حسن کاکر و نقش وی در تحول تاریخ‌نگاری معاصر افغانستان

عمر شریفی

تاریخ‌نگاری معاصر در افغانستان از سال‌های هشتاد قرن گذشته تا امروز با سرعت چشم‌گیری دچار دگرگونی‌های ژرف شده و در جریان یک نسل گذشته گونه‌های جدید و متفاوتی از آن شکل گرفته که موجب تکانه‌های نیرومندی در عرصه مطالعات افغانستان، تحلیل و ارزیابی تحولات سیاسی و اجتماعی این کشور در دو قرن اخیر و در نهایت درک هویت افغانی ‘ شده است.

دوره جنگ با اتحاد شوروی، مهاجرت میلیون‌ها افغان به خارج از این کشور و ظهور تروریسم و طالبانیسم ‘، ساختارهای اجتماعی افغانستان را به شکل بنیادی متحول ساخت و باعث شد تا نوشتارهای تاریخی معاصر افغانستان از قالب ملی‌گرایی تک بعدی بیرون شده و برای اولین بار تنوع فرهنگی و اجتماعی و مخصوصا گفتمان تاریخی افغانستان در سطح حوزه فرهنگی آن مورد توجه قرار گیرد.

شاید این تغییر را بتوان بزرگترین تحول در عرصه تاریخ‌نگاری در افغانستان عنوان کرد که به نوبه خود تاثیرات عمیق را بر دیگر بخش‌ها برجا گذاشته است.

البته این تحول به معنی این نیست که تاریخ‌نگاری پیش از جنگ افغانستان دیگر جایگاه خود را از دست داده است. هنوز حضور قدرتمند روایت‌های تاریخی قبل از جنگ در گفتمان تاریخی و هویتی افغانستان محسوس بوده و در نهادهای آکادمیک دولتی، مهمترین روش شناخت تاریخ افغانستان تلقی می‌شود و همچنین بخش قابل ملاحظه‌ای از آثاری که در چند دهه گذشته توسط مورخین افغان در مورد تاریخ و تاریخ‌نگاری افغانستان تولید شده، مبنای‌شان تاریخ پیش از جنگ کشور است.

از جمله کسانی‌که بسیاری از پژوهشگران افغان در بخش تاریخ‌نگاری از نوشته هایش به عنوان منبع استفاده می‌کنند، می‌توان از پروفسور حسن کاکر نام برد.

حسن کاکر را می‌توان یکی از شاخص‌ترین و شاید هم پرکارترین چهره‌های آکادمیک افغانستان در دوره پیش از جنگ نامید. او در طول حیاتش بیش از ۵۰ اثر علمی به زبان‌های فارسی، پشتو و انگلیسی نوشت که تا امروز برای بسیاری از پژوهشگران عرصه افغانستان‌شناسی از جمله منابع مهم به شمار می‌روند.

آنچه حسن کاکر را از سایر مورخین موثر افغانستان متمایز می‌سازد، اینست که او از جمله اولین نسل مورخین معاصر است که نه تنها در افغانستان بلکه در دنیای آکادمیک افغانستان‌شناسی غرب نیز از شهرت خوبی برخوردار است و آثار او تا امروز به شکل گسترده در نوشته‌های افغانستان‌شناسان غربی انعکاس یافته و نقل شده است.

در افغانستان، پروفسور کاکر را می‌توان از بنیانگذاران تاریخ‌شناسی اکادمیک افغانستان نامید. قبل از او مطالعات تاریخی افغانستان در میان مورخین غربی بیشتر متکی بر متون موجود در آرشیف‌های (آرشیوهای) هند – بریتانوی (بریتانیا) در دهلی و لندن بود و در داخل افغانستان قسمت بزرگ تاریخ کشور بیشتر بر ذهنیت‌پردازی‌های مورخین که با دربار شاهی مرتبط بودند، استوار بود تا کاوش‌های علمی.

اما پروفسور کاکر با شامل ساختن متون تاریخی افغانی و مخصوصا آثار با ارزشی چون سراج‌التواریخ، نظامنامه‌ها و دیگر اسناد تاریخی در تاریخ‌نگاری معاصر افغانستان برای اولین بار تصویر متفاوتی را از رویداد‌ها و روایت‌های تاریخی افغانستان در قرن نوزدهم و بیستم در اختیار جامعه آکادمیک گذاشت.

آثار مهم او چون دولت و جامعه در افغانستان، دوره سلطنت امیر عبدالرحمان خان (۱۹۷۹)، تاریخ سیاسی و دیپلوماسی افغانستان بین سالهای ۱۸۶۳- ۱۹۰۱ (۲۰۰۶) نه تنها روند رشد دولت‌داری را از دیدگاه‌های مورخین غربی به بررسی گرفته بلکه با ادغام و تحلیل متون نوشته شده در افغانستان، توانست دیدگاه جامع‌تری را در مورد تفکر دولت‌داری و پیچیدگی‌های فرهنگی جامعه افغانستان ارائه کند.

حسن کاکر در طول حیاتش بیش از ۵۰ اثر علمی به زبان‌های فارسی، پشتو و انگلیسی نوشت که تا امروز برای بسیاری از پژوهشگران عرصه افغانستان‌شناسی از جمله منابع مهم به شمار می‌روند.

در حقیقت او از معدود مورخین معاصر افغانستان است که خود را به منابع محدود کتبی مقید نساخته و به نحو قابل تحسین از منابع تاریخی و غیر تاریخی اعم از کتبی و غیرکتبی مانند ادبیات و فولکلور و زبانشناسی تاریخی بهره گرفته است.

روش تاریخ‌نگاری پروفسور کاکر بیشتر متاثر از فضای بعد از جنگ دوم جهانی بود که در آن تاکید بیشتری بر متدولوژی تاریخ با استفاده از منابع دست اول صورت می‌گرفت.

