شهر قدیم کابل در موقعیت فعلی آن یعنی دو کناردریای کابل، در دامنه های کوه های شیردروازه و آسمایی، از اعصار قبل از میلاد بدینسو آباد بوده ابتدا بحیث محل مناسبی برای متوطن شدن انسانها ی بدوی و بعد ها یک هستۀ تجارتی در مسیر راه های کاروانرو تجارتی، متوازن با پیشرفت تمدن های بشری منطقه، سیر انکشاف تدریجی خود را پیموده است.
تا زمانیکه کاروان های تجارتی از طریق خشکه در رفت و آمد بین مدنیت های شرق و غرب و شمال در حرکت بود کابل بحیث یکی ازمراکز عمدۀ راۀ های تجارتی مذکور از هر جهت با ارزش، مهم، معمور و آباد بود. ولی بعد از کشف راه های بحری و قطع شدن خطوط زمینی کاروانرو در خشکه، روز تا روز بمثابۀ شهر مهم تجارتی و مرکز داد و ستد و تبادلۀ اموال کاروان های تجارتی شرق، غرب و شمال از رونق افتاد.
تحقیقات باستانشناسان فرانسوی روی سکه های نقره یی و طلا یی که حین حفر کول ( حفریه یی آب ذخیره ) منطقۀ، جشن چمن حضوری کابل تصادفآ در اوایل دهۀ سوم قرن بیستم، در داخل یک کوزه چۀ ( گل پخته شده ) که در یک دکان زرگری مربوط به قرن سوم قبل ازمیلاد مدفون شده بود، کشف گردید، نشان میدهد که کابل در همین موقعیت فعلی اش در قرون دوم و سوم قبل از میلاد، مرکز مهم تجارتی بوده و سکه های نقره یی و طلا یی امپراتوران و قدرت های بزرگ شرق و غرب در کابل آنوقت مورد چلند و داد و ستد قرار داشت.
دفه (مرکز باستانشناسی فرانسه در افغانستان ) که در آنوقت ( حین کشف آثار مذکور) بحیث یگانه موسسۀ تحقیقاتی، تمام امور مطالعات و تحقیقات باستانشناسی افغانستان را بطور انحصاریی بدست داشت : نتایج مطالعات خویش را روی سکه های مذکور در همان وقت در کتابی زیر عنوان « گنجینۀ چمن حضوری کابل » به زبان فرانسوی منتشر ساخت.
آخرین و تازه تر ین تحقیقات روی یک اثر سنگی که از ساحۀ حفریات جدید تپۀ مرنجان کابل تصادفآ بدست آمد، تاریخ شهر موجودۀ قدیم کابل را از چهار و یا پنج هزار سالیکه قبلآ تخمین زده می شد به چهل هزار سال قبل و بیشتر از آن به عقب برده است. این اثر نهایت درجه مهم مربوط به عصر کهن سنگی افغانستان در سال 1368 هجری شمسی بطور تصادفی توسط یک نفر باستانشناس روسی ( متخصص عصر سنگ قدیم ) که غرض اشتراک در ششمین کنفرانس بین المللی مطالعات کوشانی به کابل آمده بود، حین باز دید از حفریات جدید ساحۀ باستانی تپۀ مرنجان کابل، کشف گردید. باستانشناس مذکوردر جریان چند روزیکه در کابل اقامت داشت مقالۀ مبسوطی به زبان انگلیسی در مورد اثر مذکور در روز نامۀ کابل تایمز وقت نشر و شواهد مدنیت عصر کهن سنگی را در شهر موجودۀ کابل ثابت کرد.
طبق گزارشات مؤرخین عرب، کابل حین ظهور و گسترش دین مبیبن اسلام مرکز سلطنت کابل شاهیان مقتدر بود که بدور قلۀ تسخیر ناپذیراش دیوار های مستحکم تدافعی داشت که تا کنون قسمت های از این دیوار ها و بالا حصار مربوط آن با ترمیمات بعدی باقی مانده و موقعیت کابل قدیم را در دامنه های کوه های شیر دروازه و آسمایی و دو طرف دریای کابل یعنی در موقعیت فعلی شهر کهنۀ کابل به اثبات میرساند. گزارشات مؤرخین عرب حاکی از مدافعۀ دلیرانۀ کابلیان وقت است که مدت تقریبآ دو صد سال در پای همین برج و باره و دیوار های مدافعوی و استحکامات نظامی اش، در مقابل اعراب مسلمان از دین، آزادی و هستی مادی و معنوی شان شجاعانه و کابلی وار، دفاع کردند. این مؤرخین و گزارشگران عرب از دژ مستحکم و بالا حصار کابل آنوقت که تسخیر ناپذیر بود، از رشادت ودلیری کابلیان و رتبیل شاۀ کابلی با الفاظی یاد کرده اند که افسانه وار تا امروز در بین اعراب قصه میشود. اعراب مسلمان در مدت کوتاهی توانستند امپراطوری ساسانی ایران امروز را تسخیر کنند و ببلعند و غلامان و کنیزان بیشماری از این باصطلاح امپراطوری به سرزمین شان بفرستند. یزدگرد سوم پادشاۀ ساسانی به داخل امپراطوری کابل شاهیان افغانستان امروزی فرار نمود و نزد رتبیل شاۀ کابلی پناهنده شد. عساکر اعراب مسلمان به تعقیب یزدگرد سوم – شاۀ فراری ایران – داخل سرزمین ما شدند . پدران ما از همان تکتیک دایمی شان در مقابل اعراب متجاوز نیز کار گرفتند، اعراب را موقع دادند تا به داخل دره های تنگ و در میان کوه های سر به فلک کشیدۀ سرزمین افسانوی ما پیش بیآیند. سپس به تار و مار آنها آغاز نمودند. اعراب چارۀ جزء فرار نداشتند ولی آنهم نا ممکن بود بنآ خواستند تا با پرداخت پول و غرامات جنگ ازافغانستان برآیند و با پول یزدگرد سوم را نیز از رتبیل شاۀ، پادشاۀ کابلستان خریداری نمایند ولی رتبل این جوانمرد کابل زمین درخواست آنها مبنی بر تسلیم دادن یزدگرد سوم را وانمردانه رد کرد و یزدگرد سوم را پناه داد و به دشمن اش تسلیم نکرد. طوریکه گفتیم حملات اعراب مذکور تا مدت دو صد سال به همین ترتیب جنگ و گریز در افغانستان، دوام نمود و اسلام در همین سرزمین افغانستان کنونی و در میان دره های تنگ کابلستان از پیشرفت بطرف شرق متوقف ماند. تا اینکه پدران ما در طول دو قرن تماس با اسلام و در ک حقانیت آن، به رضای خود و داوطلبانه به اسلام گرائیدند و اسلام را به سرزمین های پاکستان و هند امروزی گسترش دادند.(1)
بقول مؤلف کتاب ( حدودالعالم ) بعد از آنکه مرکز خلافت اسلامی از دمشق به بغداد انتقال کرد، مرکز خلافت اسلامی معمماران کابلی را برای اعمار مساجد و عمرانات با شکوه و مجلل دیگر، به بغداد طلبید . این خود نشان دهندۀ آنست که کابل نه تنها برج و بارۀ بی مثالی داشته بلکه صنعت معماری آن در آن زمان بحد چنان کمال و ترقی رسیده بود که مرکز خلافت اسلامی، معماران و صنعتگران آنرا به بغداد می طلبد.(2) بعد از سقوط کابل شاهیان و تأسیس دولت و امپراتوری غزنویان، کابل حیثیت یک شهر فرعی را به خود میگیرد و مرکز حکمرانی و سلطنت از کابل به غزنی انتقال میکند . از آن ببعد الی عصر تیموریان، کابل تقریبآ فراموش شده و از نظر مؤرخین میافتد. چنانچه در (تاریخ بیهقی ) که شرح تقریبآ دو صد سال وقایع سلطنت غزنویان است و نیز در کتاب ( طبقات ناصری ) مربوط به عصر سلجوقیان و غوریان و سائر کتب آن دوره، جزء چند جای آنهم ضمنی، از کابل نامی گرفته نمیشود. از تاریخ معلوم است که مردم دلیر پروان، کابل، بامیان و غزنی، عساکر متجاوز چنگیز را چندین مراتبه در ساحات مربوط شان شکست داده و تلفات بیشماری بر آنها وارد نمودند. لیکن بعد از آنکه چنگیز خود با لشکر عظیم به قصد گرفتن این مناطق می آید، مردم این ساحات به اثر مقاومت دلیرانه ایکه در مقابل چنگیزیان نشان دادند و نواسه اش را بقتل رساندند مورد غضب و خشم دیوانه وار چنگیز واقع میگردند که در نتیجه شهر های کابل، پروان، بامیان و غزنی بخاک و خون کشانیده میشود. بعد از چنگیز نوبت تیمور میرسد که بر خرابی های این مناطق میافزاید ولی اولادۀ تیمور که بعد ها در مناطق فعلی افغانستان حکمرانی نمودند، همه تا توانستند این خرابی ها و خسارات را جبران کردند.
