استانی که اکنون “ولايت هرات” ناميده ميشود و مرکزش نيز به همين نام (شهر هرات) مســمی اســت و در شمال غرب افغانستان موقعيت دارد، در شمار کــهنترين بلاد مشرق زمين قرار میگيرد[۱] که از روزگار ناشناخته موجود بوده است.
اما آنچه از قراين تاريخی بر میآيد، آريايیها در حدود ٢۰۰۰ سال پيش از ميلاد در کشور افغانستان میزيستند و اين سرزمين را “آريانا” (Aryana) میناميدند[۲]. آنها در جلگههای هموار بلخ سکونت داشتند[۳]. دستهاي از آريايیها، نزديک به ۱٧۰۰ تا ۱۵۰۰ سال پيش از ميلاد، از مسير کوه هندوکش گذر کردند و در مناطقي ميان کابل تا رود سند اقامت گزيدند و دستهای ديگر وارد مناطق غرب افغانستان شدند. هرویها از اين جمله بودند که به شمال غرب افغانستان روی آوردند و در حوزة حاصل خيز و شاداب “هريــرود”[۴] جای گرفتند.
هرات، که در پارسی باستان بنام “هريوا”، در آثار يونانی “آريانا يا آريا”[۵]، در كتاب ونديداد كه در عهد فرمانروايی پارتها نگاشته شده “هريوه” و در پارسی ميانه ساسانی “هريو” (هری) ياد شده است، ظاهراً، نام خود (اری، اريه و آريا) را از نام قوم آريايی گرفته است.[۶] اما برخي از مورخان بر اين باور هستند که نام هرات با نام رودخانه هريرود در ارتباط است. نام اين رودخانه که از کوههای شمال افغانستان سرچشمه گرفته و هماکنون از مرز مشترک ميان ايران و افغانستان ميگذرد، در پارسي باستان به معنای “پرشتاب” بوده است.[٧]
هرات که در برخی منابع تاريخی، “نگين آسيا” خوانده شده و روايات زيادی از جلال و شکوه گذشته اين شهر باستانی، به ويژه در عصر تيموريان برجای مانده است[۸]، پيش از کشف اقيانوس هند در گذرگاه جاده ابريشم قرار داشت و نقش بزرگ را در تجارت ميان شبه قاره هند، شرق ميانه، آسيای مرکزی و اروپا بازی میکرد. هرات از لحاظ موقعيت جغرافيايی در طول تاريخ بستر مناسب تلاقی مدنيتهای شرق و غرب نيز به شمار میرفت. ازينرو هرات يکی از گهوارههای تمدنی تاريخ پر بار افغانستان امروز (يا خراسان ديروز) شناخته میشود.[۹] تاريخ سياسی هرات پر از فراز و نشيب است. چنان که اين ديار همواره ميدان لشکرکشیها و جنگهای اشغالگرانه و ويرانگرانه و گذرگاه جهانگشايان نيز بوده است[۱۰] روی تصادف نيست که شهر هرات، از آغاز پيدايش خود، بارها آباد و تخريب شدهاست. احمدعلی کهزاد، در اين باره مینويسد: “در گذر چند هزار سالی که از استقرار قبايل آريايی در حوزة هريرود میگذرد، شهر هرات بارها آباد و ويران و مرمتکاری شده و خاطرة اين همه آبادیها و ويرانیها و مرمتکاریها با نام بانيان و ويرانکنندگان و مرمتکاران چنان بهم درآميخته و مجموع خاطرههای درهم و برهم به شکل داستانها و اسطورههايی درآمده که تفکيک آنها از همديگر، خالی از اشکال نيست. همين داستانها و اسطورهها وقت بوقت در متون تاريخی هم ثبت شده و با از بين رفتن يک متن قديمی باز به شکل تازهتری در متون جديدتر جلوه کرده است.”[۱۱]
اين که چه کسي نخستينبار شهر هرات را ساخت، به درستي مشخص نيست. زيرا که به گفتة استاد فکري سلجوقي، “شوربختانه، تاريخ پيش از اسلام اين خطة باستاني به حدي تاريک است که نميتوان از باني واقعي و اصل بناي آن سخن گفت. از آنچه که مورخان نگاشتهاند، جز داستانهاي اساطيري و افسانههاي بياساس و فاقد مدرک، چيزي ديگري حاصل نميگردد“.[۱٢]
با اين وصف، اکثر افسانههای گوناگون پيرامون نخستين بنياد شهر هرات در دورة اسلامی ساخته و پرداخته شدهاند. از جمله، دربارة چگونگی پيدايش اين شهر، در کتاب تاريخنامه هرات -قديمیترين تاريخ محلی برجای مانده هرات به فارسی دری از سيف بن محمد بن يعقوب هروی معروف به “سيفی هروی“- هشت داستان بيان شده است که باور کردن آنها دشوار مينمايد. در کتاب تاريخنامه هرات در اين باره چنين آمده است:
- «چنين میگويد مولف اين کتاب که تاريخنامه هرات ثقتهالدين بن عبدالرحمان بن عبدالجبار فامی آورده است که در خراسان اول شهری که بنا کردهاند فوشنگ است و او را پشنگ بن افراسياب بنا افکند و بعضی میگويند هوشنگ.
