موضوع حکومت سـرداران قندهار از وقتی نشـئت کرد که برادران بارکزائی هنوز دارای حکومت مرکزی نشـده و قرار گذاشـتند که مملکت بین برادران و دسـته های برادران تقسـیم شـود. در زمان سـلطنت اول امیر دوسـت محمد خان در کابل و سـلطنت کامران سـدوزائی در هرات، قندهار بدسـت سـرداران قندهاری بود و یکی از عامل کامیابی و پیشـرفت فرنگی در تهاجم اول آنها همین موضوع تقسـیم بندی کشـور بود، بعد از خروج انگلیس ها سـردار کهندل خان مجدداً قندهار را از دسـت پسـران شـاه شـجاع گرفت و حکومت خویش را در آنجا برقرار کرد و بعد از وفات او امیر دوسـت محمد خان در طی سـلطنت دوم خود در پروگرام توحید مملکت، اول قندهار و بعد هرات را بدور مرکز سـلطنت جمع کرد.
در میان پسـران سـردار پاینده خان پنج نفر ایشـان که از مادر غلزائی بودند و عبارت از پردل خان، شـیردل خان، کهندل خان، مهردل خان، رحمدل خان می باشـند، معمولاً در میان سـایر برادران به صفت سـرداران قندهاری شـهرت دارند و این صفت انتسـابی محض از روی حوزهء حکومت که عبارت از قندهار و توابع آن باشـد به ایشـان داده شـده اسـت.
وزیر فتح خان بعد از اینکه در اثر جدیت و صرف مسـاعی خود بار دوم سـلطنت را برای شـاه محمود سـدوزائی گرفت و خود به حیث « اشـرف الوزرا » وزیر شـاه شـد برادران خویش را روی صحنه اداری مملکت آورد و بار اول کهندل خان در قندهار، رحمدل خان در بلوچسـتان و شـیردل خان در غزنی به صورت حاکم حکمران تعیین و مقرر گردید. حین یکه واقعهء دلخراش کور سـاختن وزیر فتح خان بدسـت شـهزاده کامران در هرات به وقوع پیوسـت سـردار شـیردل خان و سـردار کهندل خان از آن شـهر خویش را به نادعلی نزد ( لویه ادی ) مادر خود رسـانیدند و بعد از اینکه شـاه محمود و کامران در مقابل سـردار دوسـت محمد خان در قلعهء قاضی شـکسـت خوردند، پسـران لویه ادی به قندهار حمله آورده و آن شـهر را از دسـت گل محمد خان پوپل زائی حکمران شـاه محمود تصاحب نمودند و از این تاریخ به بعد موفقیت و نفوذ حویش را در قندهار اسـتوار سـاختند.
بشـرحی که در مباحث منتشـره این اثر تحت عناوین مختلف نوشـته شـده اسـت بعد از قرار شـاه محمود سـدوزائی به هرات و تشـکیل حکومت دیگر در آنجا با اینکه اکثر حصص دیگر افغانســان بدسـت بارکزائی ها افتاد، فوراً به تشـکیل کدام حکومت متمرکز بارکزائی در کدام نقطه نه پرداختند، بلکه از 1818 تا 1843 که سـردران کابل و در نتیجه امارت و پادشـاهی افغانسـتان برای سـردار دوسـت محمد خان مسـلم شـد در ضمن مظاهرات رقابت آمیز سـردار محمد عظیم خان و سـردار دوسـت محمد خان و به خصوص بعد از وفات سـردار اول الذکر یک سـلسـله واقعاتی در کابل رخ داد که بلا اسـتثنا سـردران قندهاری و پشـاوری همه را متوجه کابل سـاخت و پیش آمد ها تا یک اندازه زیاد و موجب تولید کدورت ها گردید؛ و نزدیک بود که حوادث وخیم تر تولید شـود، ولی در اثر عقد دو میثاق که بین سـال های 1238 و 1242 هجری قمری در کابل به میان آمد و اولی آن به اسـم میثاق شـیردل خان معروف اسـت، خاک های افغانسـتان در جنوب هندوکش بین برادران تقسـیم شـد و قرار آن قندهار و توابع آن به سـردار شـیردل خا و پردل خان و کهندل خان و مهردل خان سـپرده شـد و حکومت سـند به پنجمین برادران یعنی رحمدل خان مفوض گردید. به همین اسـاس پشـاور به جمعی دیگر از برادران تعلق گرفت و سـردار دوسـت محمد خان به حکومت کوهسـتان تعیین گردید.