در این وقت شهر کابل و حومۀ آن یکبار دیگر وارد مرحلۀ نوینی از ساختمانی و شادابی شد و بر بیناد ویرانه های قدیم اش عمرانات جدید و باغهای شاداب و تزئینی احداث گردید و دیگر کابل کم کم رونق اولی اش باز یافت.
در عصر سلطان ابوسعید تیموری که مرکز سلطننت اش سمرقند بود، پسر اش بنام ( الغ بیگ میرزا ) در سال 1449 میلادی به امر پدر بحیث حکمران کابلستان که مرکز سیاسی آن همین شهر قدیم کابل و مقر حکمرانی وی همین بالا حصار موجودۀ کابل بود، مقرر گردید که بر مناطق کابل، غزنی و ساحات جنوبی و شرقی افغانستان فعلی و در شمال تا بدخشان که حدود سیاسی کابلستان آنوقت را تشکیل میداد، حکمرانی مینمود.
البته این الغ بیک میرزا که کاکای ظهیرالدین محمد بابر میشوداز الغ بیگ میرزا پسر شاهرخ که مقرسلطنت اش سمرقند بود و رصد خانۀ مشهور سمرقند را ساخته است، جدا میباشد که نباید با هم مغالطه گردند.
الغ بیگ میرزا حکمران کابل در سال 1468 میلادی بعد از مرگ پدر، خود را در بالاحصار موجودۀ کابل، پادشاۀ مستقل کابلستان اعلان و تا سال 1499 میلادی مدت تقریبآ پنجاه سال از ارگ کابل به کابلستان حکمرانی و سلطنت نمود.
ابن دورۀ پنجاه سالۀ الغ بیگ میرزا در کابلستان به امن و آرامی مطلق سپری گردید.در حالیکه در هرات سلطان حسین بایقرا – هم عصر الغ بیگ میرزا – هرات را بعد از شاهرخ میرزا به اوج و کمال فرهنگی و هنری رسانده بود، در کابل، الغ بیگ میرزا در رقابت و همچشمی با سلطان مذکور و سایرشهزادگان و اودرزاده گان تیموری خود، برای ترقی و اعتلای کلتوری و فرهنگی کابلستان بخصوص شهر کابل مرکز سلطنت اش و حومۀ آن سخت میکوشید.
شاهان، امیران و شهزادگان تیموری همه زیبا پسند و عشرت منش بوده در ارضای غرورهنری و زیبا پسندی خود و در اثبات برتری در این عرصه ها از رقبای تیموری شان، دست به اعمار باغهای زینتی بی نظیر، قصر های با شکوه و مجلل،کاروانسرای ها، بازار های سرپوشیده، قلعه ها، بالاحصار ها،مساجد، مدارس، مقابر،حمام ها،یخدان ها،تخت های شراب نوشی سنگی و بنا های یادگاری در فراز کوه ها و رشد و انکشاف عرصه های دیگر هنری و کلتوری می زدند. از همه مهمتر باغسازی و باغداری بقسم یک عنعنه در میان شاهان، امیران و شهزادگان تیموری رایج بود که هر کدام در زمان حیات خود چندین باغ زینتی احداث می نمودند که بعضی از آنها یکی از همین باغ های ساختۀ خود را در وقت آخر عمر و مرگ شان برای مدفون کردن جسد شان انتخاب می نمودند.
این باغهای زینتی همه به سبک مروجۀ آن عصر – سبک باغ سازی ( کلاسیک اسلامی) ساخته میشد که به قسم متناظر و گرافیک و بر مبنای واقعیت های معین حسابی و اشکال هندسی، ابتدا در یک الگوی مکمل گرافیک هندسی ترسیم شده سپس از روی نقشه و یا پلان مطروحه، در دامنه های کوه ها و یا در نشیبی زمین های هموار میلان دار تطبیق و احداث میگردید. زمین مذکور ابتدا، از بالا تا پایین بقسم مرتبه دار درآورده می شد تا جریان آب را از آبشار ها و حوض هاییکه در مرتبه های مذکورساخته می شد ممکن سازد. این آبشار ها و حوض های زینتی که با حاشیۀ سنگ مرمر اکثرآ مزیین می بود در خط مرکزی باغ از بالا به پایین ساخته می شد. در پیشروی حوض فوقانی، قصر که محل دربار میبود، احداث میگردید. آب از پیشروی قصر در امتداد حوض ها و آبشار ها تا پایین ترین مرتبۀ باغ سرازیر میگردید . باغ با دیوار های خشتی کنگره دار و یا پرچال دار احاطه میشد. راه دخول از طریق دروازه های با شکوه خشتی که در این دیوار های احاطوی کشیده می شد رهنمون میگردید. دروازه های خشتی مذکوراکثرآ با کاشی های رنگین و قبه های مطلا مزیین میبود. این شیوۀ باغ سازی اسلامی تا عصر عمارت امیر عبدالرحمن خان در افغانستان مروج بود. امیر مذکور( باغ جهان نما ) واقع خلم را که تاکنون به عین شکل و دیزاین باقی مانده بر مبنای همین اصول باغسازی کلاسیک اسلامی ساخت. ولی بعد از سفر به اروپا, موصوف به پیروی از باغ های جدید اروپا، باغ های در کابل و نقاط دیگر افغانستان به ( سبک باغ سازی جدید اروپا یی ) ساخت که سبک باغ سازی کلاسیک اسلامی از آن ببعد در افغانستان از رونق افتاد واز میان برداشنه شد. در شیوۀ باغ سازی جدید اروپایی،باغ ها دیگر به شیوۀ رومانتیک بدون احاطه به اشکال و دیزاین های گوناگون طرح و ساخته میشود. قسمت های جداگانۀ باغ بطور علیحده و متمایز از سایر قسمت ها، طرح و دیزاین میگردید یعنی باغ ها دیگر برمبنای یک پلان معین و از روی یک نمونۀ متناظر قبلی، تنظیم و ترتیب نشده بلکه این باغ های جدید اروپایی بر اساس تأثیر آوری بالای چشم از قسمت های مختلف باغ و پسمنظر های جداگانۀ آن بشیوۀ رومانتیک ساخته میشد و میشود.
امیر عبدالرحمن خان باغ های بوستان سرای، گلستان سرای و گردان سرای را در ساحۀ ده افغانان کابل به شیوۀ اروپایی ساخت که همه در جریان احداث پارک زرنگار و تخریب منازل قدیمی ده افغانان از میان برداشته شد. از آن همه عمرانات قابل حفاظت و نگهداری امروز، صرف مقبرۀ امیر موصوف که در داخل بوستان سرای جا داشت در یک گوشۀ پارک زرنگار باقی مانده است. باغ های موجود پغمان، استالف، کاریزمیر، چهلستون، دارالامان، پارک های زرنگار و شهر نوی کابل همه بسبک جدید اروپایی دیزاین گردیده است. باغ بابر ( باغ آرامگاۀ بابر) در کابل، یگانه باغ نمونه از آن همه باغ های کلاسیک اسلامی کابل میباشد که درطرح و چوکات اولی اش بقسم متناظر و گرافیک حفظ گردیده و خوشبختانه به اثر ترمیمات آخری که از طرف پروژۀ آغا خان از آن باغ بعمل آمده باغ مذکور تا اندازۀ زیادی شکوه و عظمت اولی اش را باز یافته و خدمت بزرگی در حق آن بعمل آمده است. یگانه کمبودی که در این ترمیمات دیده میشود همانا اعمار دروازۀ خشتی باغ است که طبق گزارش کتاب ( پادشاه نامه )در دیوار احاطۀ ایکه بطرف سرک گذرگاه موقعیت داردساخته شده بود که رواق ها و کاشیکاری های مزیین رویکار دیوارها یکجا با گنبدها وقبه های مطلا بر فراز آن دروازۀ مرتفع و با شکوۀ خشتی از دور دستان میدرخشید و بر ابهت و جلال آن باغ میافزود. الغ بیک میرزا پادشاۀ کابلستان در سال 1499 میلادی وفات یافت که جسد اش را در غزنی مدفون نمودند.
