دژ، قلعه، حصار
قسمت دويم
به اساس که در بالا شرح دادیم اقلآ در حدود سه قرن (از قرن دوم تا پنجم مسیحی) آبادیی روی پشته بالاحصار شکل آبده مذهبی داشت که نظر به شواهد نقاط مجاور، میتوان آن را معبد بودایی خواند اولین دژ یا قلعه یا حصاری که روی پشته مذکور بمیان آمده بی ارتباط با دیوارهای روی کوه های کابل نبوده زیرا قراریکه گفتیم، خود وجود دیوار ها طبعأ حکم میکند که برای دفاع و محافظه حصاری ساخته شده بود و این حصار هم از نظر سوق الجیشی جای دیگر بوده نمیتواند الا روی پشته موجوده، بالاحصار، چون مفکوره، عمران دیوار های روی کوه ها را به زمان یفتلی ها به قرن مسیحی نسبت دادیم از احتمال بعید نیسک که شالوده، اولین قلعه جنگی در همین زمان بدست یکی از شاهان یفتلی گذاشته شده باشد. در ماخذ قبل از اسلام ذکری صریح از دژ یا حصار کابل دیده نشده تا اینکه می رسیم به قرن چهارم هجری (دهم مسیحی) که کتب جغرافیایی المسالک و المالک اسطخری و ابن خرداد به و کتب دیگر و نظیر آن از قبیل حدود العالم من المشرق الی المغرب، و اشکال العالم جیهانی و اشکال العالم منسوب به جیهانی ظهور میکند این ماخذ راجع به کابل چند سطر مختصری دارند که اگر به دقت در متون عربی مثل (المسالک و المالک اسطخری) و متون فارسی مثلأ (حدود العالم و اشکال العالم منسوب به جیهانی) ملاحظه شود، چنین معلوم میشود که یکی از روی دیگر اقتباس و نقل و ترجمه کرده اند و از احتمال بعید نیست که ماخذ همه کدام اثر قدیمی تر بوده باشد به هرحال چیزیکه در چند سطر محدود این ماخذ برای مطالعه حاضره، ما مهم است موضوع (دژ) و (قهندز) و ـ(قلعه) و (حصار) است که همه از آن و از استواری و محکمی آن ذکر کرده اند. طبیعی اسطخری در متن عربی المسالک و المالک خود آنر (قلعه) خوانده و به صفت (حصینه) یاد کرده. اشکال العالم نسخهء قلمی موزه کابل منسوب به جیهانی آن را (قهندز) گفته و به جای (حصینه) صفات «استوار و محکم» را استعمال کرده است. حدود العالم من المشرق الی المغرب بجای قلعه و قهندز کلمه « حصار» را آورده است و آن را محکم و معروف و استوار صفت کرده است.
اینک اصل متون ماخذ:
[1] مسالک و المعالک اسطخری: « و کابل لها قلعهء حصینة والیها طریق واحد و فیها المسلمون و لهاریض به الکفار من الهنود و یزعمون أن انشاه لایستحق المللک الا یان یعقد له المللک به کابل و آن کابل منتها علی بعد و لایستحقه حتی یصل البه فیعقد الشاهیة له هنک و هی فرضة الهند.»
[2] اشکال العالم نسخه قلمی موزه کابل:
« کابل قهندزیست استوار و محکم و آنرا یک راه است و در قهندز همه مسلمانان اند و در ریض هندوان بسیار است و گویند شاه هند کسی باشد که کابل در حکم او باشد. و اگرچه از آنجا دور بود و اول پادشاهی خواهد نشست آنجا رود و به پادشاهی نشیند بعد از آن بدیگر ولایت رود.»
[3] حدود العالم من المشرق المغرب:
« کابل شهرکیست و او را حصاریست محکم و معروف به استواری و اندر وی مسلمانانند و هندوانند و اندر وی بتخانه هاست و رای قنوج را ملک تمام نگردد تا زیارت این بتخانه نکند و لوای ملکش اینجا بندند.»
از روی این ماخذ که علی العموم در اواسط قرن چهارم هجری (اواسط قرن دهم مسیحی) یکی بعد دیگری نوشته شده چنین معلوم میشود که شهر کابل دو حصهء معین داشته یکی قلعه یا حصار یا قهندز «کهندژ» که بیشتر در آن مسلمانان زنده گانی داشتند و دیگر ریض شهر که باشنده گان آن اکثرأ هندوان بودند، مسئله ایکه اینجا کسب اهمیت میکنند، تفکیک دو حصهء قهندز و ریض است آیا قلعه یا حصار دیوار های کوه های شیردروازه و آسمایی قرار داشت، در صورتیکه قلعه مفهوم وسیعتر داشته باشد ریض شهر خارج محوطهء حصار روی کوه ها قرار می گیرد و در صورتیکه مقصد از قلعه و حصار مستحکم تنها بالاحصار باشد ریض خارج حدود بالاحصار سائر حصص شهر ولی حوزه داخل دیوارهای روی کوه ها را دربر میگیرد.
