سرداران قندهاری و قلمرو حاکمیت شان

سرداران قندهاری و قلمرو حاکمیت شان

سرداران قندهاری چه کسانی بودند؟

ما پنج بــرادران که از یک پشتـیـم
در دست زمانه همچو پنج انگشتیم
چون فــرد شــویم در نظرها علمیم
چون جمع شویم بر دهن ها مشتیم

در میان پسران سردار پاینده خان مرحوم که تعداد آنها به 20تن می رسید، پنج نفرایشان به نامهای شیردلخان، پردلخان،مهردلخان، کهندلخان ورحمدلخان که از مادر غلجائی بودند، به علت تمرکز شان در قندهار وبسط نفوذ بالاستقلال شان در حوزۀ ارغنداب و ترنک و هیرمند، معمولاً به لقب « سرداران قندهاری» بیشتر معروف اند و این تسمیه در برابر دستۀ دیگر برادران بارکزائی که در پشاور استقرار وحاکمیت داشتند وبه صفت «سرداران پشاوری»خوانده میشدند بیشتر ایشان را متمایز میسازد.
شبهه یی نیست که در جریان تاریخ قرن 19 افغانستان، عروج برادران بارکزائی به صورت مجموعی و بدون تفریق موضوعی است دلچسپ و پرهنگامه که در حال انتقال تدریجی قدرت از خاندانی به خاندانی، کشور را در داخل و خارج به تشنجات عمیق و دامنه داری گرفتار کرد و به ظهور ملوک الطوایفی و انفکاک ولایات شرقی و جنوبی وجنوب غربی مملکت منتج گردید.
یکی از آثار گرانبهایی که درسالهای اخیردر بارۀ سرداران قندهاری نوشته شده، بنام “کندهاری ورونه” است که توسط محقق سخت کوش قندهاری آقای محمدمعصوم هوتک در 268 صفحه تالیف و از طرف مرکز انتشاراتی علامه رشاد بچاپ رسیده است. دراین اثر شجره نامه های هریکی ازاین پنج سردار در جداول متعدد ذکرشده است.

سردار پاينده خان
سردار پاينده خان (1758 ز. – اکتوبر، 1800 ز.)

در طی سطوراین گفتار کارنامه های دستۀ سرداران قندهاری را مختصراً از نظرمی گذرانیم:

حوزۀ نفوذ سرداران قندهاری:
بعد از اینکه وزیر فتح خان ، برادر بزرگ سرداران قندهاری، به امر شهزاده کامران در هرات از نعمت بینائی محروم شد(1818)، شیردلخان و پردلخان از شهرهرات فرار نموده خود را به گرشک،درمیان اقوام بارکزائی خود رساندند و با تهیه و تدارک یک نیروی انتقام جو از اقوام خود وهوادار وزیرفتح خان ، بزودی شهر قندهار را از دست گل محمدخان نایب الحکومۀ شاه محمود، خارج کرده متصرف شدند. ازاین تاریخ ببعد نفوذ سرداران قندهاری ، در قندهار وتوابع آن بسط یافت وشیردلخان زمام حاکمیت آنجا را در دست گرفت . این فرصتی است که سایر برادران بارکزائی، به خصوص سردار محمدعظیم خان وسرداردوست محمدخان، از شرق کشور، از کشمیر قیام کرده بودند و شاه محمودسدوزائی را از تخت پادشاهی کابل محروم وبه طرف هرات فراری ساختند و به صورت مجموعی بر کابل وولایات شرقی دست یافته بودند.
سردار شیردلخان بعد از تصرف قندهار کسانی را که در گرفتن شهرقندهار از خود رشادت ودلاوری نشان داده بودند مورد نوازش وتشویق قرارداد وبا دادن انعام ومقام از آنها قدردانی نمود. دراین جمله یکی هم میرداد خان بارکزی بودکه به سبب جلادت وتهور خود در اشغال شهرقندهار به وی مقام ایشیک آقاسی داده شد .
میرداد خان باکزائی پدر لویناب شیردلخان بارکزائی است. این خاندان در استحکام دولت امیردوست محمدخان وامیر شیرعلیخان خدمات جانبازانه وفداکارانه کره اند که در گفتاری جداگانه در همین کتاب از آنها یاد خواهد شد.
سرداران قندهاری بخصوص سردار شیردلخان وسردارپردلخان وسردارکهندلخان که هریک بنوبت زمام امور قندهار را در دست داشتند، تسلط ونفوذ خود را در شرق تا مقر ودرشمال تا ارزگان وجانب غرب تا فراه وسیستان ودر جنوب هم تا بلوچستان وکناره های سند بسط دادند و دراین ساحه وسیع از 1818 تا 1855برای مدت 33سال حکمرانی کردند وحکومت شکارپور تاسالهای زیادی تحت حکمرانی یکی از برادران مذکور(سردار رحمدلخان) بود.
در سال 1822(=1238ق) شاهزاده کامران برفراه حمله کرد و آن رامتصرف شد وقصد داشت برای فتح قندهار داخل اقدامات گردد. وقتی سرداران قندهاری ازاین اقدام کامران سدوزائی مطلع شدند، فوراً سپاهی تهیه نموده به همراهی خوانین بزرگی چون: عبدالله خان اچکزائی، تاج محمدخان بارکزائی، نایب ملا مؤمن خان غلزائی، رمضان خان هوتکی، هوت خان غلزائی، یونس خان بارکزائی، میرزا احمدخان عمله باشی وغیره با سه هزار سوار زره پوش ویک هزار وپنجصد نفر پیاده وهفت عراده توپ از قندهار راهی فراه شدند. این سپاه وقتی به محل خرمالق، واقع سه منزلی شهر فراه رسید، کامران به جانب هرات فرار نمود و پسرخود شهزاده سلطانعلی را در فراه گذاشت.شهزاده سلطانعلی نیز چون تاب مقابله در خود نمی دید بدون جنگ از فراه بجانب هرات فرار نمود وشهر فراه بدست سردارشیردلخان افتاد.
بزرگان وخوانین فراه همگی برای اظهاراطاعت به خدمتش شتافتند ومالیه ومخارج سپاه را به او پرداختند. دراینجا برادران قندهاری به مشوره پرداختند وعده ای اظهار نمودند که از جانب خود حاکمی در فراه تعیین کرده دوباره به قندهار مراجعت نمایند، ولی سردار شیردلخان، عقیده داشت که برای از پا در آوردن کامران، آنکه اشرف الوزرا فتح خان را با قساوت کور کرد و به قتل رسانید، بهترین فرصت همین فرصت است بنابرین بایست به عزم فتح هرات کمر بست. سایرسرداران وخوانین نیز نظر شیردلخان را تائید کردند و سپاه به جانب اسفزار به حرکت افتاد.
از جانب دیگر خوانین و بزرگان هرات که از بی باکی و ظلم و اجحاف شاه کامران و پسرش جهانگیر به جان آمده بودند، جهانگیر را از شهر اخراج کردند و بجای او حاجی فیروز الدین خان را به حکومت هرات برداشتند.وقتی کامران از فراه به هرات رسید، به او اجازه ورود به شهر را ندادند. کامران مدتی در باغ شاهی اقامت اختیار کرد وهنگامی که از آمدن سپاه قندهار به جانب هرات آگاهی حاصل کرد، سخت پریشان وسراسیمه شد وآخوند زاده شمان را به رسالت نزد سرداران قندهاری فرستاد. آخندزاده در منزل خاک سفید فراه به پیشواز سرداران قندهار رسید و پیشنهاد صلح نمود و اظهار داشت که کامران حاضر است به خاطر اتحاد و یگانگی مجدد با سرداران سوگند خورده و قلعۀ فراه را که متعلق به اوست در اختیار سرداران بگذارد و مبلغ یکصد هزارروپیه پول نقد را به بهای نعل اسپ سرداران بپردازد و نیز یک نفر از فرزندان خود را طور یرغمل نزد سرداران بگذارد و با این وسیله عهدنامه یی میان جانبین عقد گردد و در آینده از دشمنی یک دیگر بگذرند. اما سرداران قندهاری اظهارکردند که برادران وزیر با تمام خلوص نیت و صمیمیت در خدمت شاه محمود و کامران بودند، ولی با آن همه صداقت ووفاداری که ایشان برای استحکام دولت شاه انجام دادند نتیجه و پاداش آن همه خدمات ؛ کوری وقتل وزیر بود، لذا کس مباد که برپیمان و عهد کامران اعتماد کند، الا شمشیر که میان آنها فیصله نماید. شمان آخوند زاده به هرات برگشت و کامران چون جواب پیغام خود را شنید از ترس جان به سوی قلعۀ لاش وجوین فرارکرد. سران وخوانین هرات نیز پیشنهادی به سران قندهاری تقدیم داشتند مبنی براینکه کهندلخان به شهر هرات بماند و مالیات هرات چهار قسمت گردد،دوحصه از شاه فیروزالدین، قسمت سومی از امرا و قسمت چهارم از کهندلخان، اما سرداران قندهاری این پیشنهاد را نپذیرفتند وتصمیم گرفتند با جنگ شهر را متصرف شوند.
وقتی سرداران قندهار وارد اسفزار شدند، از طرف بنیاد بیگ هزاره نامه یی برای خوش آمدید سرداران به هرات به دست شیردلخان رسید که در آن ظاهراً همدلی وهمراهی خود را در گرفتن شهرهرات نشان داده بود، اما در عین حال در باطن او نیاتی داشت که موفق به برآوردن آن نشد. او باری خواست با خوانین هرات نیز روابط مخفی قایم نماید؛ مگر سران شهر به اوگفتند که اول با سرداران قندهاری در آویز، در صورتی که برآنها پیروزشدی، آنگاه جای تو بالای چشمان ما،درغیر آن نمیتوان محض به سخنان تو اعتماد کرد. بنیاد بیگ ناچاربا سرداران قندهاری همداستان شد و در میرداود به آنها پیوست. لشکر او در محل پل مالان اردوگاه زد و سرداران قندهاری در سمت شرق قلعۀ هرات به فاصلۀ نیم فرسنگ سنگرگرفتند و به حاجی خان کاکری هدایت دادند تا از گرد ونواح شهر مردم را برای جنگ استخدام کند. بعد در تاریکی شب در برابر هریک از دروازه های شهر به فاصلۀ یک فیرتفنگ برج دیده بانی ترتیب دادند تا از آنجا مانع جدی رفت و آمد شهریان هرات گردند.
بدینگونه چهل تا پنجا روزشهر هرات در محاصره اردوی قندهار قرار داشت و جنگ های پراگنده و شبانه میان طرفین متخاصم صورت میگرفت. دراین وقت یکی از خوانین موسوم به محمدخان کوهی به سرداران قندهاری پیغام فرستاد که هرگاه آنها بنیاد بیگ هزاره را دستگیر و به او تسلیم نمایند، او نیز کلید شهر را در اختیار آنان قرارخواهد داد. محمدخان کوهی ضمناً دعوتی به افتخار سرداران قندهار ترتیب داد تا بدین وسیله به دستگیری آنان موفق شود، ولی راز او افشا شد وشیردلخان با پنچصد نفرسوارکار آزموده به این دعوت شرکت کرد و خود را کاملاً برای هر پیش آمدی آماده ساخت. کوهی به تطبیق نقشه اش موفق نشد، ولی افراد خود را برای جمع آوری سپاه بسوی نقاط دور دست فرستاد.