دو سال بعد از مرگ الغ بیگ میرزا، برادر زاده اش بنام ظهیرالدین محمد بابر پسر عمر شیخ پادشاۀ اندجان، به کابل رسید. ظهیرالدین محمد بابر بعد از مرگ پدر به سن یازده سلگی به پادشاهی اندجان نایل گرید و بعد از یک سلسله کامیابی ها و ناکامی های نظامی سر انجام مجبور به ترک دیار شد. از رود آمو گذشت به قندوز آمد و بعد از جذب نمودن عساکر خسرو شاۀ تیموری به قصد تسخیر کابل از هندو کش گذشت ودر 1501 میلادی شهر کابل را بدون جنگ از محمد مقیم ارغونی – حکمران قندهار – تسلیم شد و محمد مقیم به قندهار فرار نمود. (3) خوانندۀ گرانقدر ما البته متوجه است که در تاریخ اولادۀ تیمور در هرات و مشهد وقت مرد دیگری نیز از این خاندان بنام (ابو القاسم بابر میرز ا ) گذشته که اکثرآ در کتب تاریخی این عصر به نام ( بابر میرزا ) از وی یاد گردیده است. موصوف در سال 1455 م. در هرات حکومت داشت و در همین سال به مشهد رفت و به اثر افراط در شراب نوشی در همان جا، وفات نمود . این شخص عشرت منش اشعاری به فارسی دارد که یک بیت آنرا ظهیرالدین محمد بابر در دیوار تخت سنگی اش که دامنۀ کوۀ شیردروازه واقع قلعۀ هزاره های چنداول کابل احداث گردیده بود حک نموده است که بیت مذکور به شرح ذیل میباشد: نو روز و نوبهار و می و دلبری خوش است بابر بعیش کوش که عالم دو باره نیست
این تخت شراب نوشی ظهیرالدین محمد بابر همراه با تخت سنگی دیگری که بعد ها جهانگیر ( کواسۀ وی ) در کنار آن ساخت، تا کنون در حصۀ قلعۀ هزاره های چناول کابل موجود است که نگارنده عکس های کتیبه و حوضچۀ شراب آنرا با شرحی در مورد آن در سالهای که در کابل بودم در جریدۀ پامیر اورگان نشراتی بلدیۀ وقت کابل به نشر رسانیده بودم که بعد ها مضمونی در این ارتباط در شمارۀ های مسلسل 32 و 33 ( می و جون ) سال 2006 میلادی ماهنامۀ وزین اندیشۀ نو منتشرۀ تورنتو به نشر رساندم که بنوبت در این سایت ( کابل ناته ) نیز به نشر سپرده خواهد شد.
صخرۀ بزرگی که این تخت ها در آن حک گردیده است سالها قبل از فراز کوۀ (شیر دروازه ) واقع قلعۀ هزاره های چنداول فرو غلطیده و فعلآ در داخل احاطۀ ( شفاخانۀ ابن سینا ) قرار گرفته است.امید که لوحۀ سجل باستانشناسی بر آن نصب گردد تا به بحیث یک اثر نهایت مهم تاریخی و فرهنگی از هرگونه صدمات و خسارات درآمان مانده بتواند.
بهر حال از موضوع دور نروییم. ظهیرالدین محمد بابر حینیکه بر اریکۀ سلطنت کابلستان تکیه زد بنوشتن خاطرات، چشم دید ها و ثبت حوادث روزمرۀ زندگی اش پرداخت که مجموعۀ این یادداشت ها بنام ( تزک بابری) یا ( بابر نامه ) یاد میگردد که بقلم شخص بابر به زبان ( ترکی چغتایی ) نوشته شده و درعصر شاه جهان بوسیلۀ (عبدالرحیم خان خانان ) به فارسی کابلی ترجمه گردیده است. ترجمۀ انگلیسی این اثر با ارزش در مورد تاریخ و کلتور کابل زمین و افغانستان نیزدر هند صورت گرفته و به نشر رسیده است.(4) کتاب ( بابر نامه ) ترجمۀ فارسی کابلی، که در سال 1308 ق. در بمبی بنشر رسیده کمیاب گردیده بود که خوشبختانه چاپ مجدد آن بکوشش محترمه معاون سرمحقق شفیقه یارقین در سال 1386 ش. از طرف اکادمی علوم افغانستان در کابل صورت پذیرفته است.
بابر در این اثر معتبر خود تصویر روشنی از اوضاع اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، مردم شناسی، شرایط ایکولوژیک، جیوگرافیک، جیوپولتیک، آب ها ودریا ها، حیوانات، نباتات، درختان، انواع گلهای رنگارنگ، باغ های کابل و بساجهات دیگر آن ارایه میدارد. زمانیکه بابر بکابل میرسد، کابل را یک شهر معمور و خرمی مییآبد. باغ های را که الغ بیک میرزرا و دیگران ساخته بودند تا این زمان همه به حد کمال و پختگی و شادابی رسیده بود که بابر از آنها بمناسبت های مختلفی یاد می نماید و مینویسد که باغ های قدیم ساختۀ الغ بیگ میرزا را در کابل، پغمان، استالف و غیره نقاط دور و نزدیک کابل ترمیم میکند و می افزاید که در عصر الغ بیگ میرزا شخصی بنام ( میرزا ویس اتکه ) جوی را از دریای کابل در ارتفاعات بلند دامنۀ کوه به بالاحصار کابل آورده است که این جوی تا کنون قسمآ آباد مانده و بنام ( بالاجوی ) مسمی میباشد و تا تقریبآچهل سال قبل آب آن تا نواحی منطقۀ ( چهلستون ) کابل میرسید که در همین قسمت بخصوص در حصۀ ( چشمۀ علی ملنگ ) بالای مسیر آن، منازل خود سرانه در آنوقت اعمار گردید و جریان آب را به باغ بابر و بالاحصار کابل قطع کرد. بابر مینویسد که در دامنۀ زیرین این جوی آز حصۀ (تنگی کذرگاه ) تا بالاحصار کابل در دامنۀ کوه ( کوۀ شیر دروازه )، باغ های متعددی احداث و مشجر گردیده که ساحۀ مذکور بقول بابر در آن وقت بنام ( کوچه باغ ) یاد میگردید. میرزا جسد ویس اتکه همراه با دو جسد از دختران الغ بیگ میرزا در زیر گنبد خشتی در دامنۀ شهدای صالحین کابل مدفون است که بنام ( زیارت سه اغر ) که اصلآ ( زیارت سه مغل ) بوده است، یاد میگردد. دربیرون مدخل شرقی مقبرۀ مذکور دریک پارچه سنگ بزرگ مرمر سه حفرۀ اغر مانند کنده شده است که آنرا با آب و دانۀ پرندگان پر مینمودند و غالبأ روی موجودیت همین اغر ها میباشد که مقبرۀ مذکوربنام ( سه اغر) مسمی شده است.