اسکندر که معروف است به بختالنصر شهر قهندز را بنا کرد ـ پيش از شهر هرات به پانصد سال ـ و شهر هرات را اردشير بابکان و بهمن بن اسفنديار بنا کردهاند و بناء هرات را به هشت نوع آورده است:
روايت اول: بناء شهر هرات در عهد طهمورث بن هوشنگ بود، و چون طهمورث عمر دراز يافت، در آخر عمر، ابليس خسيس او را در دام تلبيس انداخت، و به ديوی بارخدايی دعوت کرد. رعيت از او متنفر شدند و جلاء و طن اختيار کردند…
اکثر خدم و حشم او متفرق شدند و قرب پنج هزار از صحرانشينات قندهار به حدود کابل رفتند و چندگاه آنجا ساکن بودند و چون در آن موضع به جای عشرت عسرت يافتند، به ولايت غور درآمدند و از غور نيز به موضعی آمدند که اوبه خوانند و مدتی آنجا بودند و عمارتهای دلپذير و بناهای شکوهمند ساختند.
ميان ايشان به واسطة دختری مخاصمت و مجادلت ظاهر گشت، و کار به جائی رسيد که به محاربت و مقاتلت بيرون آمدند و بسياری را از يکديگر به قتل رسانيدند و آخرالامر يک قوم غالب شدند، و قوم ديگر منهزم گشتند، و از اوبه بيرون آمدند؛ و به موضعی که گواشان علويان خوانند نزول کردند و چند سال آنجا ساکن بودند و آن قوم که برايشان دست تحکم و غلبه داشتند، هر سال بيامدندی و از حواشی و مواشی ايشان آنچه گزين و بهين و ثمين و سيمين بودی، به جبر و تعدی به اسم خراج بگرفتندی، و چون ايشان را پناه متين و حصن حصين نبود، به عجز و اضطرار رضا میبايست داد. بر اين گونه زندگانی میکردند تا به مرور اعوام.
در ميان اين طايف زنی بود در غايت حسن و جمال، باصل خوب و طنيت پاک، نام اوشميره بنت جمان افريدون، از فرزندان کيومرث. و اين جماعت فرمان بردار او بودند. گفت: ای قوم، مصلحت آنست که به تدريج و آهستگی، در اين نواحی حصاری سازيم. و اين کار وقتی ميسر گردد، که چهار ساله خراج به آن قوم رسانيم. والی آن قوم را هياطله نام بود. شميره مکتوبی نوشت بدو. چون مکتوب شميره به هياطله رسيد، ملک فرحون را که از ابنای هوشنگ بود، بفرستاد، تا خراج چهار ساله از شميره بستاند. شميره به بهترين ساعتی از ساعات، حصار شميران را که بر شمال هرات است، متصل خندق، بنا افکند و ديواری بس بلند و خاک ريزی شکوهمند گرد آن بساخت. و ديواری شايگان مقدار سه فرسنگ بنا کرد و بر هر فرسنگی دری از آهن بساخت. و آن جماعت سالها در شميران بماندند، تا عهد منوچهر. و عدد ايشان بیحساب گشت. و در آن وقت ملک ايشان خرنوش بود از فرزندان سام نريمان. و اين حالت در عهد موسی عمران عليه صلوات الرحمن بود. خرنوش قصد بنای شهر کرد. شهر قهندز را بنا نهادند. آن قوم از حصار شميران به قهندز تحويل کردند، در عهد پادشاه بهمن بن اسفنديار قهندز نيز بايشان تنگ آمد و در آنوقت ملک ايشان ارغاغوش بود. ملک ارغاغوش مهندسان و مساحان را جمع کرد تا تقدير گرفتند که هر روز چه مقدار مرد به کار عمارت مشغول باشند، هر روز را شانزده هزار مرد برآوردند. چون خواستند که اساس شهر بنهند، اهل نجوم را طلب داشتند. منجمان سطر لابها در دست بايستادند و همه خلق خشتها بر گرفتند و منتظر بايستادند، تا چون بگويند، به يکبار از چهار طرف خشت بياندازند.
در اين ميان عورتی نان میپخت، کودکی نانی چند از پيش در ربود. فرياد برآورد که بينداز .پنداشتند قول منجمان است. به يکبار شانزده هزار مرد خشتها بينداختند و در آن ساعت طلوع ثور بود. ملک ارغاغوش از منجمان پرسيد که احوال اين طالع چون باشد؟
گفتند: ای ملک، مردم اين شهر همه عشرت دوست باشند، و الحان ايشان خوش باشد. همه دلير و جنگی بوند، و حرب و قتل را دوست دارند. و ابنای ايشان از خردکی باز با دل و زهره باشند. و در اين شهر بسياری از پادشاهان و لشکرکشان را به قتل رسانند. و مال در دست خلق اين شهر قرار نگيرد و بيشتر درويش حال باشند و سخاوت و نان دادن را دوست دارند. و غربا و اهل حرفه را اين شهر سازوار باشد. و اوليا و علماء بزرگ و زهاد و عباد نامدار در اين شهر مقام سازند. به واسطة اعتدال هوا و عذوبت آب او هر کس که بدين شهر درآيد، بدان نيت که ده روز در وی متوطن باشد، ماها و سالها در وی بماند. و هر کس که در خرابی اين شهر و تفرق خلق او کوشد بزودی برافتد.
اين شانزده هزار مرد هشت سال در بنای او کردند تا به بالا رسيد. چهار سال دست از کار برداشتند تا بنا خشک شد و آنچه نشستنی بو، بنشست. آنگاه به عمارت بالا قيان نمودند. هشت سال ديگر ببايست تا ديوار او تمام کردند. و بر هر برجی صورت صليبی بساختند، جهت آنکه پادشاه وقت ترسا بود. و چهار دروازه باز کردند، و هر يکی را نامی نهادند: اول، دروازة فيروز باد، دوم دروازة سرا، سوم دروازة خوش و چهارم دروازة قندز.