مهردل خان د کندهار له نامتو اداري او ادبي اشخاصو څخه وو. مهردل خان د پاینده محمدخان محمدزی بارکزایي د هغو یوویشتو زامنو څخه دئ، چي د افغانستان په تاریخ کي ډېر نوم لري، ده د سیاست او حکومت کولو تر څنګ د ادب، شعر او پوهي سره هم خاصه مینه لرله او په تصوف کي د پوره لاس خاوند وو، چي پوهانو، ادیبانو او صوفیانو سره ئې ناسته ولاړه درلودله او هر وخت ئې د دوی په مجلسونو کي برخه اخیسته او په خپله ئې هم د صوفیانو له پاره د مجلسونو جوړولو زمینه برابروله او دوی به ئې راغوښتل.

سرداران برای آنکه غافلگیر نشوند، اردوی خود را از تخت صفر به میر داؤود عقب بردند و در فکر یک حملۀ عمومی به شهر شدند. دراین فرصت قاصدی از قندهار از نزد سردار مهردلخان آمده اطلاع داد که سمندرخان بامیزائی وگل محمدخان پوپلزائی با لشکر خود قندهار را به محاصره کشیده وهرگاه به زودی کمک نرسد شاید قندهار در دست دشمن بیفتد.
این خبر بر تصمیم سرداران قندهاری تاثیر ناگوار نموده مجبور شدند فوراً به قندهار مراجعت کنند.لشکر قندهارحین بازگشت به اسفزارشنیدند که شهزاده سلطانعلی پسرکامران با بار و بنه فروان به عزم هرات وارد اسفزار شده وقصد حمله برسپاه قندهار را داشته است، ولی چون توان مقابله را در خود ندیده به کوه های اطراف متواری شده است. سردار شیردلخان با شنیدن این خبر فوراً راه بلدی را گرفته، شبانه به تعقیب شهزاده سلطانعلی شتافت. دیری نگذشت که شهزاده رابا همراهانش که در دره یی به خواب رفته بودند دریافت و برآنها حمله هولناکی اجرا کرد. شهزاده سلطانعلی از وارخطائی با پای برهنه به سوی قله های کوه دوید و افتان وخیزان تا نقطه ای رسید که دیگر امکان بالا رفتن برایش ممکن نبود، وی متوجه شد که شیردلخان وافرادش در تعقیب او هستند ونزدیک است او را دستگیرنمایند. به ناچار فریاد برآورد و امان خواست وقرآن را شفیع ساخت که از دستگیری او صرف نظرکنند. شیردلخان نیز به احترام قرآن کریم، از گرفتاری او صرف نظرکرد وغنایم فراوان به دست آورده به شهر برگشت وفردای آن این غنایم را برسایر افراد خود تقسیم نمود و بعد جانب فراه حرکت کرد. در فراه هنگام عبور از رودخان فراه غواصان را موظف ساخت تا 12 کیسه پولی که هنگام عبور به جانب هرات در رودخانه فراه افتاده بود، پیدا کنند.غواصان آن پول را از رودخانه پیداکرده آوردند و سپس از فراه به عزم قندهاربراه افتادند، با رسیدن قوای سردارشیردلخان به قندهار لشکریان سمندرخان بامیزائی از محاصره شهر دست کشیدند ورفتند وشهراز محاصره نجات یافت.
تشبثات سرداران قندهاری در امور کابل:
قدرت وثروت سرشاری که سردار محمدعظیم خان برای پسرش، سردار حبیب الله خان، به جای مانده بود وهردو در چار دیواری بالاحصار کابل تمرکز یافته بودند، هم توجه سرداران قندهاری وهم نظر سرداران پشاوری وهم فکر سرداران کابل بخصوص سردار دوست محمدخان را سخت به خود مشغول ساخته بود. در عین حال ایوبشاه و پسرش شهزاده اسماعیل سدوزائی نیز بدین ثروت چشم دوخته بودند تا آنرا در راه احراز قدرت ومقام امارت کابل بکار گیرند.
در قندهار سردار پردلخان، شیردلخان ، مهردلخان وسایر برادران قندهاری تمرکز داشتند وچنانکه دیدیم میخواستند مقاومت سدوزائی ها را در هرات در هم شکنند وبساط آن را از هرات برچینند، ولی حوادث طوری اتفاق افتاد که به مقصود خود نایل نشدند و دوباره به قندهار بازگشتند.
سرداران پشاوری ،یعنی سردار سلطان محمدخان وسردار یارمحمدخان به عنوان تیولداران پشاور به اجرای حکومت از طرف رنجیت سنگ در این شهر ادامه می دادند. در کابل سردار حبیب الله خان وشاه ایوب هرکدام خود را در احراز مقام سرداری کابل ذیحق میشمردند و دست به اقداماتی مخاصمت آمیزمی زدند. طبعاً سردران قندهاری و پشاوری مترصد اوضاع بودند. تا اینکه براثر تقاضای سردار حبیب الله خان، سردارپردلخان با برادر خود مهردلخان به عزم کابل حرکت کرد. ایوبشاه در بالاحصار کابل مترصد اوضاع بود و پسرش شهزاده اسماعیل با حرص وولعی که داشت و قبل براین دستش به خون سلطانعلی شاه آغشته شده بود، پی هم پدر را تحریک میکرد تا قبل از ورود سردارپردل خان، سردار حبیب الله خان را به قتل برساند و ثروتش را تصاحب کند، اماپدرش موافقت نمیکرد.
تا اینکه سردارپردلخان وارد کابل شد وفوراً خواهش نمود تا شاه را در بالاحصار ملاقات کند، ایوب شاه موافقت کرد، ولی شرط گذاشت که سردارپردلخان به تنهائی بیاید وحین ملاقات کسی دیگر با او نباشد. دروازۀ بالاحصار باز شد و سردار پردلخان با عده یی از افراد خود، داخل بالاحصارشدند و محلۀ عربها را اشغال کردند. در مقابل دروازۀ قلعه اندرونی حصار، که مقر شاه بود، باز عین عملیات تکرارشد وعوض اینکه پردلخان تنها وارد شود، باعده ای ازهمراهان خود داخل تالار دربارشدند و به جایی رسیدند که ایوبشاه وپسرش اسماعیل منتظر نشسته بودند. صحبت های عادی ومختصری در یک فضای پرهیجان شروع شد و بعضی اشارات فی مابین سرداران و همراهان ایشان، شاه وشهزاده مشکوک را مشکوکتر ساخت و چون برای حفظ جان خود ترتیبات گرفته مسلح نشسته بودند، دفعتاً میل های تفنگ خود را برسینۀ سرداران قندهاری نشانه گرفتند، ولی افراد معیتی سرداران به سرعت میل های تفنگ را عقب زدند و درنتیجه تالار ملاقات به میدان قتل مبدل شد ودر اثر فیر تفنگ دونفر دیگریکی مقتول و یکی زخمی گردید. اوضاع برهم خورد و سرداران قندهاری به جان شاه و شهزاده افتادند. شهزاده اسماعیل کشته شد و ایوبشاه اسیر و به محبس بالاحصار افگنده شد و به انواع شکنجه ها روبرو گردید، تا یک لک روپیه به سردارپردلخان پرداخت . بعد یک نفر بنام حاجی علی با تغییر لباس او را از محبس بالاحصار به قلعه وزیر برد و سپس نواب محمد زمان خان وسیلۀ خروج او را بطرف پنجاب فراهم ساخت. بدینسان آخرین چراغ دودمان شاهی سدوزائی به دست پردلخان خاموش گردید.
شبهه یی نیست که خاتمۀ سلطنت سدوزائی در کابل زمینه را برای عروج بارکزائی ها برتخت کابل آماده ساخت، ولی اگراین کار هرچه زودتر صورت میگرفت به مفاد مملکت بود، مگر متاسفانه پردلخان عوض اینکه به فکرخیر عمومی مملکت و یا به مفاد خود و دودمان خود دست به تشکیل یک سلطنت متمرکز در کابل بزند، با گرفتن سهمی از دارائی سردار محمدعظیم خان اکتفا نموده، سردارحبیب الله خان، را به جای ایوب شاه ،بحیث سردار کابل شناخت و بدون اینکه موضوع پادشاهی کسی مشخص شود راه قندهار در پیش گرفت.
سـردار حبیب الله خان در مدت کوتاهی که میدان را خالی یافته بود، حتی المقدور مامورین ایوب شـاه را معزول و رفقای خویش را به جای آنها منصوب نمود. علاوه بر نواب جبار خان، نایب امین الله خان لوگری را هم که مرد باتجربه وکاری بود و به شـخص پدرش خدمات زیادی نموده بود، از خود آزرده سـاخت.