میرزا ویس اتکه در عمرانات آنوقت کابل خدمات فراوانی نموده و طبق متن کتیبۀ سنگی ایکه از ( ویسل آباد ) کنونی کابل بدست آمده و در موزیم ملی افغانستان گذاشته شده بود، میرزا ویس اتکه در ناحیۀ ( ویسل آباد ) کنونی مسجد، حوض و عمرانات دیگر نیز آباد کرده بود که منطقۀ مذکور تا کنون بنام آن مرد بزرگوار ( میرزا ویس اتکه ) مسمی میباشد. علاوه از بالا جوی، جوی ها و کاریز های متعدد دیگری نیز به شهر کابل آورده شده بود که همه آب دریای کابل و لوگر را بداخل شهر کابل میرسانید. یکی از این جوی ها که در امتداد خط زیرین بالاجوی در سطح هموار زمین کشیده شده بود و از حصۀ ( چنداول ) امروزی و (باغ شهرار) ی وقت میگذشت بنام (پایین جوی) مسمی بود که از غرب بطرف شرق به امتداد خط زیرین بالا جوی جاری و در برابر اسم ( بالا جوی ) به ( پایین جوی ) شهرت یافته بود . سه جوی دیگر بنام های (نهر درسن )، ( جوی شیر) و( جوی هندو ) از قدیم از حصۀ ( دهمزنگ ) از بند آبگردانی که در دریای کابل انداخته شده بود، جدا میشد که جوی هندو از حصۀ نوآباد دهمزنگ، ساحۀ شرقی نخاص ده افغانان، سر آسیاب و بالاکوۀ ده افغانان در دامنۀ کوۀ آسمایی بطرف شهرارای امروزی میگذشت. جوی شیر در خط زیرین جوی هندواز حصۀ نخاص ده افغانان و سر آسیاب ده افغانان میگذشت که در حصۀ (سرآسیاب ده افغانان ) بداخل یک حوض بزرگی که بنام ( حوض مرغآبی ها) مسمی بود ذخیره میشد وآب از آن جا به چند شاخه جدا میشد که شاخه های آن شهرارای فعلی، قلعۀ موسی، چهار قلعۀ وزیر آباد، بی بی مهرو، یکه توت و ده یحیی را آبیاری می نمود.حوض مرغابی ها اکنون درساحۀ ایکه عمارات ( پارک هوتل ) و (هوتل پلازا ) ساخته شده در زیر سرک عمومی در آورده شده است.
درسال 2007 م. نگارنده از این نواحی کابل دیدن بعمل آوردم .جوی شیر بحال اولی فعال و جاری میباشد. اما جوی هندو متأسفانه کاملآ با کثافات و خاک و گل پر گردیده از بین رفته است. دو جوی دیگر از دریای ( لهوگرد = لوگر ) از حصۀ (سنگ نوشتۀ ) لوگر بسته شده از جنوب بطرف شمال، آب دریای لوگر را به داخل شهر کابل میرساند که یکی آنرا بنام ( جوی پادشاهی ) یاد میکنند که تا کنون مناطق ( ولایتی، بنی حصار، قلعچه و کول چمن حضوری ) را آب داده در حصۀ ( پل محمود خان) بدریای کابل میریزد که در قسمت های چمن حضوری و مقابل بالاحصار، امتداد این جو ی رابنام ( جوی پل مستان ) یاد می نمودند. جوی دومی جدا شده از دریای لوگر، بطرف ( سحاک، شیوکی و بت خاک ) امتداد یافته که همه تا کنون آباد و فعال است. البته قدامت این دو جوی نیز به ادوار قبل از اسلام میرسد و شیوکی یک از ساحات مهم مذهبی هندویی و بودایی کابل بود. علاوه بر این جوی ها، کاریز های متعددی در شهر و حومۀ کابل در زیر زمین کشیده شده بود که آب آن راتوسط ( ارهد ) هاییکه بوسیلۀ اسب ها و نرگاو ها چرخانیده میشد بیرون آورده در آبیآری اراضی زراعتی، باغی و غیره اهداف از آن استفاده بعمل می آوردند.(5)
یکی از برنامه سازان تلویزیون های افغانی در همین نزدیکی ها در برنامه اش در مورد جوی شیر میگفت : بعلت پاک و صاف بودن آب، (جوی شیر) کابل به شیر ( نوشیدنی ) منسوب گردیده است. در حالیکه چنین نیست و آب پاک به شیر تشبه شده نمیتواند. سابقۀ جوی شیر به دوران قبل از اسلام کابل میرسد. در دامنۀ کوۀ آسمایی جایکه مسیر جوی شیر از آن ساحات میگذرد معاید هندویی آباد بود. یعنی جوی شیر از میان معابد هندویی دامنۀ کوۀ آسمایی کابل میگذشت. هندو ها طبق مراسم مذهبی شان هر صبح وقت با گیلاسی از شیربه لب آب میآیند و به نیایش خدایان خویش میپردازند و در ختم دعا شیر مذکور را به آب روان (جوی ) میریزند. چون آب روان جوی شیر کابل با مقدار زیاد شیر مخلوط میگردید و بوی شیر از آن بمشام میرسید از این سبب جوی مذکور به ( جوی شیر ) مسمی گردیده است. چنانچه میدانیم یک معید هندویی از قدیم تا کنون در این ناحیه آباد می باشد و جوی هندو که در فاصلۀ کمی موازی به جوی شیر موقعیت دارد از نامش معلوم است که به هندو های قبل از اسلام کابل متعلق بوده است.
بابرموقعیت و ساختمان جغرافیایی شهر کابل، حدود و اندازۀ آنرا مفصل شرح میدهد.از دژ مستحکم و بالاحصار کابل سخن ها میگوید. وی در یک قسمت می افزاید که کابل یک شهر تجارتی عمده است که کاروان های تجارتی از سند، هند، چین، روس، ایران و غیره کشور های آسیای صغیرو سواحل مدیترانه بکابل میآید و اموال آنها در دکانهای کابل فراوان موجود است و در همین کابل تبادلۀ اموال بین این کاروان ها صورت میگیرد. بقول بابر در آنوقت در شهر کابل به سیزده زیان متفاوت و سی و هفت لهجۀگوناگون گپ زده میشد. به نظر بابر کابل بهشت روی زمین بود. از شهر کابل به گفتۀ وی در ظرف چند ساعت بطرف غرب بجای میرسید که برای همیشه کوه های آن از برف های دایمی پوشیده است و برعکس در ظرف چند ساعت بطرف شرق بجای میرسید که در آنجا هیچ وقت برف نمی بارد. این نزدیکی اقلیم های متفاوت، بکابل ارزش خاصی بخشیده بود که میوه ها و سبزیجات تازه از اقلیم های گوناگون بموقع بکابل میرسید. بابر از گل های رنگارنگ و سی و سه نوع لالۀ وحشی کابل، از ارغوان زار ها و چشمه ساران کوه های کابل، از پغمان،استالف،استرغچ،خواجه سیاران،بهزادی، خواجه خان سعید،، از دند سرسبز و شاداب چهاردهی کابل و کول آب دامنۀ شهدای صالحین فعلی که با کشتی از آن میگذشت و به ارگ یعنی همین بالاحصار موجودۀ کابل می برآمد، ذکر ها دارد که همه خیال انگیز و رویایی می نماید.
طراوت، شادابی و صفایی باغهای کابل را در آن عصر، زمانی میتوانیم حدس زد که می بینیم جهانگیر در سفر اولش بکابل – حینیکه در سال 1016 ق. بمثابۀ شهنشاه بزرگ هند بکابل میآید – با پای برهنه به باغ شهرارای کابل به سیر و گردش می پردازد و خود مینویسد که با کفش پا نهادن بر این باغ از طبع راست و سلیقۀ درست بدور است. وی در این سفر پسر اش ( خسرو ملقب به شاه جهان ) را نیز با خود بکابل آورده بود و موصوف را بقسم محبوس و زنجیر به پا در کابل نگه میداشت. حینیکه در باغ شهرارای کابل میزییست امر داد تا شاه جهان را به تماشای باغ شهرارا بیآورند. خود در مورد چنین مینویسد: « … خسرو را طلبیده فرمودم که زنجیر از پای او برای سیر باغ شهرارا بردارند. مهر پدری نگذاشت که او را سیر باغ مذکور نفرمایم. ».(6) نا گفته نماند که باغ شهرارا که بوسیلۀ شهربانو بیگم عمۀ بابر در زمان الغ بیگ میرزا – کاکای بابر – احداث گردیده بود در ساحۀ چنداول و سینمای پامیر در حصه ایکه اکنون تعمیر چهارده منزله و شفاخانۀ مرکزی جدیدآ احداث گردیده است موقعیت داشت و برج شهرای موجودۀ کابل که بوسیلۀ امیر عبدالرحمن خان احداث گردیده است هیج ارتباطی به آن باغ ندارد. ( غرض معلومات مزیدرجوع شود به:نگاهی گذرا به گذشتۀ باغ های قدیم کابل، از نگارنده، مجلۀ باستانشناسی افغانستان،شمارۀ اول و دوم سال 1368م.)