شـیردل خان بعد از اینکه از کابل به قندهار برگشـت در اثر تمرّد یکه سـندی ها علیه رحمدل خان به عمل آورده بودند با قوائی عازم سـند شـد و حین مراجعت به قندهار در بیسـت و پنجم محرم سـنه 1242 هجری قمری در راه، وفات نمود. در این ضمن چون سـردار پردل خان واقعهء را خلاف روح میثاق شـیردل خان تعبیر نموده، بنای لشـکرکشی را گذاشـت. قوای طرفین در حوالی سـرچشـمهء مُـقـر بهم مقابل شـدند و شـیوع مرض مدهش وبا که باعث قتل عدهء از طرفین شـد صلح جبری را به میان آورد و به این طریق سـردار دوسـت محمد خان به حکومت کابل و سـردار پردل خان به حکومت قندهار قناعت کردند و به این نوع بار دیگر به نوع دیگر حق حکومت قندهار برای برادران قندهاری مسـجل گردید و سـردار پردل خان تا پایان حیات ( 1245 ) زمام حکومت قندهار را در دسـت داشـت و از این تاریخ به بعد که از جملهء پنج نفر برادران، سـه نفر، سـردار کهندل خان، سـردار مهردل خان و سـردار رحمدل خان باقی ماند؛ سـرداری و حکومت قندهار به سـردار کهندل خان مفوض شـد و نامرده به کمک برادران خود با وقفه هائی که در وسـط تولید شـد، در حدود تقریباً 25 سـال باین وظیفه باقی ماند و اینک مختصر فعالیت های او را در سـال های بین 1245 و 1271 در چوکات عمومی کشـور مطالعه می کنیم.
1245 سـالی اسـت که شـهزاده کامران بعد از وفات پدرش شـاه محمود سـدوزائی در هرات عنوان شـاهی بر خود نهاد و دولت سـدوزائی هرات با فعالیت های وزیر یار محمد خان اسـتوار تر گشـت. در کابل تا سـال 1254 که آغاز امارت اول امیر دوسـت محمد خان می باشـد، رقابت های برادران بارکزائی مبنی بر اشـغال تخت سـلطنت در جریان بود، تا سـال 1255 که انگلیس ها بنام شـاه شـجاع بنای تهاجم را بر افغانسـتان گذاشـته سـردار کهندل خان در قندهار حکومت میکرد. واقعات در چوکات بزرگتر عبارت از دلچسـپی های کشـور های بزرگ روسـیه و انگلیس به امور افغانسـتان اسـت. این همان موقعی اسـت که کامران در هرات، کهندل خان در قندهار و دوسـت محمد خان در کابل حکمفرمائی دارند. رویه [ روسـیه ] در حالیکه [ از ] یک طرف قاجار ها را علیه سـدوزائی های هرات تحریک میکرد، در صدد برآمد که با قندهار و کابل هم ارتباط قایم کند، چنانچه [ چنانکه ] کپتان ( ویکوویچ ) را به قندهار و کابل فرسـتاد و از واقعات مهمی که در دورهء حکمفرمائی کهندل خان در قندهار صورت گرفت معاهدهء بود که با ایلچی روسـیه به امضاء رسـید. همین ایلچی به کابل هم آمد و بار اول ایلچی روسـیه و انگلیس ( ویکوویچ ) و ( برنس ) در کابل با هم مقابل شـدند.
امیر دوسـت محمد خان در مقابل پشـتیبانی انگلیس ها از سـکها و تحریک ایشـان به پیشـروی در خاک های افغانسـتان موضوع تمایل خویش را به روسـیه تزاری به انگلیس ها مدلل کرد، ولی متاسـفانه انگلیس ها عوض اینکه خود را به حقایق آشـنا بسـازند در لفافه بهانهء جوئی ها در سـایهء نام شـاه شـجاع به خاک افغانسـتان تهاجم نمودند.