روايت دوم: شهر هرات و قندز در اصل گذر آبی بود و ممر آينده و رونده و بر اطراف و نواحی او فراز و نشيب بی حساب و چرا گاه گرگان و گوران. کاروانيان چون از دره دو برادران بيرون آمدندی، به نخجيرستان منزل کردند. و در نواحی شهر هرات هيچ جا معمور نبود، الا قصبه اوبه. و در آنجا طايفهای صحرانشينان وطن ساخته بودند. به واسطة عورتی چنانکه ذکر او به تقرير پيوست، ميان ايشان اختلاف پيدا شد. گروهی از قصبه اوبه بيرون آمدند و به موضعی که آن را گواشان علويان خوانند، ساکن شدند، و بعد از چند سال نزديک درة دو برادران آمدند و در خيابان مقام ساختند. و چون کاروان از دره دو برادران بيرون آمدی، ايشان پيش باز رفتندی و طعام و اغنام بديشان فرئختندی و آنچه که دلخواه ايشان بودی، بخريدندی. و چون انبوه شدند، همه يکدل گشتند به ساختن حصاری. و جماعتی را نزد همای چهر آزاد، که او را شميران خواندندی ـ و عرب شميره گفتی ـ و او دختر بهمن بن اسفنديار بود و دارالملکش خطة پاک بلخ، فرستادند. و از او اجازت خواست. شميره گفت که چون آن حصار تمام شود به نام من مسمی گردانيد. آن جماعت به حکم همای چهر آزاد حصار شميران بساختند. و بعد از آن به صد سال يا پنجاه سال شهر قندز را بساختن. دوازده سال در عمارت او کردند. بعد دارا بن دارا بنای هرات آغاز کرد. هنوز بناء شهر آخر نشده بود، که دارا با اسکندر رومی حرب شد، و اسکندر دارا را به قتل رساند.
عمارت هرات را او تمام کرد. دولت اسکندر سپری شد و ملک از سکندريان به ملوک عجم نقل کرد. اشک بن دارا که از ملوک طوايف بود و مخيم او دروازة خوش، برجها را ـ که اسکندر ساخته بود بپوشانيد.
روايت سوم: روايت است که بعد از طوفان نوح، اول بنايی که در خراسان کردهاند، حصار شميران است. و هرات نام دختر ضحاک است. شهر هرات را او بنا کرد. اول قصبة اوبه را ساخت، بعد از آن شهر هرات را و بادغيس را جوغن بنا کرده، و او فرزند فرود بن سياوش بود.
روايت چهارم: چنين روايت است که اسکندر با مادر خود مشورت کرد تا به هرات آيد و آنجا شهر بزرگ بنا کند و غير شهر قندز در آن نواحی آبادانی نبود و دائم ترکان، اهل قندز را بزدند، و غلمان و مواشی ايشان ببردندی. اسکندر را مادر اجازت داد، بدين شرط که يک سال بيش مقام نکند. اسکندر چون به شهر قندز رسيد، بناء هرات آغاز کرد. خلق هرات بيکبار غلو کردند و پيش اسکندر آمدند که ما بندگان به ساختن اين شهر راضی نيستيم. اسکندر دلتنگ شد و سکونت او دو سال در کشيد. مادر، او را طلب داشت. گويند که آن ساعت چتر شاهی بر دروازة خوش برافراشته بود. چون نامة مادر رسيد، از آنکه در مراجعت او مبالغت تمام کرده بود، نا خوشش آمد و آن دروازه را دروازة خشک نام نهاد. اسکندر در جواب نامة مادر نوشت که خلق اين ولايت به ساختن هرات راضی نيستند: و من نمیخواهم که به زجر و قهر مردم اين حدود را کار فرمايم. مادر نوشت، که از هر رهگذر آن شهر قدری خاک نزد من فرست، تا تدبيری انديشم. اسکندر يک انبان خاک پيش مادر فرستاد. خاکی ديد، بعضی درشت و بعضی نرم، بعضی سفيد و بعضی سياه بفرمود تا آن خاک، در زير فراش بپراکندند. مشاهير و اعيان روم را طلب داشت و بر آن فرش نشاند و گفت: اسکندر شهر هرات بنا میکند، از شما مدد خواسته و مصلحت است يا نی؟ گفتند بنا کردن آن شهر از مصلحت بعيد مینمايد. طايفه ديگر گفتند: هر چه پادشاه سازد و پردازد، از خردمندی بود. مادر اسکندر گفت امروز باز گرديد. چون خلق برفتند، فرمود تا آن خاکها را بروفتند، روز ديگر که حاضر شدند، همان سخن را که دی گفته بود بازراند. باتفاق گفتند: اسکندر ستوده کاری پيش گرفته است، و ما همه در ساختن هرات مددکار اويم. مادر اسکندر روز ديگر مکتوب نوشت، که ای فرزند! مردم آن ولايت به غايت منقلب رای و پريشان خاطر باشند. میبايد که به گفت ايشان کار نکند و از ايشان مدد نطلبد و در ساختن هرات با ايشان مشورت نکند و معنی ولا عمارته الا تالعدل و السياسته را رعايت واجب شمرد. چون به اسکندر رسيد خوشدل گشت و عمارت شهر هرات به اتمام رسانيد.