جهانگیر شهنشاۀ بزرگ هند در این سفر اولش بکابل آنقدر تحت تأثر زیبایی های گوناگون کابل و کلتور آن آمد که تمام باجدهی کابل را معاف نمود. موصوف در مورد خود چنین می نویسد: « …و حکم فرمودم در میان دو چناریکه به کنار جوی ( پایین جوی – نگارنده ) وسط باغ واقع است که یکی را فرح بخش و دیگری را سایه بخش نام کرده ام، بر پارچه سنگ سفیدی که طول آن یک گزو عرض آن سه ربع گز بوده باشد، نصب کردند و نام مرا با صاحب قرانی ترتیب یافته، در آنجا نقش کردند. به طرف دیگر ( آن سنگ ) نگاشته شد که ذکات و اخراجات کابل را بالتمام بخشیدم. هرکس از اولاده واعقاب ما به خلاف این عمل نماید به غضب و سخط الهی گرفتار آید….». ( 7 ) طبق گفته های موسپیدان کابل این دو درخت کهن سال چنار باغ شهراری کابل تاسالهای که سفارت اتحاد شوروی در آن محل دایر بود بحال زنده باقیمانده بود که حین انتقال سفارت مذکور به عمارت موجودۀ آن در نزدیک دارالامان، قطع گردید و از بین رفت.
ولی باید افزود که از وقت بابر تا کنون در اقلیم کابل تغییرات زیاد و فاحشی رونما گردیده و به بدترین شکل آن رو به خشکیدن رفته و از مقدار بارندگی های آنوقت تاکنون به شدت کاسته شده و سطح آب های زیر زمینی آن پایین و پایینتر رفته است. از بین رفتن و کم شدن جنگلات، درختان، بته ها و علف های دور و نزدیک کابل و عوامل جهان شمول دیگر از قبیل بلند رفتن درجۀ حرارت زمین و زیاد شدن مقدار کاربن دای اکساید در اتمسفر زمین همه و همه در کم شدن مقدار بارندگی و در پایین رفتن سطح آب های زیر زمینی کابل تأثیر مهمی داشته که بالاثر آن حد اوسط مقدار بارندگی ها سال به سال کم و کمتر شده، سطح آب های زیر زمینی پایین و پایین تر رفته و یک اقلیم خشک بوجود آمده است که به علت آن روز تا روز علف ها، بته ها و درختان قدیمی کابل خشک شده، مرده و از بین رفته است. در این میان درختان بلند سرو و چنار های قطور و جسیم قدیمی و ارغوان زار کوه های کابل از همه بیشتر صدمه دیده است. سیاحینکه در قرن هژدهم میلادی از کابل دیدن کرده اند همه از قطار های بلند و باریک سرو و تعداد بیشمار درختان چنار قطور و کهن سال کابل یاد نموده اند که همه خیال انگیز و دلفریب می نمایدکه متأسفانه بمرور زمان همه از میان رفته است.(8 ) از آن درختان قطور و جسیم چنار کهن سال صرف دو یا سه درخت در باغ بابر در کابل تا کنون زنده مانده است.
خشک سالی های اخیر در افغانستان که ما شاهد آن بودیم و هستیم ناشی از عوامل متذکره بوده عجالتآ امیدی برای بهبود و زیاد شدن مقدار وسطی بارندگی های سالانۀ افغانستان که به اثر جنگ های خانمان سوز تقریبآهمه جنگلات، تاکستان ها و اراضی زراعتی و باغی آن به میدان های خشک سوخته و متروکی مبدل گشته است دیده نمیشود.
ولی کابل، کابلی که بابر برای اولین بار بر آن نظاره کرد و قدم گذاشت، در آن زمان همچو گهر نایابی بر انگشتر عروس زیبای منطقه جا زده بود. کوه های پوشیده از برف های دایمی پغمان، ارغوان زار کوه های کابل،باغ های شاداب و دراماتیک آن، آبهای زلال چشمه ساران و جوی های آن، میوه های لذیذ و خوراکه های شاهانۀ پر کیف از پلو و چلو و قابلی و کباب کابل گرفته تا شراب آن همه و همه، بابر را مجذوب و مسحور خود ساخت و وی را سخت زیر تأثیر آورد. وی کابل را بهشت روی زمین و فردوس برین می نامید و بکابل دل داد، عاشق و شیدای کابل و کابل زمین شد.بابر هر زمانیکه از گیر و دار حوادث نابهنجار و جنگ ها خسته میشد، بر دامن ارغوان زار و چشمه ساران کوه ها و باغ های کابل و شمالی ( پروان ) می برآمد و با یاران هم پیاله اش در حالیکه، نور اللۀ کابلی ( تنبور نواز دربار وی ) همیشه در کنار اش میبود، بساط بزم و شراب نوشی می گسترانید و در ورای صدای نوازشگر تار های تنبور و دود و بوی کباب و شراب کابل که برتار و پود وجود اش چنگ میزد، مستی ها کرده از خود بی خود میشد. نوراللۀ تنبورچی هیچوقت از کنار بابر دور نبود. بابر مینویسد که کاکایش ( الغ بیگ میرزا ) عقیده داشت که مثل استالف در روی زمین وجود ندارد. وی استالف و استرغچ را بترتیب خراسان و سمرقند لقب داده بود. بابر میگوید که در دهات کابل شراب سازی رایج است که از همه بهتر شراب ( بهزادی ) و ( خواجه خان سعید ) که بقول مرحوم کهزاد اولی در استالف و دومی بعد از دشت شیخان خیل گلبهار موقعیت داشت، میباشد.