سردار کهندل خان

سردار حبیب الله خان با پول سرشار پدر خود، داد عیاشی داد، ولی روزگار او را آسوده نگذاشت و سردار دوست محمدخان، آنکه با پدرش برسر کابل جنگ ها کرده بود؛ چون رقیب مقتدری قد برافراشت. سـردار دوسـت محمد خان که درین وقت در پشـاور بود و جاگیر کوچکی داشـت، خواسـت از فضای مسـاعد کابل اسـتفاده نماید. سـردار حبیب الله خان هنگام ورود از او اسـتقبال خوبی نمود، ولی از همان دقیقه اول احسـاس میشـد که عقب این تشـریفات ظاهری نقشته های در کله های خود دارند که تصادم ایشـان را حتمی می سـازد. دیری نگذشـت که هواخواهانی به دور سـردار دوسـت محمد خان جمع شـدند و سـردار حبیب الله خان تصمیم گرفت، کاکای خود سردار دوست محمدخان را دستگیر وکورنماید ولی حین دخول سـرار دوسـت محمد خان در تالار دربار بالاحصار، حاجی خان کاکری موضوع را به نهادن انگشـت روی چشـم خود به او فهماند و در نتیجه سـردار دوسـت محمد خان از این حادثه رهایی یافته اول به کوهسـتان و باز به غزنی رفت و از این جاها به حمله های متواتر پرداخت.
این دو رقیب یعنی کاکا و برادر زاده بارها در میدان کار زار با هم مقابل شدند و کمر به قتل یک دیگر بستند، تا اینکه در اثر طرفداری بعضی از بزرگان ، چون نواب جبارخان و نایب امین الله خان لوگری پلۀ سردار دوست محمدخان سنگینی کرد، ولی درست در موقعی که برندۀ قطعی معلوم میشد، به درخواست حبیب الله خان وبرادرش اکرم خان، سردار دیگرقندهاری یعنی شیردلخان وارد معرکه کابل شد.
شیردلخان با تصمیمات جدی تری آمده بود واز وضع وحرکات و اقدامات او چنین معلوم میشد که نقشه هایی پیش خود دارد و میخواهد با تحمیل آن خواهشات هردو جانب متخاصم ورقیب را خنثی سازد و حکومت کابل را به دست خود بگیرد.
واقعاً در وقتی که اوضاع کابل و کل مملکت آشفته بود، نظریات شیردلخان به نفع کشور و به سود سرداران تمام میشد، زیرا او میخواست دست هردو رقیب از کابل کوتاه باشد و برای همه سرداران جاگیر(تیول) وحوزه های حکومتی معین گردد و شیرازۀ امور هم بسته شود وهم در مقابل تهدیدات خارجی کاری کرده بتوانند.
سـردار شـیردل خان بعد از سـردار محمد عظیم خان در میان برادران بارکزایی مردی بود شـجاع و عاقل و مدبر، و چون ملاحظه نمود که میانۀ حبیب الله و دوسـت محمد خان اصلاح پذیر نیسـت اول هردو را در بالاحصار زندانی کرد و بعد هر دو را رها نمود. بدین ترتیب که حبیب الله خان را به ضمانت مامایش خدای نظر خان به لوگر فرسـتا و دوسـت محمد خان را با بخشیدن یک لک روپیه ازمیراث سـردار محمد عظیم خان و تفویض حکومت کوهستان وغزنی و میدان خوشنود ساخت، ولی با وصف این بازهم حل اموربوجه رضایت بخش صورت نگرفت و میان او و سردار دوست محمدخان مدتی در پیرامون بالاحصار کابل و شاه شهید و بینی نیزار وتپۀ مرنجان جنگ واقع شد ودر حالی که طرفدران طرفین در میدان مشغول زد و خورد بودند، برادران در خیمۀ نواب محمدزمانخان جمع شده و بعد از مذاکرات طولانی فیصله امور را به نواب صمدخان محول نمودند وبعد از یک سلسله گفت وشنید سردارشیردلخان به ریاست برادران بارکزائی پذیرفته شد .
برای برادران حوزه های نفوذ و جاگیر(تیول) قرار زیر تعیین گردید:شهروولایت کابل به سرداریارمحمدخان وسردارسلطان محمدخان ازجمله برادران پشاوری ،کوهستان به سردار دوست محمدخان، غزنی به سردار امیرمحمدخان،لغمان به نواب جبارخان، دیره جات به نواب اسدخان، جلال آباد به نواب زمانخان، قندهاربه برادران قندهاری ولایت سند به سرداررحمدلخان، لوگر وتوابع آن به سردار حبیب الله خان و برادرش اکرم خان پسران سردار محمدعظیم خان تعلق گرفت. وبعد ازاین تقسیمات سردار شیردلخان دوباره عازم قندهار گردید.


د بارکزایی سردارانو شجره
ترتیب کوونکي: (حاجی شناخته)