روايت پنجم: روايت است که شهر هرات را در عهد نمرود بن کنعان ساختهاند و هرات نام ملکی است از ملوک خراسان.
روايت ششم: روايت است که اسکندر صندوقی يافت که در آنجا خطوط بنای هرات بود، که حواری عيسی عليه صلوات الرحمن برکشيده بودند. چون اصحاب عيسی عليه السلام متفرق شدند، چهار تن از ايشان به هرات افتادند. چون اسکندر به هرات آمد، ايشان را بنواخت و آن خطوط را که در صندوق يافته بود، بديشان نمود. بعد از آن هرات را آباد کرد.
روايت هفتم: روايت است که هرات را آن ذوالقرنين ساخته است که حق تعالی او را در کلام مجيد خـود ياد فرموده است.
روايت هشتم: روايت است که ديوار بارة هرات را سه کس ساخته است. سياوش بن کيکاووس، ديوار اندرون بساخت، و اسکندر، ديوار بيرون و دارا بن دارا برجها را مدور گردانيد.
و مولانا ناصرالدين چشتی فرمودند که من در تاريخی از تواريخ خراسان چنين يافتم که شهر هرات را پيغمبری به وحی ساخته است.
روايت است، که در قديم در شهر هرات، هشتصد مسجد بود و شصت هزار و چهار صد سرای و سی هزار حجره و دوکان و صدو بيست و دو حوض و پنجاه و پنج حمام و نود خان. و در قندز دو هزار و پانصد سرای بود و نه صد حجره و دوکان و هشتاد مسجد و چهل حوض و هژده حمام و سی و پنج خان.»
[۱۳]
با آنکه سيفی هروی در تاريخنامه هرات نقل کرده كه شهر هرات را اردشير بابكان و بهمن بن اسفنديار بنياد نهاده است. اما بطور يقين نمیتوان اين گفته را محرز دانست. زيرا، گمان میرود كه پيش از آن هم هرات آباد بوده است. چنان که بازهم از تواريخ عهد اسلامی بر میآيد:
گشــتاسب بــروی بنای ديــگر نهــاد
بهمـن پـس از آن عمــارتی دگـر كـرد
اسـكندر روميـش همـه داد به بـاد[۱۴]
به هر حال، گر چه به درستی تاريخ شکلگيری شهر هرات مشخص نيست؛ اما دستکم در اساطير آريايی و از سپيدهدم تاريخ در کتيبههای هخامنشيان، نام و يادی از اين شهر برجای مانده که نشانگر اهميت تاريخی اين شهر است.[۱۵]
در اوستا (کتاب مقدس زرتشتيان)، هرات بصورت “هَرَئيــووا” (Haraēuua) جزئی از شهرهايی آريايی نامبرده شده؛ چنان که در فرگرد نخست ونديداد در شمار شانزده سرزمين اهورا آفريده آمده است: “هَرَئيووا ششمين جای نيکی است که اهـورامزدا آفريدهاسـت.”[۱۶]
در سدههای ششم و پنجم پيش از ميلاد٬ هرات، مانند ساير شهرهای آريانا، بدست پارسها افتاد و يکی از ساتراپیهای هخامنشيان بشمار میرفت. در سنگنبشته بيستون داريوش بزرگ٬ به شکل “هريوا” (هرات) در فهرست ساتراپیهای هخامنشيان ياد شدهاست [۱٧] که کرسي آن تا هنگام تسلط اسکندر مقدونی بر اين استان، “آرتاکوان” (= آرتاکاکنا، خورتاکان، آرتاکان، ارته کان و يا اردکان) ناميده میشد.[۱۸]
اسکندر مقدونی (۳۵۶ تا ۳۲۳ پيش از ميلاد)، در جريان لشکرکشیهای خود به آسيا، در زمان داريوش سوم به سرزمين هخامنشيان حمله کرد و سپاهيان پارس را شکست داد. اسکندر پس از فتح امپراتوری هخامنشی پيشروی خود را به شرق ادامه داد و توانست مرکز ساتراپی هرات را تسخير کند.[۱۹] به قول هرودت، مورخ يونانی، اسکندر مقدونی در ۳۳۰ پيش از ميلاد، آرتاکوانا مرکز ساتراپی هريوه را گشود. در اين زمان، آرتاکوانا شهر آباد و مرفهای بود. اما وقتی ساتراپ (والی) هريوه که «ساتیبرزن» نام داشت، همراه با باشندگان هريوا در برابر هجوم سپاه اسکندر به سختی مقاومت کردند، اسکندر تصميم به کشتار و ويرانی شهر گرفت. آنگاه که سپاهيان اسکندر موفق به فتح شهر شدند، آن را ويران کردند و بسياری از باشندگان اين شهر را نيز بقتل رسانيدند.[٢۰] علامه علیاکبر دهخدا به نقل از کتاب «ايران باستان» اين واقعه را چنين مینگارد:
- «بروايت آريان و کنت کورث مورخان يونانی سال بعد (۳٢٩ ق. م) ساتیبرزن در گرگان بحضور اسکندر رسيد و اعلام اطاعت و وفاداری کرد. اسکندر نيز او را به حکمرانی ايالت هرات که در دوره سابق داشت مجدداً منصوب کرد. ساتیبرزن به هرات رفت و هنگام ورود اسکندر به آن ايالت به استقبال فاتح مقدونی شتافت و شرط خدمت بجای آورد. اسکندر او را مورد لطف قرار داد و يکی از سرکردگان خود را بنام اناکسيپ با ٤۰ کماندار سوار مامور کرد که ولايت هرات را از آزار سپاه مقدونی بهنگام عبور از آن سامان محافظت کنند، و خود برای سرکوبی بسوس سردسته کشندگان داريوش سوم که در باختر شوريده و خود را اردشير شاه خوانده بود حرکت کرد. در راه خبر رسيد که ساتیبرزن اناکسيپ و سواران او را کشته و هراتیها را شورانيده است و آنان در کرسی ولايت هرات که «آرتاکوانا» نام داشت گرد آمدهاند. نقشه ساتیبرزن اين بود که با بسوس همدست شود و به محض اينکه اسکندر دور شد با تمام قوا متحداً به مقدونيها حمله کنند. اسکندر نزديک بود به بسوس برسد ولی تصميم گرفت اول کار ساتیبرزن را يکسره کند. قسمتی از لشکرش را در محل گذاشت و خود با پياده نظام و سواره نظام سبک اسلحه تمام شب را به سوی هرات راند و به آرتاکوان رسيد و بطور ناگهانی بر سر ساتیبرزن تاخت. ساتیبرزن از سرعت حرکت اسکندر بوحشت افتاد، دو هزار سوار برداشت و به باختر در پناه بسوس گريخت و باقی سپاهيان او در شهر آرتاکوان که مستحکم شده بود آماده جنگ ايستادند، کسانی هم که توانائی جنگيدن نداشتند به کوهی پناه بردند. اسکندر سرداری را مامور محاصره پناهندگان کوه کرد و خود به تعقيب ساتیبرزن پرداخت و چون شنيد او بسيار دور است و رسيدن به او آسان نيست برگشت تا کار پناهندگان را يکسره کند. بخت با اسکندر ياوری کرد و بعلت آتش گرفتن جنگلی که کوه را پوشانيده بود، کار بر پناهندگان سخت شد. گروهی سوختند و گروهی گريختند و گروهی بزنجير کشيده شدند. آنگاه اسکندر آرتاکوان را گشود و آرزاسس نامی را بجای ساتیبرزن والی آنجا کرد، و خود بسوی سيستان شتافت … پنج روز پس از ورود بدان جای شنيد که ساتیبرزن با دو هزار سوار بهرات آمده است، بر اثر اين خبر سپاهی مرکب از شش هزار پيادة يونانی و ۶۰۰ سوار بسرداری کارانوس و اريگيوس و به معاونت ارته باذ و آندرونيکوس بدانجا فرستاد … در نبردی که ميان يونانيان و سپاه ساتیبرزن درگرفت هراتیها دليريها کردند. ولی اريگيوس ضربتی به صورت ساتیبرزن زد و او را بزمين افکند و تزلزل در سپاه هرات افتاد. ساتیبرزن کلاه خود خود را از زمين برداشت و اريگيوس را به جنگ تن به تن طلبيد. دو مرد جنگجو داد مردی بدادند. سرانجام ساتیبرزن بر زمين افتاد و اريگيوس اسلحه و لباس او را بعلامت پيروزی به باختر نــزد فاتح مــقدونی بــرد (۳٢٨ ق. م).»[٢۱]
اسکندر پس از تصرف دوبارة هرات، در آنجا دژی برای نظاميان خود ساخت که بقايای آن هنوز باقی است. هدف از ساختن اين دژ، حفظ نظاميان از شورش احتمالي مردم شهر بود. اسکندر سپس شهر را دوباره آباد کرد و نامش را به «اسکندريه آريا» (Alexandria of Areia) تغيير داد و باشندگان بازماندة آرتاکوانا را بدين شهر که هرات امروزی است، کوچانيد.
بعد از مرگ اسکندر (در سال ۳۲۳ ق.م)، هريوا جزئی از قلمرو سلوکيان درآمد. تا اينکه بعد از سال ۲۴۰ ق. م دو سرزمين همساية هريوا يعنی باختر و پارت از دولت اشغالگر مقدونی مستقل شدند. در اين زمان هريوا جزئی از قلمرو دولت يونانی باختری نوبنياد درآمد. در بين سالهای ۲۰۸ و ۱۹۰ ق. م آنتيوخوس سوم (ملقب به کبير) پادشاه سلوکی توانست قلمروش را تا سرزمينهاي شرقی گسترش دهد و دوباره هريوا بدست سلوکيان افتاد. در سال ۱۶۷ ق. م مهرداد يکم پادشاه مقتدر اشکانی با شکست دادن اوکراتيد هريوا و برخی از سرزميــنها را از ســلوكيان گرفــت.[٢٢] بعد از آن دولت اشكانیها، كوشانیها، يفتلیها و ساسانیها، در اين سرزمين حكمروايی کردهاند.[٢۳]
هرات در دورة يفتلیها (هياطله) از مراکز مهم نظامی و منطقه مرزی بين دولتهای يفتليان و ساسانيان بود و پس سقوط يفتلیها به اشغال پارسها (ساسانیها) درآمد. اين شهر، در دورة ساسانيان در سنگنبشتهای در کعبه زردشت واقع در نقش رستم بنام هريو ياد شدهاست و در آستانة يورش اعراب مسلمان به خراسان، دارای اقليت مسيحی نستوری بود.[٢۴]
اعراب مسلمان پس از درگذشت پيامبر اسلام، بر تمام خاورميانه، آفريقای شمالی، و قلمرو شاهنشاهی پارس سيطره يافت. سلسله پادشاهی ساسانيان که بر پارس (ايران کنونی) سلطنت میکرد، يکی از اولين حکومتهايی بود که در برابر مهاجمين عرب سقوط کرد. سربازان اسلام به رهبری عمر، در سال ۶۳۶ ميلاد سپاهيان ايران را شکست دادند و يزدگرد سوم را که زمانی از قدرت خارقالعادهای برخوردار بود، از سلطنت برکنار کردند.