بابر با رشته های علایق متعددی با کابل پیوند و گره خورد. حادثۀ که در روز های اول آمدن اش به کابل، بابر را از لحاظ عاطفی با کابل و مردم آن پیوند و گره زد همانا وقوع یک زلزلۀ نهایت شدید و دوامداری بود که بقول بابر تمام آبادی های شهر کابل و حومۀ آن و حتی دیوار های قلعۀ کابل و بالاحصار آن، بر فراز کوه ها فرو ریخت و در قسمت های ( بی توت ) کابل که شاید میان پغمان و ارغنده موقعیت داشته، در زمین گودال ها، مغاک ها و درز های عمیق، طویل و عریضی بمیان آمد. خانه ها و عمرانات دیگر کابل که تقریبآ همه از پارچه سنگ ها به قسم گنبد پوش آباد گردیده بود ویران شد و مردم زیادی در زیر ویرانه ها ماندند و مردند. بقول بابر مدت تقریبآ یک ماه شهر کابل و نواحی اطراف آن به وقفه ها مانند گهواره می جنبید. بابر دیوار های بالاحصار و عمرانات داخل آن با دیوار های تدافعی قلعۀ کابل را دوباره از گج و آهک بقسم پخته کاری، ترمیم و آباد نمود و در اعمار مجدد شهر کابل بذل مساعی و مردم کابل را کمک و دلداری نمود. (9) بر طبق تحقیقاتی که نگارنده قبلآ در کابل بعمل آورده است : سبک معماری کابل زمین که یک ساحۀ زلزله خیز تثبیت گردیده است بعد از وقوع همین زلزلۀ شدید، تغییر کلی یافت. بجای اینکه عمارات، بخصوص منازل رهایشی از پارچه سنگ ساخته شود و با گنبد های وزمین سنگی و خشتی پوشش گردد، سیستم معماری سنج کاری یا سنج بندی و پوشش های دستک اندازی هموار، بمیان آمد. دیگر، خانه های سنجی کم وزن که به جای سنگ در ساختمان آنها از خشت های خام به سایز های کوچک نزدیک به ( 25 در 15 در 7 سانتی متر ) کار گرفته میشد بقسم کم وزن و بافت خورده با سنج ها، که در مقابل تکان های شدید زلزله مقاومت کرده میتواند، تمامآ جای خانه های قدیم گنبد پوش سنگی کابل را گرفت. این سبک معماری سنج بندی و پوشش هموار ( دستک اندازی ) و تخته پوش که در کابل و نواحی اطراف آن رایج بود در این اواخر به اثر تجارت آزاد و رخنه نمودن فرهنگ ایرانی بعضی تغییراتی دیده است. از جمله میتوان گفت که در پوشش منازل بعوض( دستک چوبی ) از بیم های آهنی و بعوض تخته اندازی ازآهن چهادر های دیزاین دارکه از کشور ایران وارد افغانستان میگردد کار گرفته میشود. بام این نوع خانه ها بعوض (کاهگل کاری) با سمنت و ریگ کانکریت میگردد. احتمال زیاد موجود است که کانکریت مذکور به اثر تکان های شدید زلزله بشکند واز درز های آن آب بداخل منازل سرایت نماید. ورود این نوع امتعۀ تجارتی ایران از یک طرف اقتصاد کشور ما را متلاشی می نماید، تولید و فروش چوب دستک و تخته که از طریق آن به دها هزار افغان امرار معیشت می نمود و جنگلات آن که باعث شادابی و سر سبزی کشور میشد از بین میرود. از جانب دیگر بر هنر معماری و ساختمانی سنتی کشور محبوب ما اثر منفی گذاشته انرا ازمیان می بردارد.باین ترتیب دیده میشود که افغانستان نه تنها عرصۀ نفوذ فرهنگی ایران بلکه بازار و میدان فروش و نفوذ اقتصادی آن کشور واقع گردیده است که باید جلو نفوذ آن هر چه زود تر گرفته شود.
در سبک معماری سنج بندی، خانه ها و منازل مسکونی با ارسی های پته دار، دروازه ها، مسطح کاری ها، کتاره هاو ستون پایه های کنده کاری شدۀ چوبی و گچ بری های عالی مزین میبود که بعضآ قسمت های معینی از داخل خانه ها و دهلیز ها آئینه کاری میشد. بر علاوه، طاق ها و رواق ها در دورادور خانه و در قسمت های بالایی دیوار های داخل خانه رفک ها کشیده میشدکه ظروف چینی و شیشه یی قرمز، جانان،کیمغ، گردنر و غیره به زیب و زینت و زرق و برق این طاق ها و رفک ها و دیوار ها ی این منازل میافزود. چت خانه های کابل معمولأبا مسطح کاری های چوب کاری و گچ مالی عالی با دیزاین و اشکال گوناگون تزیینات هندسی و گل و برگ نباتی مزیین میبود. کوچ و چوکی و باصطلاح انگلیسی فرنیچر در کابل وقت رواج نداشت. اطاق ها با قالین ها، گلیم ها و شطرنجی های رنگین محصول وطن، فرش میشد و بروی آن دوشک ها و بالشت های پخته یی که با تکه های نوع بخمل، گامسکوت و غیره پوش میگردید، گذاشته میشد. ثروتمندان دوشک ها و بالشت های موری و سایر انواع قالین بافت های افغانی را میداشتند. در همین وقت بود که اراضی بیشتری درنقاط مختلف دور و نزدیک کابل به تکثیر و ترویج درخت چنار که از آن در دستک و سنج استفاده بعمل میآمد، تخصیص داه شد. بعد ها محتملآ در عصر سلطنت امیر امان الله خان که فابریکۀ گوگرد سازی بکابل آورده شد، از چوب درخت ( نیله ) در ساختن گوگرد کار گرفته میشد، ( نیله باغ ) ها در نواحی غرب کابل مشجرگردید. در ساختن ارسی، کلکین، دروازه، مسطح کاری،ستون پایه و غیره چوب کاری های ساختمانی و تزیینی از چوب ( ارچه ) وغیره که بقسم چهار تراش های بزرگ جسیم، از جنگلات جنوب کشور بواسطۀ قاطران، شتران و غیره حیوانات بکابل قدیم انتقال داده میشد، استفاده بعمل می آمد. نمونۀ کامل و عالی معماری این مکتب هنری بازار کهنه فروشی و یا چهار چتۀ قدیم کابل بود که بوسیلۀ علی مردان خان صوبه دار کابلستان که بوسیلۀ شاه جهان مقرر گردیده احداث شده بود که آنهم در سال های اخیر به اثر جنگ های تنظیمی و یا حملات طالبان یکجا با منازل و سرای های مربوط اطراف آن بکلی از میان برداشته شده و به استثنای یک دکان اصلی که در میان دکان ها و ساختمانهای کاملأ جدید حفظ گردیده دیگر هیچ اثری از آن بازار پر عنعنوی پر ارزش تاریخی و فرهنگی بجا نمانده است.(10 ) باز سازی و اعمار مجدد این بازارعنعنوی و قدیم کابل به کمک یونسیکو در نظر است که امید در موقع مناسب به ان اقدام گردد. مقامات مسؤؤل حفظ آبدات تاریخی و بلدیۀ کابل به اساس احکام قانون ( حفظ میراث ها تاریخی و فرهنگی افغانستان ) مکلفیت دارند تا از اعمار دکاکین وعمارات بلند منزل در ساحۀ مربوط به آن بازار تا زمان اعمار مجدد آن، جدآ جلو گیری بعمل آورند.
وقوع زلزلۀ متذکره، خرابی های ناشی از آن، حس دلسوزی و ترحم شخص بابر را بحال مردم کابل که خانه و کاشانۀ و عزیزان خود را از دست داده بودند، برانگیخت.بابر خود را در برابر مردم کابل مکلف به انجام وظایف فراوانی یافت و برای دلداری مردم آن از دل و جان کوشید و مدتی بیست و یک سال بحیث پادشاۀ کابلستان در کابل ماند تا به هند رفت.