دفاع سرداران از قلمرونفوذ شان :
سرداران قندهاری درموقع قدرت خویش، مخصوصاً بعد از مرگ سردار محمدعظیم خان و جانشینی پسرش سردار حبیب الله خان، در امورکابل چنانکه دیدیم عملاً مداخله نمودند. اول پردلخان ومهردلخان و باردیگر شیردلخان خود را روی صحنۀ واقعات کابل رسانیدند و میثاقی مبنی برتحدید حدود و ثغور حوزه های حکومت برادران بارکزائی روی کار آوردند، تا اینکه سردار دوست محمدخان ادارۀ سلطنت کابل را برای خود مسلم ساخت(1826).
چون امارت دوست محمدخان نقشه و میثاق سردار شیردلخان را برهم میزد، اول تربرادران قندهاری به مخالفت برخاستند و پردلخان با قوایی متوجه کابل شد و تا حوالی قره باغ غزنی پیش آمد و از این طرف دوست محمدخان به مقابل او حرکت کرد، ولی چون مرض وبا در میان دسته های طرفین شیوع پیدا کرد هردو برادر دست از جنگ کشیدند و پردلخان حکومت دوست محمدخان را درعلاقه های غزنی و کابل و کوهستان به رسمیت شناخت.
آرزوی نهایی دوست محمدخان دراین وقت این بودکه برادران قندهاری و پشاوری قلمرو تحت نفوذ او را به رسمیت بشناسند و برحدود حاکمیت او تجاوز ننمایند. دوست محمدخان به تحکیم موقعیت و امارت خود آمادگی هایی راگرفت تایکطرف علاقه های زرمت و بنگش وجانب دیگر تگاو وبالاباغ وجلال آباد را مطیع خود سازد. نقاط اول الذکر را به کمک وزیرخود حاجی خان کاکری وعلاقه های اخیر را توسط نواب جبارخان تابع وحاکم بالا باغ را باجگذار خود ساخت.
دراین میان دو تن از برادران دوست محمدخان، یار محمدخان در پشاور وپردلخان در قندهار به فاصلۀ یک سال بعد از یکدیگر یعنی درسالهای 1244 و1245 هجری (1829- 1830م) وفات نمودند ودر نتیجه اقداماتی که تذکر رفت حوزۀ نفوذ دوست محمدخان به دو طرف، از جلال آباد تا زرمت انبساط یافت و برادران او در شرق وغرب مورد تهدید مستقیم رنجیت سنگ حکمران پنجاب واقع شدند وخودش سالهای نسبتاً آرامی را سپری میکرد، تا اینکه درسال 1248هجری =1832 میلادی شاه شجاع بنای لشکرکشی را به قندهار گذاشت.
درسال ۱۸۳۲شاه شجاع به هوای بدست آوردن سلطنت کابل با رنجیت سینگ داخل مذاکره شد وبا امضای مواقت نامه یی مبنی برواگذاری پشاورومحلات اطراف آن درماه اگست ۱۸۳۳،حمایت رنجیت سینگ را بدست آورد وبرسند حمله نمود و با فتح سند مالیات سند را از امیران سند حصول کرد و سپس بقول معصوم هوتک در ماه محرم سال ۱۲۵۰ هجری مطابق مارچ ۱۸۳۴میلادی برادران بارکزی را درشهرقندهار قلعبند نمود . غبار تعداد سپاه شاه شجاع را ۲۲هزارنفر
قلم داد میکند، در حالی که مولف نوای معارک میگوید: شاه شجاع با لشکر ۷۰ هزارنفری از طرف افسران انگلیسی سوق واداره میشد مستقیماً بر قندهارحمله کرد و در شهر کهنه مرکز گرفت. سرداران قندهاری به جنگ حصاری متوسل شدند و از سردار دوست محمدخان استمداد جستند. سردار دوست محمدخان که خطرشاه شجاع را بعد از قندهار متوجه خود می دید، بدون خواهش کهندلخان آماده دفع خطر بود، معهذا برای اطمینان خاطر از حرکات برادران وبرادرزادگان لویه جرگه یی در کابل تشکیل داد و از سردار سلطان محمدخان حاکم پشاور ونواب محمدزمان خان حکمران جلال آباد دعوت به عمل آورد تا دراین جرگه اشتراک کنند،سلطان محمدخان و نواب محمدزمان خان هردو بهانه کردند و فرزندان خود را برای شرکت در جرگه فرستادند. در نتیجه دوست محمدخان پیش ازاینکه به طرف قندهار حرکت کند، جانب جلال آباد امر مارش داد و درنتیجه نواب محمدزمانخان را توسط پسرخود سردار اکبرخان اسیر کرد وبکابل آورد، وجلال آباد را به کابل ملحق ساخت، با تعیین سردار امیر محمدخان بحکومت جلال آباد و یک جاگیر برای محمدزمان خان به قیمت یکصد وپنجاه هزار سالانه، دوباره با سپاه خویش به کابل برگشت وبرای دفع حملۀ شاه شجاع عازم قندهارگردید.
سردار کهندل خان و سردارمهردلخان وسردار رحمدلخان قریب دوماه در شهر جدید در محاصره بودند، تا اینکه بروز 52 محاصره(سه شنبه ۲۲ صفر۱۲۵۰ق= جولای۱۸۳۴)، قوای دوست محمدخان وارد قندهار شد. شاه شجاع از بیم اینکه آب را برلشکر او قطع نکنند، موقعیت خودرا از شهر کهنه تغییر داد وبه باغ های نزدیک شهر انتقال داد. دوست محمدخان از جانب غرب شهر برادران خود را ازمحاصره نجات داد وجنگ میدان را شروع کرد.سرداران قندهاری نیز از شهر بیرون آمدند وبرای جنگ کمین گرفتند.از جمله سردار رحمدلخان با نیروهای سواره وپیادۀ خود از راه کوتل بابا ولی واز طریق جلیران، مرغان، وگوندیگان در عقب دشمن سنگر گرفت.
باری سردار دوست محمدخان، براسپ خود سوارشده مهمیز کرد و پس از طی فاصله یی متوقف شد وبه عقب نگاه کرد. هدف او از این مانور جنگی مشاهده روحیه عساکرش بود.چون سردار اکبرخان وسردار افضل خان پسران امیر، هرکدام با قوای خود از پدر پیروی کردند وبلادرنگ برسرقوای شاه شجاع که در باغ کهندلخان سنگر گرفته بودند، یورش بردندو جنگ خونینی در گرفت. سردار افضلخان برشاه شجاع حمله برد و درحالی که نیروهای شاه شجاع به سختی مقاومت میکردند، سردار اکبرخان جنرال کمپبل انگلیسی را با ضرب شمشیرزخمی ساخت واسیرش گرفت. جنرال مذکور از ترس جان کلمه خواند ومسلمان شد وامیر دوست محمدخان او را”شیرمحمد” نامید وبه جان امان داد وبه خدمت خود گماشت وقوای او شکست خورد و خود شاه شجاع به طرف هرات ولاش وجوین وسیستان فرار نمود. وسردار دوست محمدخان نیز بدون آنکه منتظر پاداش برادران قندهاری خود بماند به کابل مراجعت کرد. اما دوچیز او را سخت متاثر ساخت : یکی اینکه بعد از شکستن شاه شجاع در قندهار در میان اموال وغنایم شاه شجاع نامه ای از “کلودوید” را یافت که حاکی از حمایت انگلیس از شاه شجاع بود و این امر برتنفر او از انگلیسها افزود. وخبر دیگر این بود که رنجیت سینگ از درگیری امیربا شاه شجاع درقندهار استفاده کرده پشاور را از چنگ برادرش سلطان محمد اشغال کرده بود. از دست دادن پشاور واقعه غم انگیزی بود که امیردوست محمد هیچگاه آنرا فراموش نکرد.

مقدمات حملۀ ایران برهرات وآغاز بازی بزرگ (۱۸۳۷):

درسال ۱۸۳۰ میلادی”آرتورکونولیArthor Conoly”، افسرجوان خدمات مخفی حکومت هند برتانوی،که برای جمع آوری اطلاعات استراتیژیکی آسیای میانه فرستاده شده بود، پس از دیداراز قفقاز خواست خود را به خیوا رسانده وضعیت آنجا را از نزدیک مطالعه کند، اما در راه سفربا دزدانی برخورد که میخواستند وی را کشته اموال او را غارت کنند،ولی او با نشان دادن بار وبنه خود به آنها از مرگ نجات یافت و از رفتن به خیوا صرف نظر کرد وازطریق استراباد به مشهد رفت، و در ماه سپتمبر۱۸۳۰وارد هرات شد. او سه هفته را در شهرهرات گذشتاند وبعد راهی قندهارو درآخرعازم هند گردید. “کونولی” [که به نظرآقای داکترزمانی، موجد اصطلاح بازی بزرگ است] اطلاعات سودمند وکافی در مورد خط سیرحمله احتمالی روسها برهند  به اولیای امور هندوستان ارائه کرد.

کنولی استدلال مینمود که تنها دوخط السیرمیتواند اردوی روسیه را به پیروزی برساند. نخستین آن شامل اشغال خیوا، به تعقیب آن بلخ وسپس عبور ازهندوکش، مانند اسکندر کبیر بسوی کابل، واز آنجا از وادی جلال اباد به گذرگاه خیبر وپشاورخواهد رسید وبالاخره رود سند را برای حمله برهند میباید عبورکنند.کونولی این راه را بسیار طولانی  وپر ازمشکلات ومخاطرات جنگ توصیف میکند، ومیگوید دوسه سال وقت راضرورت دارد. اما راه دوم برای جنرالان روسی عبارت ازاشغال هرات واستفاده از آن به حیث تختۀ خیز بود که ازآنجا از طریق قندهار، کویته وگذرگاه بولان به هند سرازیرمیشدند.

کونولی میگفت: روسها میتوانند ایران را با خود یکجا ساخته از طریق خشکه با گذشتن از کسپین به استراباد خود را به هرات برسانند.اگر یک بار هرات بدست روسها بیفتد ویا توسط فارس ها ضمیمه خاک آنکشور گردد درآنصورت یک قشون برای سالها میتواند در آنجا وضع سوق الجیش بگیرد وتمام ضروریات خود را ازهمانجا اکمال نماید.”هرات، یعنی انبار غله آسیای میانه”، ظرفیت های تهیه موادغذائی وسایرتامینات لوژیستیکی دراین ولایت بحدکافی زیاداست.[1]

کونولی تاکید میکند که نبایدهرات بدست فارسها ویا روسها بیفتد. در هرصورت در مقابل حملۀ روسها افغانستان قراردارد. کونولی میگوید که افغانها از روسها هیچگونه امید خیری ندارند، ولی ازمتحدین روسها یعنی فارسها بخاطراختلاف مذهبی تعصب وخصومت دارند. کونولی می افزاید که” افغانها برای اینکه ازایشان منفعت ببرید بسیارکم اند، ولی برای ترساندن شما خیلی زیاد هستند. آنها بیش از اندازه نسبت به کسانی که با روسها رابطه دارند، یعنی ایرانیها، تعصب وخصومت میورزند.” اگر افغانها بمثابه یک ملت تصمیم بگیرند تا در برابرمهاجم مقاومت نمایند، درآنصورت مشکلات مهاجم غیرقابل حل خواهد بود.، آنها تا آخرین قطره خون خود خواهند جنگید.برقطارهای دشمن بطور لاینقطع حمله آورده وذخایر خوراکی شانرا تخریب وخطوط ارتباط عقبی شانرا قطع میکنند.”[2]

در صورتیکه افغانها پراگنده ویا تقسیم کرده شوند (چنانکه بعداً شدند)، روسها قادر خواهند بود تا یک دسته را علیه دسته دیگر با وعده هاو وعیدهاو تشویق های مادی وغیره استعمال نمایند.” کونولی سفارش میکند قبل از اینکه هرات بدست دو قوت نیرومند دیگر سقوط نماید، باید به کامران نزدیک شد، درغیر آن راه بسوی هند در برابر روسها کاملاً بازخواهد بود.کنولی برای اینکه اولیای انگلیس را برای تصرف هرات تشویق کره باشد، میگوید درهرات به همه معلوم است که کامران طرفدار برتانیه است.[3]

امير دوست محمد خان پس از آنکه لشکراو از جنگ با سيک ها از درۀ خيبر بر گشته بود ، نامه اى به ويسراى هند، لارد اوکلند که تازه مقرر شده بود فرستاد (۱۸۳۶) و او را به وظيفه جديدش تبريک گفت و مداخله او را در رفع مناقشه حکومت خود با رنجیت سینگ برسر استرداد پشاور یاد آورشد. و نیزنامه یی به شاه ايران فرستاد و در آن از گستاخى و زور گوئى سيک ها نسبت به مردم مسلمان پشاور ياد آور شد. همچنان امير نامه ديگرى قبلاً توسط ميرزا محمدحسين عنوانى امپراتور روسيه به پطرزبورگ فرستاده بود و درآن نيز کمک آن دولت را براى استرداد پشاور از چنگ سيک ها مطالبه نموده بود.