در این دوره اصل دولت – ملت از مهمترین شاخص تحلیل و ارزیابی تاریخی شمرده می‌شد . اصل دولت – ملت نسخه‌ای است برای بیان و توجیه ناسیونالیزم (ملی‌گرایی) در افغانستان و این در آثار پروفسور کاکر به شکل تاکید بر ناسیونالیزم افغانی ‘ تک بعدی در چارچوب دولت – ملت قویا انعکاس یافته است.

پروفیسور کاکر با تاکید بر ناسیونالیزم افغانی ‘ که در اواسط قرن بیستم در محور توجیه اصل دولت ملت شکل گرفت، کوشید تا دلیل وجود و تداوم افغانستان را در قالب سیاسی، قومی و جفرافیای فعلی آن بیان کند و موجودیت عناصر فرهنگی و اجتماعی منطقه‌ای را کمرنگ جلوه دهد.

او با استفاده از این روش تلاش ورزید تا از یک طرف پیشنیه تاریخی افغانستان را خارج از تعاملات آن با منطقه در بستر مرزهای سیاسی و قومی قرن بیستم بیان کند و از جانب دیگر با تاکید بر تک‌بعدی و تک‌قومی بودن شکل‌گیری افغانستان به حیث دولت- ملت، موقعیت و اصل مشروعیت را در شکل‌گیری قدرت و دولت در افغانستان تحلیل و ارزیابی کند.

با وجودی که از لحاظ تنوع موضوعی، پروفسور کاکر طیف وسیع از موضوعات تاریخی اعم از سیاسی، اجتماعی و فرهنگی افغانستان را به بررسی گرفته است، اما در آثار او کمتر به گفتمان تاریخی – اجتماعی و موقعیت افغانستان در بحث کلان مطالعات تاریخ آسیای مرکزی و آسیای جنوبی توجه شده و در عوض بر تحولات تاریخی و اجتماعی افغانستان در محور مرزهای کنونی، اصل تمرکزگرایی و گفتمان غالب قومی دوره مصاحبان ‘ تاکید شده است.

Iتاریخ سیاسی و دیپلوماسی افغانستان از ۱۸۶۳- ۱۹۰۱ از جمله منابع مهم تاریخی افغانستان است

آثار عمده او (تاریخ سیاسی و دیپلوماسی افغانستان از ۱۸۶۳-۱۹۰۱ و مطالعه دوره امیر عبدالرحمان خان)، روش‌ها و سیاست شاهان افغانستان را بیشتر در راستای ایجاد قدرت متمرکز در افغانستان بیان داشته و با بهره گیری از منابع افغانی و بیرونی کوشیده است تا اصل ایجاد دولت و دولت – ملت را در افغانستان بدون درنظر داشت ساختار فکری قرن نوزدهم و بیستم و دیگر پیچیدگی‌های سیاسی و اجتماعی این کشور و منطقه صرفا در محدوده تقابل مدرنیسم و سنت‌گرایی توضیح دهد.

آنچه در آثار پروفسور کاکر (دولت و جامعه در افغانستان، دوره امیر عبدالرحمان خان و تهاجم اتحاد شوروی و پاسخ افغان‌ها) کمتر دیده می‌شود، ارائه چارچوب مفهومی برای تعریف و ارزیابی تحولات سیاسی-اجتماعی و فرهنگی مخصوصا در دوره عبور از دولت سنتی یا دودمانی به دولت مدرن است.

به گونه مثال، تحولات ساختاری در روند دولت‌سازی در افغانستان بعد از جنگ دوم افغان و انگلیس ۱۸۷۸- ۱۸۸۰ مخصوصا سرکوب قبایل شینوار در شرق و کنفدراسیون غلزائی‌ها در جنوب و تصفیه خونین مناطق مرکزی افغانستان در دوره امیر عبدالرحمان خان ۱۸۸۰ – ۱۹۰۱، بیشتر در محور ایجاد قدرت متمرکز و دولت ظاهرا مدرن بیان شده است و اشاره بسیار ناچیزی به نحوه کارکرد ساختارهای دولتی و تاثیر آن بر زندگی روزانه مردم صورت گرفته است.

اما با وجود تمام این مسائل، نمی‌توان نقش پروفسور کاکر را در شکل‌دهی گفتمان تاریخ‌نگاری و تاریخ‌نویسی در افغانستان پیش از جنگ نادیده گرفت. بسیاری محدودیت‌های که در آثار او قابل لمس‌اند، بیشتر متاثر از فضای سیاسی – ایدیولوژیک زمان است تا محدودیت‌های فکری و دانش تاریخی او.

آثار پروفسور کاکر، برخلاف نوشته‌های تعداد زیادی از مورخین قرن بیستم افغانستان، کمتر متاثر از ذهنیت‌گرایی و خیالپردازی‌های تئوریک است و به شکل قابل ملاحظه بر منابع تاریخی اتکا دارد.

گرچه او نخواست یا نمی‌توانست مانند غلام محمد غبار ( مورخ افغان، ۱۸۹۷ – ۱۹۷۸) یا وارتان گریگوریان (مورخ آمریکایی) تاریخ افغانستان را درحوزه بزرگتر فرهنگی آن تحلیل کند ولی با پی‌گیری شیوه‌های علمی در مطالعات افغانستان، سنگ‌بنای تاریخ‌نگاری معاصر این کشور را گذاشت و از این لحاظ نسل‌های بعدی مورخین افغانستان تا حد زیادی مدیون آثار او هستند.

امیر عبدالرحمان خانحسن کاکرمیرغلام محمد غبار
نظريات (0)
نظر اضافه کول