بابر در رسیدن بسعادت، کامگاری، جاه و جلال پادشاهی و شهنشاهی هند، خود را مدیون کابل میدانست و آمدن اش به کابل را شگون نیک و فال خوب گرفت. در سال سوم ورود اش بکابل، لقب ( میرزا ) را از نام خود حذف کرد و بجای ( بابر میرزا ) خود را ( بابر پادشاه ) خواند. در همین سال بود که در ارگ کابل، فرزند اولی اش تولد شد. که نامش را ( همایون ) گذاشت و بمناسبت تولدی همایون جشن بزرگی را مدت شش شبانه روز در ( چهار باغ ) کابل برگزار کرد. در این مورد خود مینویسد : « تا این تاریخ اولادۀ تیمور رابا وجود سلطنت، میرزا، میگفتند و در همین تاریخ فرمودم که مرا پادشاه بگویید . در آخر همین سال همایون در ارگ کابل تولد شد. پنج شش روز به چهار باغ آمده طوی ولادت همایون شد. امرا و غیر از امراء خرد و کلان ساجق ( سیالی ) آوردند. تنگۀ سفید بسیار توده شد از آن بیشتر، این مقدار زر سفید در یک جای دیده نشده .(11) میناتوری های رنگین از صحنه های این جشن بزرگ تا به امروز باقی مانده که تصویر چهار باغ قدیم کابل را به تماشا میگذارد. چهار باغ کابل در حصۀ ( پل باغ عمومی ) فعلی و اطراف مقبرۀ تیمور شاۀ درانی موقعیت داشت که در عصر الغ بیگ میرزا و یا قبل از آن احداث شده و یکی از کلانترین و مهمترین باغ های عصر الغ بیگ میرزا و بابر بحساب میرفت. بعد ها جسد تیمور شاۀ درانی را نظر به علاقه ایکه در زمان حیات اش به این باغ داشت، پسر وی ( شاه زمان ) در همین باغ مدفون نمو د که تا به امروز مقبرۀ با شکوۀ آن زینت افزای شهر کابل بوده است و موقعیت ( چهار باغ ) قدیم کابل را نشان میدهد. تیمور شاۀ درانی بعلل و عوامل مختلف بخصوص کنترول صفحات شرقی و شمالی کشور، مرکز سلطنت اش را از قندهار به کابل انتقال داد و مانند الغ بیگ میرزا و بابر بر تخت کابل این ( بهشت روی زمین ) تکیه زد و با دختری از خاندان بابر ازدواج نمود که نام اش ( گوهر نسأ بیگم ) بود. قبر موصوفه در جوار مرقد بابر واقع در ( باغ بابر – باغ آرامگاۀ بابر) در ( ساحۀ گذرگاۀ ) کابل قرار دارد که ضریح سنگی کنده کاری با کتیبه های عالی روی مرقد اش گذاشته شده است. مقبرۀ تیمور شاه درانی با باغچۀ مقابل آن نیز اخیرآ از طرف ( پروژۀ آغاخان ) مرمت و احیا گردیده است که متأسفانه مقبره و باغچۀ آن در داخل محوطۀ مرتفع واسطبرخشت پخته به سبک ایرانی در آورده شده که دیوار های بلند احاطۀ مذکور نمای مقبره را بسیارمحدود ساخته واز زیبای ساحه کاسته است. لازم است تا مطابق به احکام قانون (حفظ میراث های تاریخی و فرهنگی افغانستان ) در مو قع مناسب تمام ساحۀ گرداگرد مقبر از وجود عمارات بلند منزل و آبادی های گوناگون دیگر، پاک گردد تا از یکطرف نمای بیرونی مقبره، ساحۀ فراخ و بازی پیداکند و از جانب دیگر حدود چهار باغ قدیم کابل در اطراف آن مقبره دوباره تثبیت و احیا گردد و نام ( پل باغ عمومی ) درصورت موجودیت آن باغ یک نام با مسمی شده بتواند. بابر در علم زراعت و فن باغ سازی عصر خود درسترسی و مهارت کامل داشت . او خود مینویسد که نهال آلوبالو و آلوبخارا را از شمال کشور به کابل و ساحات جنوب کشور آورد و تعمیم بخشید. کیله و نیشکر را در ( باغ وفا ) که آنر در مسیر راۀ قدیم کابل – جلال آباد ساخته بود کاشت. همچنان تاک انگور و تخم خربوزه را یکجا با یک نفر فالیزبان و یک نفر دیگر یکه در فن تاک داری مهارت داشت با خود از افغانستان به هند برد. زرع و کشت انگور و خربوزه را در آن سرزمین عمومیت بخشید. موصوف باغ های بنام : باغ جلوه خانه، باغ صورت خانه، باغ مهتاب، اورته باغ، باغ آهو خانه و غیره در شهر کابل احداث نمود و دیوار های گرد این باغ ها کشید. وقتی به دهلی رفت به پیروی از باغ های کابل، باغ های در دهلی، آگره و نقاط دیگر بنا نهاد که از آنها بمناسبت های مختلفی در( بابر نامه ) یاد میکند. بگفتۀ بابر، هندوستانی ها قبل از بابر در بارۀ ساختمان و احداث باغ های تزیینی منظم با پلان صحیح و اصول گرافیک و متناظر هندسی ( اصول باغ سازی اسلامی )، مهارت و معلومات نداشتند. بگفتۀ بابر، باغ های هندوستان در آنوقت همه بدون ارزش های صنعتی بوده شباهت زیادی بیک بیشه و جنگل داشت .وی می نویسد: « من باغ نیکو را با غرس درختان بقطار های معین و طرح خیابان ها و عمارات لازمه در آگره ترتیب دادم . مردم هند از جهت اینکه با این طرح ها و اندام ها جاها، هرگز ندیده بودند، آنطرف ( جون ) را که این باغ ها و عمارات از آنطرف شده بود ( کابل ) نام نهادند.».(12)
بابر سکه های طلایی اش را در کابل بضرب میرساند. از پول هاییکه در جریان لشکر کشی هایش از مناطق مفتوحه بدست می آورد به فرد فرد از نفوس کابل بخشش میداد. حینیکه آگره را فتح کرد و خزینۀ سرشار دولت لودی هند را تصاحب نمود، از آن خزاین به تمام نفوس کابل پولهای فراوانی بخشید و مدت چهار سالیکه در هند زنده ماند، کابل را فراموش نکرد و انرا بنام ( خالصۀ ) خود نگهداشت و به هیچ یک از پسران خود نبخشید. خود در این مورد مینویسد: « دیگر اینکه از ولایات، کابل را خالصه کردم تا از پسران هیچ کس طمع نکند. ».(13 )
بابر اهمیت استراتیژیکی کابل را بمثابۀ ( دروازۀ هندوستان ) و اینکه، هر کس کابل را داشته باشد، هندوستان را بدست خواهد داشت، بخوبی درک کرده بود و از همین سبب، مدت زمانیکه در هند زنده ماند، کابل را بحیث پایتخت تابستانی خود حفظ کرد و از ثروت سرشار هند در عمرانات جدید کابل بمصرف رساند. بابر راۀ کابل – دهلی را مرمت و پخته کاری نمود و در امتداد آن به اعمار کاروان سرای ها، قشله ها و بارک های نظامی پرداخت وبه این ترتیب خواست تا امنیت راه مهم تجارتی و سوق الجیشی کابل – دهلی را تأمین نماید، قدرت، شکوه وعظمت دربار و شهنشاهی پر تجمل آگرۀ هند را در آن باز تابد.
اولادۀ بابر بخصوص جلال الدین اکبر، جهانگیر و شاه جهان نیز پول ها و مبالغ فراوان و هنگفتی را بمردم کابل بخشیدند و در عمرانات کابل بمصرف رسانیدند. این شاهان هر زمانیکه بکابل می آمدند و سوار بر فیل از میان صفوف پذیرایی کنندگان کابلی میگذشتند، مشت مشت سکه های طلایی بر مردم کابل می پاشاندند. کابل در ادوار شاهان مذکور نیز مضرب سکه های طلایی آن سلسله باقی مانده بود. در جملۀ 22 صوبه داری عصر شاه جهان در چهار صوبه داری آن ضرب سکه صورت میگرفت که کابل یکی از آن چهار صوبه داری ها بود. علی مردان خان صوبه دار وقت کابلستان به اثر بخشش های زیادی که از شاه جهان میگرفت آنقدر پولدار شد که ثروت اش شهرت افسانوی پیدا کرد. افسانۀ (سنگ فارس ) علی مردان خان که آنرا به فلزات میزد و آن فلزات به اثر تماس به آن سنگ به طلا مبدل میشد هنوز در میان مردم کابل بر سر زبانهاست. شهنشاهان مغولی هند به احترام به نیای بزرگ شان: ( ظهیرالدین محمد بابر ) کوشش کردند تا بکابل چهره و سیمای مناسب با شأن و شوکت و مقام بزرگ بابر و نیز دربار پر تجمل خویش ببخشند.
بابر بعد ازفتح دهلی وآگره تاب و تحمل دوری کابل، گرمی تفسان وپشه های گزندۀ هند را آورده نتوانست، زود بعد از چهار سال در سال 1529 میلادی در آگره در بستر بیماری افتاد. وی در حالیکه در بستر مرگ افتاده بود و روز های آخر عمر اش را سپری میکرد به یقین که گفته های عساکر کابلی اش را که بعداز فتح دهلی و آگره منتظر هر چه زودتر بازگشت بکابل بودند، بیاد می آورد که گفته بودند: « تمام هندوستان و ثروت آنرا بیک شب خواب آرام خود در کابل برابر نمیکنیم.» . عساکر کابلی بابر از شدت گرما و اذیت و آزار پشه های خطر ناک آنوقت دهلی به عذاب شده ابیاتی را به زبان فارسی کابلی در دیوار های عمارات بزرگ آنوقت دهلی و آگره به خط درشت نوشته بودند که مفهوم کلی آن حکایت گر این مطلب بود که ما هرچه زودتر به وطن خویش بر میگردیم و اگر تمام هندوستان و ثروت آنرا برای ما بدهید و از ما بخواهید که درهند بمانیم قبول نداریم . ما میخواهیم به وطن زیبای خود برگردیم و خواب آرام خویش را بازیابیم. » . وقتی بابر از موضوع خبر شد عساکر مذکور را در یک محل جمع کردو به آنها خطاب نمود که هر کی از شما ها خواهان ثروت و جهانگشایی است با من در هند بماند و هر کی از شما ها میخواهد که به کابل برگردد و با غربت در آن جا بسازد میتواند بکابل برگردد . همان بود که عساکر کابلی به عجله و با خوشی تمام بطرف کابل حرکت کردند و بابر را با ثروت هند و یاران ثروت طلب اش در هند گذاشتند.