سـردار کهندل خان با برادرانش در مقابل متهاجمین مدافعه کرد، ولی خیانت حاجی خان کاکری و تسـلیم شـدن او به شـاه شـجاع راه پیشـرفت فرنگی را باز کرد و سـردار کهندل خان که به علت مخالفت های داخلی، به طرف کابل و هرات رفته نمی توانسـت، از وادی هیرمند و سـیسـتان به دربار قاجاری پناهنده شـد. در دورهء چهار سـال اشـغال مملکت بدسـت فرنگی ها، قندهار و کابل و جلال آباد طبعاً تابع شـاه شـجاع بود.
از 2 نوامبر 1841 تا اواسـط 1842 که ملیون، کابل و غزنی را آزاد سـاختند و مجدداً نفوس انگلیس ها در مرکز کشـور اسـتقرار یافت قندهار بدسـت فرنگی ها بود و ( راولنس ) نماینده سـیاسی فرنگی می خواسـت از قندهار نفوذ بیگانگان را به طرف کابل و هرات توسـعه دهد.
بالاخره قوای انگلیس خاک افغانسـتان را تخلیه کرد و امیر دوسـت محمد خان مجدداً بر تخت سـلطنت نشـسـت. ( رمضان 1258 )
جنرال « نات » و میجر « راولنس » نماینده گان نظامی و سـیاسی انگلیس پیش از تخلیه قندهار و الحاق قوای فرنگی به کابل، به غرض خروج از راه ولایت مشـرقی در صدد در آمدند که با آخرین چال سـیاسی قندهار را از کابل و هرات مجزی نگه داشـته و نفوذ خویش را در غیاب خود توسـط فرزندان شـاه شـجاع متوفی ادامه دهند. به این حسـاب اول شـهزاده تیمور را به شـاهی آنجا برگزیدند ولی او که اوضاع را به چشـم می دید و به خاتمه سـیادت سـدوزائی متیقن شـده بود از قبول این تکلیف اسـتنکاف ورزید. بعد پسـر دیگر شـجاع شـهزاده صفدر جنگ مراجعه نمودند و سـردار محمد قلی خان یکی از پسـران مرحوم فتح خان را وزیر او سـاختند.
ترکیب دو خاندان سـدوزائی و بارکزائی باز آرزوی نهفته ایشـان را تأمین نتوانسـت و چهار ماه نگذشـته بود که سـردار کهندل خان از ایران مراجعت کرد. وزیر شـاه پوشـالی سـردار محمد قلی خان فوراً به عمش کهندل خان پیوسـت و بعد ار کامیابی در جنگ ( حوض سـنگ سـر ) 28 میلی غرب قندهار که در حقیقت آخرین شـکسـت عناصر انگلیس پرسـت بود، سـردار کهندل خان بار دیگر قندهار را گرفت و به حکمروائی در آنجا پرداخت. در دورهء دوم سـلطنت امیر دوسـت محمد خان در کابل و حکمروائی مسـتقل سـردار کهندل خان در قندهار در اثر دخالت های سـردار سـلطان احمد خان میان طرفین مخالفت پیش شـد و نزدیک بود که در حدود مُـقر جنگی هم واقع شـود، ولی مسـایل بدون جنگ فیصله شـد و در نتیجه امیر دوسـت محمد خان به کابل و سـردار کهندل خان به حکومت قندهار اکتفا نمودند. اوضاع در حالی بی اعتمادی متقابله دوام داشـت تا اینکه در سـال 1217 هجری قمری، اول سـردار مهردل خان ( روز جمعه 7 جمادی الثانی ) و بعد از او سـردار کهندل خان ( روز سـه شـنبه 7 ذی الحجه ) از دار فانی رحلت نمودند و بعد در اثر بی اتفاقی هایی که بین سـردار رحمدل خان و پسـران سـردار کهندل خان بر سـر حکمفرمائی قندهار بوقوع پیوسـت و سـران قوم مداخله امیر دوسـت محمد خان را اسـتدعا نمودند، قندهار از طرف سـردار شـیرعلی خان پسـر امیر دوسـت محمد خان اشـغال شـد و به این طریق سـرداری و حکومت مسـتقل سـرداران قندهاری و اولادهء ایشـان خاتمه یافت و قندهار به حیث یک ولایت افغانی جزء قلمرو سـلطنت امیر دوسـت محمد خان گردید.