 موهن لال جاسوس انگلیس که صفت منشی الکساندر

برنس، رئیس هیئت انگلیسی به دربار امیردوست محمدخان را داشت مینویسد:« امیردوست محمدخان تصور میکرد، کلید دروازه هندوستان را بدست دارد که اگر سروکله یک رقیب دیگر پیدا شود، دولت انگلیس این کلید را به قیمت گزاف خواهد خرید. با چنین هدف و تصوری امیر تصمیم گرفت خودش را به حکومات هندوستان، فارس و روسیه معرفی نماید. واین درحالی بود که برادر مهترش سلطان محمدخان حکمران پشاورحیات داشت ومناطق کوهات واشنغرمربوط ایالت پشاور به موافقت سالطان محمدخان به تصرف رنجیت سنگ درآمده بود.در چنین وضعی که هردو رقیب او،سلطان محمدخان ورنجیت سنگ از امیردوست محمدخان نفرت و هراس داشتند، او بفکرفتح وتصرف پشاورافتاد. آنگاه امیر نمایندگان و پیامهایی به بحکومات هندبرتانوی، فارس و روسیه فرستاد واز هریک تقاضا نمود تا در استرداد خاک افغانی از حکمران پنجاب مداخله و کمک نمایند و بهریک از سه حکومت مذکور وعده داد که در برابر این همکاری هرگاه درآینده بکمک وخدمات اوضرورت احساس شود، مضایقه نخواهد کرد.»[4]

موهن لال

اقدامات شتابزدۀ سرداران قندهاری:

سرداران قندهار که برادران امير ميشدند ، وقتى از ارسال  نامه های امیر  اطلاع حاصل کردند، دچار سوء تفاهم شدند و برجان خود ترسیدند، لهذا آنها هم به عنوان شاه ايران و دولت روسيه نامه فرستادند و خود را تحت الحمايه دولت ايران قرار دادند. بزودى نماينده ايران قمبرعلی خان وارد قندهارشد و با سرداران موافقت نامه اى را امضاء کرد که در صورت حمله ايران بر هرات ،و حمایت سرداران از ايران جانب ايران البته پس از فتح هرات ، آنرا درکف سرداران قندهار خواهد گذاشت.

جزئیات از این قراربود که با وصول نامه های سرداران قندهاری وامیر به دربار شاه قاجار، سفیردولت فارس قمبرعلیخان همراه با محمدحسین خان نماینده امیر به قندهار مواصلت کردند. سرداران قندهاری که با امیر دوست محمدخان حسادت وهم از اوخوف داشتند، مانع رفتن سفیر ایران به دربار کابل گردیدند وتصمیم گرفتند با عقد قراردادی با نماینده دولت ایران  امتیازات خیالی را تنهاخود ازآن دولت نصیب شوند. سفیرایران نیز بالاخره چنین قراردادی با سرداران بست که موهن لال مواد ومحتویات آن قرارداد را اینطور ضبط کرده است :

« قراردادی که من[ قمبرعلی خان، دراینجا با سرداران محترم کهندلخان، رحمدلخان ومهردلخان ، بوکالت از اعلیحضرت محمدشاه [قاجار] انعقاد می نمایم، قرارذیل است:

درصورتی که سرداران صاحبان یکتن از پسران خود را بدرباراعلیحضرت بفرستند] من به مقابل آن قرارذیل بسرداران وعده میدهم:

١_سرزمین هرات چه بوسیله قدرت سپاهیان دولت فارس اشغال شودیا توسط لشکر سرداران، در هردو صورت به سرداران واگذاشته خواهدشد. وشاهنشاه در برابر آن هیچ چیزی از آنها تقاضا نخواهد کرد، مگرخدمت واطاعت، وهکذا شاهنشاه هیچنوع مداخله ای با کشور وقوم آنها در افغانستان نخواهد کرد.

٢_ اعلیحضرت شاهنشاه هیچنوع ائتلافی با افغانها از هرقوم وقبیلی که باشند، بزرگ یا کوچک، تاسیس نخواهد کرد، واگرچنین چیزی صورت بگیرد، اعلیحضرت به سرداران مراجعه ومشوره خواهد کرد.

٣_ اعلیحضرت شاهنشاه هرگز با شهزاده کامران ویارمحمدخان روابط دوستانه قایم نخواهند کرد.

٤-بارسیدن پسر سردار کهندلخان بدربار فارس، اعلیحضرت به سپاه مشهد امر خواهد داد تا بجانب هرات مارش کنند واگر کامران ویار محمدخان تصمیمی به اشغال قندهار بگیرند، شاهنشاه باحضور خود به قندهار از حمله آنها ممانعت خواهد کرد واگر آنها موافقت نکردند، آنگاه شخص شاهنشاه به هرات خواهد رفت.

۵_ شاهنشاه به سرداران قندهارمصارف تنظیم سپاه دوازده هزار نفری سواره وپیاده نظام را همراه با ۱۲ پایه توپ می پردازد، هکذا مصارف اضافی لشکرکشی برای تسخیر هرات را می پردازد، واگر جنگ به درازا بکشد، شاهنشاه تمام مصارف جنگ راحتماً پرداختنی است.

٦_ درصورتی زیان وخسارتی بقلمرو سرداران برسد، شاهنشاه درکشورخود ایشان زمین معادل قیمت خسارت وارده اعطا خواهد کرد.

٧_ قراردادی که من اکنون با سرداران امضاء کردم باید به منظوری اعلیحضرت شاهنشاه برسد وهکذا توسط حاجی میرزا آقاسی، میرزا مسعود(وزیر امورخارجه) وسفیران روسیه وانگلستان امضاء شود تا مورد اطمینان سرداران قرار بگیرد. قمبرعلی.»[5]

وظایف خصوصی  سفیردولت قجاری در قندهار و کابل:

« وقتی شما(قمبرعلی)سرحد کیان(منظور سیستان است) راعبور کنید، در هرموضع ومحلی که میرسید معلومات ذیل را در کتاب یادداشت تان درج کنید وآنرا در مراجعت به تهران بحضور اعلیحضرت تقدیم نمائید: وضع شهرها وقریه ها- نفوس آنها با مشاهدات خودتان از وضع شهرها وقریه ها- نفوس تخمینی وقدرت هرقوم وقبیله، ار قبیل سیستانیها، بلوچها، افغانهاوقزلباشها، گزارشی از عایدات ومصارف آنها، تولیدات شهرها ومواد عمده زراعتی آنها ومالیاتی که مردم می پردازند.و امتعه تجارتی که از خارج وارد میکنند، آیا جاده ها آبگیرمیباشند یا مسطح وهمواریا کوهستانی وصعب الورود.

وقتی شما از بلوچستان عبور میکنید باید در مورد عطوفت، سخاوت وبخشش های بزرگ اعلیحضرت تبلیغ کنید وتوقعات خانهای بلوچستان وسیستان را برانگیزید و اگر خوانین مذکور طرفدارومتمایل به کامران باشند، بایدسعی نمائید و انها را تشویق کنید تا خود را بخدمت حکومت فارس شامل سازند و به آنها اطمینان بدهید که تماس شان بادولت فارس کاملاً سری ومخفی نگهداشته میشود. خصوصاً از سخاوت اعلیحضرت به علیخان(سیستانی)مژده بدهید وبرایش بگوئید که اخبار خدمات او به اعلیحضرت رسیده است . و همه خوانین باید دور هم جمع شده سپاه وتجهیزات خود را حاضر وآماده سازند تا به هنگام رسیدن سپاه ظفرنمون شاهنشاه به او همراه و مخلوط گردند.

شما درقندهار فرمان وجامه ها ونشانهای افتخار را از جانب اعلیحضرت شاهنشاه به کهندلخان وبرادرانش بدهید وتوقعات او رابرای سخاوت اعلیحضرت برانگیزید. شما خود را به کهندلخان نزدیک سازید واز او بپرسید که چرا بعد ازدریافت آن نامه (نامه قبلی؟) چرا برادر یا پسر خود را بدربارنفرستادید؟ کهندلخان باید یک برادر خود را پیشتر بفرستد و درحالی که خودش درموقف فعلی خود میماند، باید به انتظار سپاه اعلیحضرت باشد. اوباید سپاه خود راتنظیم وآماده سازد وهرقدر سواره نظام که ممکن باشدجمع آوری کند، زیرا حمله بر هرات بالای او اعتماد شده است. شما به کهندلخان بگوئید که اگردر اجرای اینکار به هنگام خدمت برای دولت فارس خساراتی به او برسد، غرامات آن از طرف دولت باشوکت پرداخته خواهد شد. شما با تمام اشخاص ذینفوذ تماس و دوستی قایم  میسازید، خصوصاً با خوانین افغان وقزلباش، با اهل تشیع بطورعموم، وهدف شما تحریک توقعات آنها برای سخاوت اعلیحضرت خواهدبود. اگر آنها درباره اختلاف مذهبی بین  شیعه وسنی احساس ناراحتی کنند، شما باید ناراحتی آنها رافع کنید و به آنها اطمینان بدهید که عطوفت وعدالت اعلیحضرت اجازه نخواهد داد در برابر شمابخاطر مذهب تبعیض صورت بگیرد وبصورت عمومی وظیفه شما اینست تا افغانهارا برای شامل شدن در خدمت دولت اعلیحضرت متمایل بسازید.