بقول گلبدن بیگم دختر بابر در( اکبر نامه)، بابر بتاریخ دوشنبه پنجم ماۀ جمادی الاول سال 937 هجری قمری مطابق 26 دیسمبر سال 1530 میلادی در اگره وفات یافت. جسد اش را طور مؤقت در ارم باغ آگره – جاییکه درست در مقابل عمارت تاج محل قرار دارد – دفن کردند تا اینکه تقریبآ ده سال بعدتوسط بی بی مبارکۀ فوفلزایی خانم پشتون بابر بکابل انتقال یافت. شیرشاۀ سوری بی بی مبارکه را در انتقال جسد بابر به کابل کمک فراوانی نمود.(14)
بابر در حالیکه جان میداد فراق و یاد کابل، شهر رویاهایش که تمام بیست و یک سال دوران جوانی اش را در میان باغ ها و گلزار های آن سپری کرده بود، سخت وی را زیر تأثیر آورده بود در آخرین لحظات حیات وصیت نمود تا جسد اش را بعد از مرگ بکابل انتقال دهند و در محل گذرگاۀ فعلی کابل که خود محل مذکور را انتخاب نمود، مدفون سازند.
ساحۀ ایکه بابر برای مدفون کردن جسد اش انتخاب نمود در آن زمان بنام ( قدمگاۀ حضرت رسول ) یاد میگردید که موقعیت دراماتیکی و تماشایی داشت. دامنۀ گذرگاه که جسد بابر در آن مدفون شد مواجه به کوه های پر از برف پغمان و تپه های سنگی اطراف آن که زمانی شکار گاۀ شاهان قدیم کابل زمین بود و نیز مواجه به دند شاداب و سرسبز چهاردهی است که در آن زمان ارغوان زار باصفای بود. جسد بابر رو به قبله و رو به دامنۀ نشیبی کوهی که در آن دامنه، باغ، آبشارها و حوض های زینتی بر پایان مرقد اش اعمار شده است، قرار دارد. این ساحه چه از نظر قدسیت مذهبی و چه از نقطه نظر ساختمان توپوگرافیک و جغرافیایی ودراماتیکی اش، محل مناسبی نسبت به هر نقطۀ دیگر شهر کابل برای مدفون کردن جسد بابر بود که به انتخاب خود اش آگاهانه معین گردید و چون بابر مرد عشرت منش و معتقد به اصول تصوف و درویشی بود وصیت کرد که در کابل بر فراز مرقد اش مقبره یی اعمار نگردد ومحافظی برآن توظیف نشود تا به زعم خود اش از یک طرف حتی زرات خاک وجود اش در دل تاریک گور از نسیم ملایم و جانفزای بهاری، خزان شعله خیز و برف های نقره فام کابل محظوظ باشد از جانب دیگرمرقد فقیرانه اش در ساحۀ قدمگاۀ حضرت رسول بشکل یک قبر عادی و معمولی از مزایای درویشی و فقیری برخوردار باشد و بگفتۀ خوداش کسانیکه به مرقد اش بیآیند بدانند که بابرهمانطوریکه با دست خالی از کابل به هند رفته بود همانگونه با دست خالی ازهند به کابل برگشته است.(15) . متأسفانه در ترمیمات اخیری که از طرف ( پروژۀ آغا خان ) در باغ بابر صورت پذیرفته به این وصایای بابر وقعی گذاشته نشده است. مرقد بابرو قبورنزدیک مرقد وی را که مربوط به فامیل اش میباشد در داخل یک محوطۀ سنگی ضخیم و مرتفعی که از زیبایی ساحه کاملآ کاسته است در آورده اند و بر عکس وصیت وی قفل بزرگ و مستحکمی در دروازۀ آن احاطه زده ومحافظی بر آن گماشته اند.ناگفته نماند که در جریان ترمیمات ایکه به امر شاه جهان در باغ مذکور انجام داده شده بود برای اولین بار مرقد بابر ذریعۀ محجر مرمرینی احاطه شد که به مرور زمان ازبین رفت و اثری از آن در محل باقی نماند. پروژۀ آغاخان این محجر مرمرین زیبا را نیز از روی اسناد و شواهد باقی مانده دوباره جدیدآ ساخته و بر سر و اطراف مرقد بابر نصب نموده است که قابل قدر و یاددهانی زیادی میباشد. اینکه جسد بابر بطور دقیق چه وقت بکابل انتقال داده شد و باغ آرامگاۀ وی راکی و چه وقت ساخت و اینکه باغ مذکور در مدت اضافه ار چهار صد سال عمراش چه تغییرات و تحولاتی را دیده داستان جالب و درازیست که در آینده اگر عمر باقی بود طی مقالۀ جداگانه یی تقدیم علاقمندان این بخش از تاریخ کشور معمرو پر غنای کلتوری ما خواهم نمود.
مترجم انگلیسی بابرنامه در یادداشت هایش که ضم متن انگیسی بابر نامه به نشر رسیده است مینویسد که ازمتن روزنامچه ها، مکاتیب و ابیات ایکه بابر درهند سروده است و در دیوان دوم اش درج میباشد برمیآید که بابر زندگی را در هند پر مشقت یافته بود . در نظر داشت تا بعد از تحکیم قدرت اش درهند به کابل برگردد و هندوستان را به همایون یا داماد اش واگذارد. سپس کابل را پایتخت شهنشاهی اش قراردهد و به صفحات شمال دریای آمو فتوحات خویش را بگستراند. از همین سبب بود که کابل را تا آخر زندگی اش به هیچ یک از پسرانش نداد و بنام خالصۀ خود نگه کرد. لیکن افسوس که مرگ مجال اش نداد تا به این آرزو هایش برسد.(16) طوریکه دیده شد بابر بعد از چهار سال شهنشاهی هندوستان که ثروت سرشار و افسانوی و سرزمین وسیع خدا داد آن چشم هایش را خیره کرده بود بسوی کابل که خود را مدیون آن میدانست برگشت و با مدفون کردن جسد اش در کابل، از یک طرف حقی را کابل به گردن اش داشت ادا نمود و از جانب دیگر با انتقال دادن مرقد اش از آن دور دستان از آن سرزمین افسانوی هند به کابل، یاد آن دوران پربار و هستی آفرین کابل و کابل زمین را که بابر بهشت روی زمین اش می نامید و در میان شهر های منطقه چون عروس زیبای، دامن سبزاش رابر تخت شکوه و تجمل طبیعت منطقه گسترانیده بود ابدیت و جاویدانگی بخشید.
دیگر تا مرقد بابر و باغ آرامگاۀ بابر در کابل باقیست یاد آن دوران خوش و روزگار سعادتبار کابل و کابل زمین از خاطره ها نخواهد رفت و فراموش زمان نخواهد شد. اما حیف و افسوس که آن کابل زیبا و بهشت روی زمین امروز به سوگ بته ها، درختان و تاکستانها های زیبایش که از بی آبی، خشک سالی ها و اثرات شوم جنگ و یورش چنگیزیان زمان، مرده و روز تا روز از میان رفته، نشسته است و مرگ درختان و بته هایش را که زنده قطع شده و بمصرف کابلیان مجبور و بیچاره رسیده غمگنانه به ماتم گرفته است. دیگر بر ویرانه های راکت خورده و تاکستان ها و باغ های اتش گرفته و سوختۀ کابل، کرگسان و جغد شوم زمان لانه کرده و آن عروس زیبای کابل مرده است. پایان
پاورقیها و مأخذ :
|