آمدیم به اینکه آیا قلعهء این وقت کابل روی پشته بالاحصار فعلی واقع بود یا جانب دیگر؟ گمان میکنم بدون تردید مؤقعیت قلعهء مذکور را محل موجودهء بالاحصار تشخیص داده میتوانیم زیرا حصاری که استواری و محکمی آن معروف بود غیر از همین جا در جای دیگر بوده نمیتواند.
گمان غالب من برین است که پشته بالاحصار فعلی نقطه مستحکمی بود که قلعه قدیمه روی آن آباد شده بود و ریض شهر خارج دیوار های قلعه در مابین حصار روی کوه ها در ماحول قلعه در جانبی که بعدها محله های بالاحصار آباد شده بود انبساط داشت. و این مفکوره را وجود بتخانه های ریض شهر که در دامنه های هر دو کوه و در سواحل رود خانه وقوع داشت تائید میکند البته کلمهء (بتخانه) هم توضیح میخواهد که آیا مقصد از آن معابد هندو بوده یا معابد بودایی یا هر دو خلاصه اینکه «بتخانه» هر مفهومی داشته بوده با عمومیت خود در ریض شهر و در داخل حصار روی کوه ها خارج از آن حدود هم بقدر کافی کثرت داشت. چنانچه بقایای معابد بودایی اول در گرد و نواح قلعه در خضر، در قول شمس، در جوار زیارت حضرت تمیم در پنجه شاه در جانباز در خواجه روشنایی، در خواجه صفا در تپه مرنجان و بعد در نقاط دورتر در تپه، خزانه در دامنهء علی آباد در تپهء سلام، تا شیوه کی و کمری و چکری به هرگوشه خارج شهر افتاده و اکثر آنها تا اواسط قرن سوم هجری اواسط، (قرن 9 مسیحی) معاصر زمان لشکر کشی ها و ورود یعقوب لیث صفاری و برادرش عمرولیث از بین نرفته بود چنانچه به شهادت تاریخ سیستان و چون یعقوب به کرمان رسید محمد بن واصل پذیره، او آمد با سپاه خویش بطاعت و فرمان برداری و هدایا و مالهای بسیار پیش یعقوب آورد و یعقوب پارس او را داد و رسولی فرستاد سوی معتمد با هدیه ها و پنجاه بت زرین و سیمین که از کابل آورده بودف سوی معتمد فرستاد که به مکه فرستاد تا به حرم مکه در راه مردمان فرو برند رغم کفار را بشهادت تاریخ سیستان و پاره ماخذ دیگر مثل ابن اثیر و طبری و الوالفدا وفیات الاعیان چنین معلوم میشود که یعقوب در 257 یا 258 هجری وارد کابل شده ویا اینکه به فتوحاتی نایل شده و بت هایی سیمین و زرین را از کدام بتخانهء کابل برده و معذالک همه بتخانه ها خراب نشده و هندوان و بتخانه هایی در ریض شهر وجود داشت و ازین تاریخ به بعد هم در طی قرن های آینده با اینکه به تدریح به تعداد مسلمانان افزوده شده رفت هندوها و شیوایی ها و برهمنی های آفتاب پرست در شهر و حومهء آن باقی ماندند.
به هرحال چون مقصد اساسی درین اثر مطالعه بالاحصار کابل است، به سایر مسایل بیشتر پرداخته نمیتوانیم. این قلعه، یا حصار یا قهندز کابل که در وجود آن در طی قرن چهار هجری هیچ شبهه ای نیست در قرن های پیشتر هم حتما وجود داشت و طوریکه گفتیم چون میان قلعه و دیوار های روی کوه ها حتما ارتباطی بوده منطق حکم میکند که از زمان تعمیر دیوار ها یعنی از قرن 5 مسیحی در حدود یک ونیم قرن قبل از ظهور اسلام هستهء قلعه جنگی روی پشته بالاحصار کابل گذاشته شده بود وبا وجودیکه هنوز پایتخت شهر بگرام یا کاپیسا بود در کابل به مناسبت کوه ها و موقعیت سوق الجیشی قلعهء جنگی و ترتیبات تدافعی بزرگی بمیان آمده بود.
از تماس اول عربها به کابل تا ظهور فتنهء مغل
قسمت اول قسمت دويم قسمت سويم قسمت چهارم