بعد از انکه شما این اهداف را در قندهارتعقیب وتطبیق نمودید، بطرف کابل بروید وبرای دوست محمدخان پیش قبضی را که بشما داده شده منحیث نمونۀ عطوفت اعلیحضرت تقدیم کنید. وهمچنین نشانهای افتخار را برای نواب جبار خان تقدیم نمایئید. ازعطوفت اعلیحضرت در حق شان مطمئن سازید وبه آنها قوی ترین را عرضه دارید که بعد از رسیدن سپاه اعلیحضرت به آن سرزمین ها، عنایات وعطایای بیشمار نصیب آنها خواهد شد. اما رسما ودرملای عام شما میگوئید که هدف ماموریت شما آوردن جوابیست که به عریضه امیردوست محمدخان وتسلیم دادن نشان وجامه های افتخار از جانب شاهنشاه فارس، اما در اختفا ومذاکرات خصوصی، شما با الحاق امیردوست محمدخان بدولت فارس اصرار وتاکیدکنید وبه اوبگویئد که اگرخدا خواسته باشد،عطوفت اعلیحضرت آنچنان شامل حال دوست محمدخان خواهد شد که تمام آن قلمروها کاملاً در تحت اداره وتسلط اوقرارداده خواهد شد واوکنترل کامل بالای آنها خواهد داشت.

شما باید به دوست محمدخان بگوئید که اگر اومتعهد بقیام روابط محرمانه بادولت فارس باشد، اگر اویک برادریا پسر خود را به درباراعلیحضرت بفرستد، برای اوبسیار سودمند ومفید تمام خواهد شد. بالاخره اینکه توقعات امیر برای دریافت کمک از دولت فارس باید نهایت تحریک شود و باید او تشویق گردد که یگانه راه نجات او از طریق دولت فارس میسر است. بالای امیرباید اصرار شود تا سپاه خود را تنظیم وحاضرداشته باشد و در انتظار ورود اعلیحضرت در موقع موسم بهارباشد. اگر امیر آرزوی دریافت سندی را از شما داشته باشد که الحاق او را با دولت فارس تائید وسیک ها را بخاطرتعقیب وآزار او اخطار بدهد، شما میتوانید این سند رابرایش بدهید.»

هنگامی که قمبرعلیخان مصروف مذاکرات با سرداران قندهاری بود، وی با زرنگی با محمودخان بیات و دیگر فارسی بانهای شیعه که هم با نفوذ وهم طرف اعتماد امیردوست محمدخان بودند، باب مکاتبه را باز نمود و افرادی را برای جاسوسی استخدام نمود تا در بارۀ منابع ودرآمد کشور و بخصوص تجهیزات و ذخایر نظامی معلومات جمع آوری کنند. همچنان قمبرعلی خان با تاجران و ثروتمندان اهل شیعه و فارسیوانهای قندهارتماس گرفت و از آنهاخواست تا برای لشکرمحمدشاه عندالموقع آذوقه وعلوفه ولوازم کارآمد تهیه کنند. قمبرعلی ثروتمندان واشخاص صاحب نفوذ را با وعده های سخاوت و الطاف شاهانه دولت فارس امیدوار میکرد ویک کاپی ازدستورنامه ای که به امضای شاه وصدراعظم فارس رسیده بود به تاجران وکسانی که از شاه ایران حمایت میکردند، داده بود تا با خود داشته باشند و پاداش همکاری خود را از مقامات قاجاری تقاضا کنند. در بین تجار قندهار یکی هم ملاناسو(نصوح)تاجر ثروتمند ومشاورمورد اعتماد سرداران قندهار بود که یک نقل ازهدایت نامهً دولت فارس بدورسیده  بود. این شخص یک کاپی آن هدایت نامه را به محمدطاهر (جاسوس موهن لال) داده بود که وظایف وصلاحیت های قمبرعلی خان را طوریکه دربالا شرح یافت احتوا میکرد. [6]

محمدحسین خان نماینده امیر وقتی فهمید که سرداران قندهار به قمبرعلیخان اجازه نمیدهند با او به کابل بیاید و نیزوقتی از عقد قرارداد با سرداران مطلع گردید ، مخفیانه از قندهار بیرون رفت وخود را به کابل رسانید و امیر را از موضوع مطلع نمود. امیر نامه ای گلایه آمیزی به برادران قندهاری خود نوشت که چرا آنها مانع آمدن نماینده ایران بدربار اوشده اند و نیز چرا او را از مفاد چنین قراردادی کنار گذاشته اند؟ به هرحال محمدحسین خان فرمان(پاسخ) شاه فارس را به امیردوست محمدخان تسلیم کرد.

ورود ویتکوویچ[7]  نمایندۀ قیصر روسیه به قندهار و مذاکره با سرداران:

ویتکوویچ نماینده روسیه پس از ورود به قندهار ، درمذاکرات خود به سرداران گفت: پادشاه فارس هیچ اهمیتی به مشوره سفیر برتانیه قایل نیست، بلکه خود راکاملاً بدولت روسیه ملحق ساخته است. وروسیه علناً وهم بطورخفیه هرنوع کمکی که پادشاه فارس برای تامین هدف خود ضرورت داشته باشد، برایش میدهد. دراین باره میجر لیچ قرارذیل گزارش داده است:« درباره صاحب منصب روسی که اکنون درکابل می باشد، مهردلخان بمن گفت که پیام های ذیل رازجانب امپراطورباو تقدیم کرده است:

– اینکه اگر سرداران با امیر دوست محمدخان ملحق شوند، دولت روسیه به آنها کمک خواهد کرد تا باسیکها بجنگند وملتان ودیره جات رادوباره تسخیرنمایند، حتی برای تسخیر دوباره سند نیزدولت روسیه بآنها کمک خواهد کرد.

– اینکه محمدشاه پادشاه فارس یک ونیم کرورروپیه قرض

دار روسیه میباشد ودولت روسیه حاضراست بدولت فارس حواله پرداخت بدهد تا آن مبلغ مساویانه بین امیر وسرداران تقسیم شود.

– اینکه دولت روسیه سپاه ومردان جنگی داده نمیتواند، اما اسلحه خواهد داد.

– اینکه دولت روسیه دربرابراین کمکها از سرداران متوقع است تامطیع (فرمان برادر) آن دولت گردند ونماینده روسیه را بدربارخود بپذیرند.

– اینکه آنها( سرداران وامیرکابل) هروقت خواسته باشند ولازم دانند جنگ را شروع میتوانند، اما درباره صلح باید با امپراتور مشوره کنند ونظر اورا بپذیرند.» [8]

فرمان محمدشاه قاجارعنوانی سردارکهندل خان زعیم قندهار:

 

« الله دادخان به کمپ مارسید وخواهشات شما رابحضورما گزارش داد که بالاثر عطوفت شاه برای شما تزئید یافته است. هر کسی که بمن اعتماد کند ونزدمن بیاید، باعطوفت ومرحمت ما مواجه میگردد ومقاصد او برآورده میشود. اگر شما هنوزهم بعهد خود قایم وصادق باشید، شما نیزعطوفت شاه را برای خود قایم خواهید یافت. مقاصد وخواهشات وتوقعات خود راهمیشه بمن بنویسید ومطمئن باشید که تمام مقاصد شما برآورده خواهد شد.» [9]

 

نامه جنرال بروسکی عنوانی کهندل خان:

«عبدالواحد بیگ والله داد خان همراه قمبرعلی خان رسیدند و پیرامون اقدامات وافکار شما بمن گزارش دادند. مطالبی راکه کپتان ویکویچ بشما بیان داشته ومروبط برفاهیت ، سلامتی ، خیر و آرامی شما بود بخاطر بیاورید. علاوه برآنها مطالب دیگری دارم تا با شما درمیان گذارم: شما کارمعقولی انجام دادید که حمایت دولت فارس را تقاضا کردید. نماینده شما الله داد خان ازمن تقاضا کردتا برای شماجوابی بنویسم، او از نفوذ من دراینجا خبردارد و آنرا بچشم خود دیده است وخودش نیزبگرمی وعطوفت از طرف شاه پذیرفته شد. شاه از او پرسید تا بداند که سرداران قندهارچه توقعاتی ازو دارند. غیر از خیر و رفاه و صلاح شما چیز دیگری ازاین تماس والحاق شما باشاه متصورنیست، آنقدر بشما مفید و سودمند است که یقیناً نمیتوانم آنرا درکاغذ بگنجانم. مطمئن باشید که خدمتگزاری شما برای شاه ازهررهگذر برای شما مثمر و مفید میباشد.شاه هرشخص را باساس مقام و ارزش اونوازش میکند و مقام و ارزش شما از همه بالاتراست. حتماً پسرتان محمدعمرخان رابسرعت بفرستید، ازو بگرمی ومهربانی استقبال خواهد شد و درین موضوع آقای «ام .گوت» مهمان سفیر روسیه هکذا حاجی آقاسی بشما نوشته وقرارداد قنبرعلی خان را درقندهارعقد کرده بود، تائید کرده اند.