اندکی پس از شکست يزدگرد سوم، برخی از مناطق افغانستان مانند هرات و سيستان، با وجود مقاومتهای دليرانه و سرسختانة مردم، به زيرِ سلطة اعراب رفت. مير غلاممحمد غبار مینويسد:
- «اعراب در قرن ٧ ميلادی در خراسان رسيدند و هرات در سال ۳۱ هـ. ق در عهد خلافت عثمان، توسط لشکر مسلمانان به سرکردگی احنف بن قيس فتح و به دين اسلام مشرف شد.»[٢۵]
با فتح هرات به دست اعراب هم از اهميت آن کاسته نشد، بلکه با کاهش قدرت و شکوه عباسيان و پيدايش سلسلههای شاهی نيمه مستقل در خراسان، هرات نيز در [عرصه] سياست و معارف مقام شايانی يافت و همه مورخان و جغرافینگاران اتفاق [نظر] دارند که جمعيت هرات از جمعيت همه شهرهای خراسان بيشتر و زمين آن آباد و بارور، مرکز بازرگانی، مأمن توانگران و منزل دانشوران و اهل فضل بود.[٢۶]
دولت طاهريان، اولين دولت نيمه مستقل دوره اسلامی افغانستان بود كه در دوران خلافت عباسی در خراسان پديد آمد و بخش بزرگی از سرزمين خراسان را به صورت نوع حكومت موروثی محلی از نظارت مستقيم خليفه بغداد خارج كرد. با اين حال، اين دولت در كسب قدرت و حفظ آن، محتاج به اعمال خشونت در مقابل خلفا نشد. طاهر بن حسين، معروف به “ذواليمينين” كه اين دولت به وسيله وي بنياد شد، از موالی وابسته به قبيله خزاعه از اعراب خراسان بود. طاهر، با آنکه تربيت عربی داشت. اما خاندانش هراتی و دری زبان بودند كه از مدتها پيش در پوشنگ (فوشنج) هرات شهرت و قدرت داشتند.[٢٧] امارت طاهريان در خراسان اندكی بيش از نيم قرن طول كشيد. مركز فرمانروايی آنان ابتدا در مرو بود و سپس در نيشابور منتقل شد. سرانجام با غلبه صفاريان بر خراسان، فروانروايی طاهريان پايان يافت.
پس از سقوط طاهريان، شهر هرات، در تمام دوران حکومتهای صفاريان، سامانيان، غزنويان و سلجوقيان دست به دست میشد، تا اينكه در سال ۱۱٧۵ ميلادی برابر به ۵٧۱ ه. ق سلطان غياثالدين غوری هرات را از سلجوقیها، گرفت و طی حكومت ۵۰ ساله غوريها هرات به يك مركز فرهنگ، تمدن و تجارت تبديل گشت.
در تاريخ هرات، عصر غوریها دوره درخشان محسوب میگردد. قزوينی استرآبادی در كتاب بحيره مینويسد كه در زمان سلطنت ملوك غوری هرات آن چنان آباد شد كه دارای ۱٢۰۰۰ دوكان ۶۰۰۰ كاروانسرای ۱۵۰۰۰ خانه رعيتنشين بوده است. در اين ايام، هرات در شمار شهرهای بزرگ و با اهميت محسوب میگرديد و آبادیهای زيادی در آن صورت گرفت که از آن جمله يکی هم مسجد جامع بزرگ هرات بود.[٢۸]
غوريان دودمانی محلی بودند که بين سدههای ۱۰ و ۱۱ ميلادی در نواحی صعبالعبور غور واقع در کوهســتانهای مابين هــرات و غــزنه فرمانروايی میکــردند.[٢۹] سرانجام غوريان به دست خوارزمشاهان برافتاد. علاءالدين محمد خورزمشاه تمام ماوراءالنهر و قسمتهای از افغانستان و ايران را مسخر کرد، اما بزودی بساط حکومت او نيز با هجوم سيلآسای چنگيزخان برچيده شد.[۳۰]غبار مينويسد:
- «در سال ۶۱٨ ه.ق قشون چنگيز به هرات تاخت كه همه را ويران کرد و آتش زد و [آن چنان] كشتند كه از ششصد هزار نفوس شانزده نفر باقی ماند تا اينكه در سال ۶۳۵ ه.ق. اوكتای، پسر چنگيز، اميرعزالدين و چند تن هراتی را به هرات فرستاد كه آهسته آهسته به آبادی هرات همت نمودند.»[۳۱]
آلکرت طبقهای از ملوک خراسان و از تبار غوريان بودند که از ۶۴۳ تا ۷۹۱ ه .ق. بر خراسان حکومت راندهاند و پايتخت آنان هرات بود. سرانجام، اين سلسله نيز، در نتيجه تازش اميرتيمور گورکانی منقرض شد.[۳۲]
چندی پس از مرگ امير تيمور گورکانی، امپراتوری بزرگ او ميان پسرانش ميران شاه و شاهرخ تقسيم شد. شاهرخ توانست بيشتر نواحی قلمرو پدر را در خراسان آن روز زير فرمانروايی خود درآورد. او مرکز خود را از سمرقند به هرات منتقل کرد و دولت مقتدری در خراسان ايجاد و کشور خراسان را کم و بيش متحد و يکپارچه ساخت.[۳۳] تيموريان، سرزمين هرات را به مقامی از اهميت رسانيد که تا آن زمان هيچگاه بدان پايه نرسيده بود؛ بويژه سلطانحسين بايقرا، هرات را از مناطق مهم و تأثير گذار در تاريخ خراسان و هنر خراسانی ساخت و باعث شد تا مکتب هرات در نقاشی و خطاطی نامی ماندگار بيابد.[۳۴] دولت تيموريان هرات از حدود سال ٧٧۲ تا ۹۱۳ ه.ق. دوم آورد.