باساس طالع فرخنده شاه، میمنه، هزاره جات و چارآدینگ کاملاً آنطوریکه آرزوبود، تسخیرشده اند. باساس نوشته آصف مشهد، فرزند محراب خان والی، وبرادرشیرمحمدخان وگل زمان خان وعده دیگر بخدمت شاه خواهند آمد(بقسم گروگان). کشور فارس آن نیست که سابق بود. آرزو دارم ودعا میکنم الحاق شما با دولت فارس بزودی تحقق یابد. اعلیحضرت محمدشاه تا ایندم از تسخیر هرات بخاطر ترحم بالای نفوس مسلمانان آن شهر منصرف شده است، اما بمرحمت پروردگار وطالع فرخنده شاه، هرات مسخر خواهد شد، آنگاه همه امور بهتر وخوبتر خواهد شد. پس بسیاربهتر است پسرخود(محمدعمرخان)را به عجله اعزام دارید. [10]… من به حکومت فارس مینویسم تا کلیه موانع را در برابر فرستادن پسرشما دور نماید. او با اعزاز از طرف شاه پذیرفته خواهد شد….چیزی جز خوبی از این ارتباط شما با شاه  بار نمی آید، آنقدر خوبی که وصفش درکاغذ نمیگنجد. یقیناً خدمت شما به شاه کلید کلیه راه ها را به مفاد شما به دست می دهد…» [11]

تضمین نامۀ سیمونیچ، سفیر روسیه در مورد دوستی سرداران قندهار با محمدشاه قاجار:

« من، نماینده فوق العاده وسفیر دولت روسیه بدربارشاه فارس، تطبیق وتحقق شرایط ذیل قرارداد بین اعلیحضرت محمدشاه وسردارقندهار را تضیمن میکنم:

١_ایالت هرات ازجانب شاه بحیث انعامی در برابرخدمات صادقانه ایکه سرداران قندهار از روز جلوس شاه به تخت فارس تا ایندم انجام داده اند، به فرمانروایان قندهار اعطا خواهد شد.

٢_قلمروها واقوامیکه فعلاً تابع ودرتصرف سرداران قندهارمیباشند، کماکان وبدون تخطی ، صدمه وضرر وضبط وقبض وتصاحب چیزی ، درتحت تسلط سرداران مذکورقرارداده میشوند.

٣_دولت فارس به هیچوجه هیچ یک از اقوام افغانان را، چه بزرگ یا کوچک، با اتباع خود مخلوط نخواهد ساخت، وهم افغانها رابرای خدمت باموری که بخود آنها تعلق نداشته باشد، استخدام نخواهد کرد.و تمام امور ومعاملات مربوط بقلمرو های افغان از طرف دولت فارس بسرداران قندهارارجاع خواهد شد.

٤_شهزاده کامران ووزیراویارمحمدخان ازتمام مراسم رسمی در دولت فارس محروم ساخته خواهند شد.

۵_اگرکدام اقدام خصمانه بمقابل قندهارتوسط شاه شجاع الملک، انگلیس ها یا امیرکابل صورت بگیرد، از طرف شاه بسرداران قندهارکمک خواهد شد.

٦_درصورتیکه پسران یابرادران کهندلخان همراه بایک قوت فرعی بکمپ شاهی تهران بیایند، هیچ تخطی وضرر یا صدمه ای بخود آنها یا باموال و دارائی شان و به پیروان وهمراهان شان نخواهد رسید وهیچکدام انها بقسم گروگان توقیف نخواهد شد، باستثنای یک فرزند کهندلخان که بطور دایمی درخدمت شاه خواهد ماند.

٧_سپاهی مشتمل بردوازده هزارسواره  نظام و دوازده توپ توسط سرداران قندهاربرای اشغال هرات فرستاده میشود ومعاشات ومصارفات این قوا توسط سرداران پرداخته خواهد شد و درمواقع ضرورت خدمات شاه را نیزانجام خواهند داد.

٨_بمجرد رسیدن این قراردادوتصویب وامضاء آن درقندهار، محمدعمرخان بصورت فوری برای شرفیابی بحضورشاه اعزام خواهد شد.

٩_ بعد ازشرفیابی این شهزاده بحضورشاه، وجوه لازم برای تنظیم سواره نظام بکمپ شاهی فرستاده خواهد شد. بعد از شرفیابی این سرداربحضور شاه واعتماد متقابلی که بالاثر بین دولت فارس وسرداران قندهارتبارز خواهد کرد، هیچ تقاضای دیگری از طرف دولت فارس از سرداران قندهار نخواهد شد، باستثنای خدمات نظامی. درصورتیکه شاه درتحقق وتطبیق هریک ازشرایط این قرارداد ناکام بماند، یا ازمواد این قرارداد سرباز زند، من بحیث نماینده فوق العاده دولت روسیه خود را

مسئول میشمارم وبهر شکل و طریقی که لازم باشد او رامجبور میسازم تا شرایط این قرارداد راکاملاً رعایت نماید. [12]

بگفتۀ غبار”سرداران قندهار زودتر از کابل در دام کونت سیمونیچ وویکتویچ درافتادند وبا قراردادی که از طرف سیمونیچ سفیرروسیه در ایران به نام دولت روس تضمین شده بود، اتحاد با ایران را پذیرفته ودر حمله ایران برهرات به واسطۀ اعزام چهارهزار عسکر شرکت ورزیدند. »[13] ومحمدعمرخان پسرکهندلخان نیز به تهران اعزام گردید.

تجاوز انگلیس برافغانستان وفرار سرداران به ایران:

درهنگامی که دولت فارس بقصد اشغال هرات دستورمارش قشونش را صادرکرد، افغانستان برپايه های يک مثلث قدرت قرار داشت که دوپايه آن يعنى کابل و قندهار در دست سرداران بارکزائى و پايه سومى در دست شاهزاده کامران سدوزائى بود و اين پایۀ سومى با آن دوپايه اولى سر مخالفت و دشمنى داشت. اين وضعيت طبعاّ براى آنانى که خواهان نفوذ سياسى و نظامى در کشورما بودند، مساعد و مناسب مينمود.

وقتی که نماينده روسیه (ويتکوويچ) پيام قيصر روسيه را به امير دوست محمدخان در کابل پیش کرد، این سرخوردگی به انگلیسها دست داد که روس ها در ديپلوماسى خود از آنها پیشی گرفته و اينک بدنبالۀ نفوذ خود بردولت قاجاری، ممکن است با فتح هرات ، قندهار نيز در دست آنها قرار گيرد و آنگاه متصرفات بريتانيا در هندوستان از طريق کابل و قندهار مورد تهديد و حمله قرار خواهد گرفت. معهذا انگلیسها جهت جلوگیری از چنین خطری، مردى منفور وضعیف النفسی  چون شاه شجاع را که از سی سال بدنسو آواره آن دیار بود، پيدا کردند و او رابه عنوان وارث تاج وتخت سلطنت درانی مورد حمایت خود قرار دادند و در یک پیمان سه جانبه بخود وابسته ساختند. این پیمان، به تاريخ ۲۶ جو ن ۱۸۳۸ ميان: مكناتن نمايندهء وايسراي هند، رنجتت سنگ زعیم پنجاب و شاه شجاع در لاهوربه امضا رسيد.

شاه شجاع پس از واگذاري بخش هایی از خاک افغانستان ویک سلسله امتيازات دیگر براي رنجيت سنگ، به دنبالۀ اردوى ٨٠ هزار نفری کشنده وخورنده وچرندۀ پنجابى و هندى و انگليسى بحرکت افتاد.این اردو در بهار ١٨٣٩ از طريق سند و بلوچستان بر قندهارهجوم آورد وسپس از اشغال قندهار برکابل حمله کرد و شاه شجاع را چون عروسک مضحک برتخت کابل دربالاحصار جلوس دادند و اطراف او را با کار گزارى يساولان و اردليان هندى و انگليسى حصار کشيدند(٧ اگست ١٨٣٩ م).

در موقعی که شاه شجاع باقوای انگلیسی بنای تهاجم را بر خاک افغانستان گذاشته به قندهار نزدیک می شدند(اپریل ۱۸۳۹م) سردار کهندلخان که حکومت قندهار را برعهده داشت  به کمک برادران خود سردار مهردلخان وسردار رحمدلخان آمادگی هایی برای دفاع گرفت تا اینکه قوای انگلیسی در اثر بی اتفاقی و پارۀ خیانتهای ملی غلبه یافت و سرداران قندهاری به پشت رود(گرشک) متواری شدند وچون در آنجا نیز مورد تعقیب و پیگرد قوای انگلیسی قرارگرفتند، مجبور شدند به ایران پناه ببرند ومدت چهارسال در ایران بمانند.

 

بازگشت سرداران به وطن واقتدار مجدد شان:

بعد از مراجعت امیر دوست محمدخان از هند به کابل وسلطنت مجدد او، سردار محمداکبرخان نامۀ مژدگانی ومفصل به سرداران قندهاری به ایران فرستاد وآنها را ازپیروزی افغانها برقوای انگلیس واخراج ان از افغانستان مطلع ساخت و ازآنهادعوت به عمل آورد تا دوباره به وطن بازگردند وآنها نیز مجدداً به قندهار بازگشتند.[14] و یک بار دیگر سردار کهندلخان ومهردلخان ورحمدلخان  برقندهار ومضافات آن دست یافتند و تا1855میلادی برقندهار  حکومت کردند.