مادامی که دولت تيموريان هرات رو به افول نهاد، در دو سوي خراسان (افغانستان امروز) دو حکومت تازهنفس روی کار آمدند که هر کدام چشم طمع به خاک اين کشور دوخته بودند. از سمت شمال از ناحية ترکستان غربی ازبکها دست به کشور گشايی گشاده[۳۵] و پس از مرگ سلطانحسين، شيبکخان ازبک با استفاده از نزاع بين شاهزادگان تيموری مدعی تاج و تخت، در سال ۹۱۳ ه.ق. هرات را اشغال کرد و به سلطة دويست سالة تيموريان در خراسان پايان داد.[۳۶] از سمت غرب، ترکان صفوی که با شتاب دولت مقتدری قزلباشان را ايجاد کرده بود، قلمرو خود را بسوی خراسان گسترش میداد. در سال ۹۱۶ ه.ق، شاه اسماعيل صفوی پس از غلبه بر شيبکخان ازبک در مرو، روی به هرات نهاد و عدة زيادی از مردم و بزرگان آن شهر را به جرم سنی بودن به قتل رسانيد، و شهر را متصرف گشت.[۳٧] بنابراين، شهر هرات قريب دو سده در اشغال دولت صفوی بود.
پس از سقوط صفويان هرات در اختيار طايفة ابدالی قرار داشت و مدتی به دست نادر شاه افشار افتاد. اما پس از مرگ نادر افغانها دوباره بر هرات مسلط شدند. از زمان تاسيس امپراتوری افغان به دست احمدشاه درانی، هرات هميشه بخشی تجزيه ناپذير کشور افغانستان است.
با اين وجود، از زمان رویکار آمدن دودمان ترکتبار قاجار در ايران، اين دولت پس از تجزيه خراسان کنوني از پيکر افغانستان و تصاحب آن، چشم طمح به هرات دوخت و زمانی که افغانستان گرفتار اغتشاشهای داخلی بود، دولت قاجار مجال پيدا کرد تا با استفاده از موقعيت آشفته افغانستان به فکر انتقام از افغانها و تصاحب بخشهای از افغانستان بيفتد؛ بويژه، بعد از آنکه دولت ايران دوبار از دولت روسيه شکست خورد و در نتيجه غرور ملی مردم ايران به شدت آسيب ديد، برای جبران اين شکست و انحراف ذهنيت عمومی از آن، اين دولت، ساکت ننشست و تحت تأثير و تحريک روسها چندبار به قصد اشغال افغانستان به هرات حمله کرد.[۳۸]
بدين ترتيب، سلاطين قاجار در جنگ عليه افغانستان و بخصوص بر سر مسئله هرات که بیاراده و مانند مهرهای در دست سياستمداران دو دولت نيرومند انگليس و روس هدف و مسير خود را تعيين میکردند، در نتيجه مقاومت مردم هرات و سرانجام مداخله انگليسها ناکام ماندند و با امضای عهد نامه پاريس در ٢٨ فوريه ۱٨۵٧، مسئله هرات که مدت بيش از نيم قرن توجه آنها را جلب کرده بود برای هميشه پايان يافت و استقلال افغانستان که در زمان احمدشاه درانی تحقق يافته بود و همچنين حاکميت افغانستان بر هرات، برسميت شناخته شد.[۳۹]
پینوشتها
__________________________________________
[۲]- آرتهور کمپ، تهاجم غولها؛ تاريخ نژاد سفيد، فصل پنجم، بخش چهارم: “آريانها در افغانستان و هند” (به زبان انگليسی)، چاپ دهم، ٢۰۰٨
[۳]- افغانستان، سايت اينترنتی VEPACHEDU EDUCATIONAL FOUNDATION
[۴]- در حبيبالسير نام هریرود (به لاتينی: Arius) همه جا به صورت “هرات رود” ضبط شده است. (علیاکبر دهخدا)
[۵]- نويسندگان غربی گاهی “آريانا” را با “هری” يا “هرات کنونی” که به آن در فارسی باستان “هاريوا Haraiva يا هَرهايوه يا هريوا” و به يونانی چنان که هرودوت و ديگران نوشتهاند، “آريا” میگفتند، منطبق دانسته و “آريا” و “آريانا” را به جای هم به کار بردهاند. گرچه ممکن است اين اشتباه از منابع يونانی که مأخذ آنهاست، سرچمشه گرفته باشد، اما به گفته ريچارد ن. فرای، از دو اصطلاح “آريا” و “آريانا” که يونانيان به کار بردهاند، میتوان دريافت که ظاهراً ايشان ميان اين دو قايل به تفاوت بودهاند. (مهديزاده کابلی، درآمدی بر تاريخ افغانستان، ص ۱۰)
[۶]- انصاری، فاروق؛ جغرافيای تاريخی هرات به روايت جغرافینويسان مسلمان تا عهد مغولان، سايت اينترنتی ديپارتمت جغرافيه
[٧]- روحانی، بيژن، هرات در گذر تاريخ، سايت اينترنتی راديو زمانه
[۸]- سروش، واسع؛ هرات و هويتی که در خطر است، سايت فارسی بی بی سی
[۹]- جايگاه تمدن و استراتيژيکی هرات در آئينه تاريخ، سايت هرات (Herat.Co.Uk)؛ دانشنامة آزاد ويکیپديا همين مطلب را در مقاله ولايت هرات، اما بدون ذکر اين منبع نقل کرده است ولی با اين تفاوت که کلمه “خراسان” را به عوض واژه “افغانستان” جاگزِين ساخته است!
[۱۰]- همانجا
[۱۱]- کهزاد، احمدعلی؛ بنای شهر هرات از نظر روايات تاريخی و فولکلوری، سايت خاوران
[۱٢]- سلجوقی، فکری؛ بخشی از تاريخ هرات باستان، ص ٢
[۱۳]- شهر هرات را کی ساخت؟، سايت هرات؛ همچنين: مرتضی کاکر، چه کسی شهر هرات را ساخت، سايت دگر جنرال محمد ايوب سالنگی؛ و همچنين: کهزاد، احمدعلی؛ بنای شهر هرات از نظر روايات تاريخی و فولکلوری، سايت خاوران
[۱۴]- سلجوقی، فکری؛ بخشی از تاريخ هرات باستان، ص ٢
[۱۵]- با اقتباس از: هرات در گذر تاريخ
[۱۶]- مجموعه مقالات زردشت يا ونديداد اوستا، ص ۶۳
[۱٧]- کتيبههای کهن پارسی (به زبان انگليسی)
[۱٨]- لغتنامه دهخدا
[۱۹]- هرات در گذر تاريخ
[٢۰]- ساتراپیهای هخامنشيان، سايت کيان
[٢۱]- لغتنامه دهخدا؛ و همچنين رجوع به ايران باستان ج ٢، صص ۱۳٧٩ و ۱٤۳٢ و ۱۶۵٢-۱۶۵۵ و ۱۶٨٤-۱۶٨۶ و ۱۶٩٤ شود.
[٢٢]- هرات، دانشنامة آزاد ويکیپديا
[٢۳]- شهر قديم هرات به روايات تاريخ، سايت مقام ولايت هرات به نقل از مير غلاممحمد غبار
[٢۴]- هرات، دانشنامة آزاد ويکیپديا
[٢۵]- اين مطلب با اقتباس از کتاب تاريخ شادروان مير غلاممحمد غبار در سايت مقام ولايت هرات نقل شده است.
[٢۶]- بر گرفته از: سيف بن محمد سيفی هروی؛ پيراسته تاريخ نامه هرات، به کوشش محمدآصف فکرت، تهران: موقوفات دكتر محمود افشار، چاپ اول، ۱۳٨۱ شمسی
[٢٧]- طاهـريان، سايت اينترنتی فرهنگسرا
[٢٨]- اين مطلب با اقتباس از کتاب تاريخ شادروان مير غلاممحمد غبار در سايت مقام ولايت هرات بيان شده است و همين مطلب را حمداﷲ مستوفی در نزهةالقلوب چنين روايت میکند: «در اين شهر در حين حکومت ملکان غور دوازده هزار دکان آبادان بوده و ششهزار حمام و کاروانسرا و طاحونه و سيصد و پنجاه و نه مدرسه و خانقاه و آتش خانه و چهارصد و چهل و چهار هزار خانه مردم نشين بوده است.» لغتنامه دهخدا به نقل از نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی، چاپ ليدن، صص ۱۵۱-۱۵٢.
[٢۹]- سلسلة غوريان، دانشنامة آزاد ويکیپديا
[۳۰]- درآمدی بر تاريخ افغانستان، ص ٧۳
[۳۱]- اين مطلب با اقتباس از کتاب تاريخ شادروان مير غلاممحمد غبار در سايت مقام ولايت هرات نقل شده است.
[۳٢]- آل کرت، دانشنامة آزاد ويکیپديا
[۳۳]- درآمدی بر تاريخ افغانستان، ص ٧۴
[۳۴]- جانشينان تيمور، دانشنامة رشد
[۳۵]- درآمدی بر تاريخ افغانستان، صص ٧۴-٧۵
[۳۶]- تيموريان، دانشنامة آزاد ويکیپديا
[۳٧]- درآمدی بر تاريخ افغانستان، ص ٧۵
[۳٨]- همانجا، صص ٨٢-٨۳
[۳۹]- همانجا، ص ٨۳
__________________________________________
□ مجموعه مقالات زردشت يا ونديداد اوستا، ترجمه دکتر موسی جوان، تهران: مهر آئين، ۱۳٤٢
□ فکری، سلجوقی؛ بخشی از تاريخ هرات باستان، به کوشش مسعود رجايی، کابل: اکادمی علوم جمهوری دموکراتيک افغانستان، ۱۳۶٤
□ سيف بن محمد سيفی هروی؛ پيراسته تاريخ نامه هر