در سال اول سلطنت دوم امیردوست محمدخان (۱۸۳۴) سردار سلطان احمدخان پسر سردار محمدعظیم خان که در عین حال داماد امیر میشد، مخالفت خود را با  سلطنت مجدد امیردوست محمدخان ابراز کرد وملاقات های سردار اکبر خان با او تاثیر  مثبت نه بخشید.ممکن است علت آن ازدواج جبری امیر با با بیوۀ سردار محمدعظیم خان برای تصاحب ثروت او درسالهای تصاحب کابل توسط امیر بوده باشد. به هرصورت سردار سلطان احمدخان چند ماه بعد از سلطنت دوم امیردوست محمدخان به عزم قندهار کابل را ترک گفت و نزد سرداران قندهاری رفت. سرداران قندهاری که عموی او میشدند از وی به گرمی استقبال کردند و به اعزاز او پرداختند.  او در قندهار آهسته آهسته برادران قندهاری را برضد امیردوست محمدخان تحریک نمود وپنج ماه بعد از وصولش به قندهار در رأس یک قشون پنج شش هزار نفری همراه با سردار مهردلخان وسرداررحمدلخان به عزم جنگ با امیردوست محمدخان حرکت کرد. امیردوست محمدخان با اطلاع از این واقعه دستورداد تا سردار غلام حیدرخان از غزنی به دفع او حرکت نماید و وزیراکبرخان از کابل با نیرویی بدان طرف سوق شد.دیری نگذشت که هردو قشون در محل سرچشمه مقر باهم مقابل شدند.تا چندروزهردو طرف برای یک برخورد خونین آمادگی کی گرفتند، ولی ناگاه از طرف سران قندهار به وزیراکیرخان پیشنهاد صلح شد.وزیراکبرخان آن را پذیرفت وسعی سردار سلطان احمدخان جای را نگرفت.سرانجام سپاه قندهار از همانجا عودت نمود وسردار مهردلخان با وزیراکبرخان وسپاه کابل به حضور امیردوست محمدخان آمد واز کاری که به تحریک سردار سلطان احمدخان انجام یافته بود، از امیرمعذرت خواست وطرفین موافقه کردند که “مُـقــر”سرحد قلمروکابل وقندهار باشد.[15]

آقای معصوم هوتک مینویسد که در سال دهم سلطنت دوم امیر دوست محمدخان، یعنی در سال ۱۲۶۹هق(۱۸۵۳) قبایل  توخی  وهوتک قندهار برضد سردار کهندلخان دست به قیام زدند وامیر دوست محمدخان پسر خود سردار شیرعلی خان حاکم غزنی را برای سرکوبی شورش مذکور موظف ساخت ودر نتیحه سردار شیرعلی خان با قبول تلفات زیاد در حالی که خودش نیز از ناحیه پا زخم برداشته بود، توانست قلعۀ قلات را تسخیر کند و مالیات دولت را از مردم شورشی جمع آوری وبه کابل بفرستد. این پیروزی سردار شیرعلیخان برحکمران قندهار سردار کهندلخان گران آمد واین عمل را برقلمرو حاکمیت سرداران قندهاری مداخله به حساب آورد وبنابرین به تعداد چهارهزارجنگجو قندهاری را با چند عراده توپ تحت سرکردگی برادر کوجک خود سردار مهردلخان به قلات فرستاد.وقتی امیردوست محمدخان از این اقدام سردارن قندهار مطلع گردید، به سردارشیرعلیخان پسر خود دستور داد تا از غزنی برقلات حمله کند وسردار مهردلخان را از آن شهر خارج نماید. سردارمهردلخان با شلیک توپ  بجواب شیرعلیخان پرداخت  ونشان داد که سرداران قندهاری حاضرنیستند تا قلات را برای امیردوست خان واگذار کنند.

وقتی امیردوست محمدخان از مقاومت شدید سردار مهردلخان باخبر شد، با همراهی برادران خود نواب جبارخان، سردار سلطان محمدخان وسردار پیرمحمدخان وسردار سعید خان جانب قلات پیش آمد.ازاینسو سردارکهندل خان نیزبرای تقویت سردارمهردلخان حرکت نمود. بعد از وصول هردو قوتهای کمکی به قلات یک بار دیگر موضوع براثر وساطت نواب جبارخان میان برادران به صلح انجامید واز خون ریزی بی موجب جلوگیری شد.هردو قوا واپس به سوی کابل وقندهار بازگشتند.[16] و دیگر تا سال مرگ سردارکهندلخان نزاعی میان برادران واقع نگردید.

سردارکهندلخان مجموعاً ۲۲ سال در دو نوبت برقندهار

حکومت کرده است.باراول بعد از مرگ سردارپردلخان درذیحجه۱۲۵۴ هجری (جون۱۸۳۱) نوبت اقتدار به او رسید وتا اپریل ۱۸۳۹میلادی که انگلیسها برقندهار حمله کردند اومدت ۹ سال در آنجا جکومت کرد وبار دوم درسال ۱۸۴۳ که از ایران بازگشت دوباره زمام قدرت را بدست گرفت وتا۱۸۵۵مدت ۱۳ سال درقندهارحکومت کرد.

اوضاع اجتماعی عهد حاکمیت سردار کهندلخان را میتوان از روی قطعه شعری که توسط حاجی جمعه بارکزی شاعر معاصر وی سروده شده ، بخوبی درک کرد:

اوس نوبت دکندل خان دئ          ســره وې نغښت کــندهار

ودانی یــې کـــړی خـرابـې         عالمـــونې کـــــړه  نــاتـار

درست وطن ېی په حصه کړ          سرې واخیست چــار برار

دربـدره یی مخــلــــوق کــړ        مال و ملک یی کړ سرکار

په وطن کی یی پـری نښوو        یـــــو درم و یــــــو دیـــنار

ســـرو بـــریې سره وخوړ         لا دوی وږی دې نـهـــــــار

که بانه یی سوه در پـوری         نـور  پــریږده ملک و مزار

سرتور سرپشی ېبلی درومه          گــــــــوره مـــه لیل و نهار

که دی خپل سرځنی خلاصکړ         شکــر کــاږه په بــار بـار

یوخـیـرات هم پرځــان وکه         که په پــور وی که پـه دار

نه اثــر لــری په زړو کـی          نــه لـــه خــدایـه څــخه ډار

دا عالــــم بـه وی خــاونــده         لا تــرکــومه پـوری خــوار

نیک وبد یی دواړه خپل دی         ورســـره  یی خـپل کــردار

“جمعه”خپل مقصود وغواړه         څــه دی کار د دوی په کار[17]

[1] بازی بزرگ، پیترهاپکرک، ترجمه  محمداسحاق توخی،  چاپ مارچ ۲۰۰۰ پشاور، ص ۱۰۹

[2] – بازی بزرگ، ص۱۰۸

[3] – همانجا

[4] – زندگی امیر دوست محمدخان، تالیف موهن لال کشمیری ،جلد اول ، ترجمه دکترخلیل الله هاشمیان، ص٢٢٦

[5] – همان اثر ، ج١، ص٢٤1

[6] – همان اثر ، ج١، ص٢٤6

[7] – هنری راولینسن(افسر جوان انگلیسی)که بعدهامحقق نامداری شد، نام دقیق نماینده پطرزبورگ به دربار امیر را، تورن”یان ویتکوویچ” ازگارنیزیون اورنبورگ ضبط کرده مینویسد که او اهل لیتوانی وبزبانهای انگلیسی وفرانسوی روان صحبت میکرد. راولینسن این مرد را نخستین بار دراول نومبر ۱۸۳۷درراه رفتن به کمپ شاه  که برای حمله برهرات لشکر کشیده بود، صدها کلیومتر دورتراز تهران درکنار جوئی با چند قزاق درحال صرف صبحانه دیده بود. راولینسن که از جانب “مکنیل” سفیر انگلیس در تهران حامل پیامی بود، وقتی به کمپ شاه رسید،هوا تاریک وشب شده بود، سعی کردهمانشب شاه را ملاقات کند، ووقتی به کمپ شاه راهنمائی شد، شاه با دیدن راولینسن گفت: ” برای من تحایفی آورده اند” مگر علاوه نمود که تزار روسیه این تحایف رابرای امیر کابل فرستاده است. راولینسن دریافت که سفیرروسیه سیمونیچ موافقت شاه را برای تأمین عبور گروه ویتکوویچ که حامل پیامی برای امیرکابل است حاصل کرده است . بنابرین تصمیم گرفت هرچه زودتر به تهران برگردد. هنگامی که از خیمه شاه بیرون می آمد با گروه ویتکوویچ روبروشد که میخواستند به کمپ شاه  داخل گردند.ویتکوویچ با زبان انگلیسی خود را  به راولینسن معرفی واحوالپرسی نمود و از برخورد سرد خود در بیابان با وی معذرت خواست.وپتکوویچ علاوه برزبان روسی،بزبانهای ترکی وزبان فارسی، فرانسوی وانگلیسی نیزبروانی صحبت مینمود. روبروشدن این دواجنت هوشمند و زیرک رقیب ، برای هریکی از بازیگران سیاسی مفهوم ومعنای خاص خود را داشت. (بازی بزرگ، ص۱۴۰)

[8] – همان اثر،ج ۱،ص ٢٦٨

[9] – همان اثر ، ج١، ص٢56

[10] – همان اثر ، ج١، ص٢58

[11] – شوهاز،مجلۀتحقیقی وفرهنگی بلوچ،شماره اول،سال 1989،ص18،26،

[12] – موهن لال، زندگی امیر دوست محمدخان، ج١، ص٢٤8- 259

[13] – غبار، در مسیرتاریخ، ص 521

[14] – نوای معارک، ص،188،270

[15] – فیض محمدکاتب، سراج التواریخ، ج۱، ص۱۹۹

[16] – معصوم هوتک، کندهاری ورونه، ص174

[17] – معصوم هوتک،کندهاری ورونه،ص27

اعظم سيستانیکندهار
نظريات (0)
نظر اضافه کول