منډيګک
افغان تاريخ

وزير فتح خان

0 654

در ميان 24 فرزند تيمورشاه و 21 پسر سر دار پاينده خان که به حيث دو دسته شهزاده گان و سر داران سدوزائی و بارکزائی معاصر هم، زيست داشتند، فتح خان ملقب به شاه دوست و اشرف الوزراء تنها کسی بود که باهمه دار و دسته و شور غوغای خانواده گی در آغاز قرن 19 توانست با همکاريهای خود سلطنت شاه محمود را با ضعف شخص شاه و تحريک رقبای داخل و دسايس خارج نيرومند و قوی نگه دارد و کار هايی به نفع مملکت بکند. ولی شاه سست عنصر و عياش و فرزند حسود و کم فکر او کسی را بدست خويش نا پديد کرد که بخشنده تاج و محافظت تخت آنها بود و با يک خبط جبران ناپذير غوغای بزرگی را در مملکت راه انداخت که خساره آنرا تخمين نميتوان کرد.
درميان پسران سردار پاينده خان مرحوم که تعداد شان به 21 نفر می رسد و مؤرخين غربی بيشتر آنها را به صفت برادران بارکزائی شهرت داده اند، فتح خان از روی سن و سال و کياست و کارروائی، تدبير و پختگی فتوَت و مردم نوازی، گوی سبقت ربوده؛ دارای روحی بود فعال، متشبث، هنگامه جو و انقلابی. تمرکز اين همه مزايا با حس انتقام جوئی و تجسس منافع کشور و عقب زدن دست خارجی در او صفتی توليد کرد که انگليس ها آنرا ( کينگ ميکر ) گويند. ( پادشاه ساز). و اين نيرو در وجود اين سردار ملی افغانی به تمام معنا تبارز داشت.

پاينده خان


واقعه قتل پدرش سردار پاينده خان که در اثر سعايت اشخاص و اشتباه شاه زمان در قندهار صورت گرفت (1214 هجری قمری ) و حس انتقام جوئی که برای او و برادرانش توليد شد واقعهء بود که در نظام امور اداری و سلطنتی و اجتماعی افغانستان تاثير زياد وارد کرد و برای تقريباً سه ربع قرن مجرای ديگری باز نمود. در قدم اول مخا لفت فتح خان با پادشاه وقت يعنی قاتل پدرش زمانشاه شروع شد. مخالف ديگری را که عبارت از شاه محمود سدو زائی بود با خود يکجا ساخت و قراريکه همه ميدانيم سلطنت يک مرتبه زمانشاه و بار ديگر از برادر عينی اش شاه شجاع گرفته شد و شاه محمود دو دفعه روی تخت سلطنت در بالاحصار کابل جلوس کرد؛ و خود فتح خان يک مرتبه به لقب ( شاه دوست ) و دفعهء ديگر به لقب ( اشر ف الوزراء ) امور وزارت او را بکف با کفايت خود گرفت.

با اين که بعد از قتل سردار پاينده خان بين دو خاندان بزرگ سدوزائی و بارکزائی u1575 استخوان شکنی و دشمنی توليد شد، معذالک همکاری اين دو دودمان به کلی از بين نرفت، چنانچه درحاليکه يک طرف فتح خان با زمانشاه و شاه شجاع مقابله می کرد، از طرف ديگر به شاه محمود منتهای فدويت نشان ميداد؛ اما متاسفانه شاه محمود اين همکاری را برای خود و مملکت نفهميد و دورهء اول سلطنت او طولی نکشيد. فتح خان در ميان شهزا ده گان سدوزائی مثل کامران و قيصر در تجسس مرد لايقی برای پادشاهی بود. معذالک برای شکستن قدرت سلطنتی شاه شجاع بار ديگر شاه محمود را به پادشاهی رسانيد و خود با تمام برادران، آستين خدمت گذاری بالا زدند. فتح خان خارج از دو برادر عينی ( زمانشاه و شاه شجاع ) به تشکيل يک سلطنت مقتدر سدوزائی زياد علاقه داشت و هيچگاه تحمل نداشت که اشخاص در ولايت و زوای دور افتاده مملکت نسبت به دولت مرکزی سرکشی نمايد. چنانچه عطا محمد خان باميزائی را از کشمير و حاجی فيروزالدين را از هرات بر داشت. مقصودش تنها وحدت خاک کشور نبود بلکه ميخواست درين دو ولايت سرحدی قوای مملکت بصورت بسيار حساس احساس شده، و بينگان يعنی سکها و قاجار ها از تهديد نقاط سرحدی صرف نظر کنند. چنانچه طوريکه تاريخ گواهی ميدهد اشرف الوزراء خود به امور کشمير و جنگ های رنجيت سنگ در حوزهء اتک و محاربهء حسن علی ميرزا والی مشهد در حوالی غوريان حاضر بود؛ و در هر دو جا حدود و ثغور کشور را نگهداشت و سلطنت سدوزائی در دوره دوم پادشاهی شاه محمود شکل متمرکز پيدا کرده، متأسفانه چون اين قبيل اشخاص طرف حسادت قرار می گيرند. دودمان سلطنتی خود شاه محمود که تاج و تخت را دو مرتبه مرهون حسن تدبير فتح خان بود به او سوء ظن پيدا کردند و شهزاده کامران پسر شاه محمود والی قندهار در اثر حسادت شخصی به قدرت وزير فتح خان رشک برده و درسال 1231 از هرات به پدرش نوشت:

مخالف تو يکی مور بد ماری شد

بر آور از تن آن مور مارگشته دمار

مده زمانش ازين بيش ای ز غفلت مست

که اژدها شود دريافت مهلتی اين مار

کامران قبل از وصول جواب طی ضيافتی بيکی ازباغها در هرات وزير نامدار راکور کرد و او را بصورت محبوس گرفته روانه قندهار وکابل شد و در سعيد آباد راه غزنين در 1234 بصورت بسيار فجيع و شرم آور به قتل رسانيد و جسدش را در پهلوی بقعهء شيخ رضی الدين علی لالا دفن نمودند و بر کتيبه مزار او اين ابيات نقش است:

آه از جور فلک که نواب فتح خان
ساخت ساقی اجل اخر زمرگش تلخ کام
به درانی و با رکزائی هم سردار قوم
چون پدر بد پادشاه و بود از نسل کرام
ساخت چون بعد از پدر محمود شه را شه زمان
از هرات آواره و صبح اميدش شد تمام
آن وزير نامور اندر عراق و فارس بود
در بدر صحرا به صحرا در رکاب او مدام
آخر از تائيد حق آن مصدر فتح و ظفر
آمد و آورد شه را در مقام انتقام
قندهار و کابل و سند و خراسان را همه
بسته از اعدا به تيغ و داد از عدل انتظام
شاه محمودش وزير اعظم و شاه دوست خواند
کرد اياز خاص موسومش ز روی احترام
بهر ده سال دگر از بهر تسخير عراق
در حدود مشهد آمد با کمال احتشام
بخششی در آن ولايت کرد آن کان عطا
کز زبان ها نام حاتم محو شد مالا کلام
کرد با قاجريان حربی که اهل آن ديار
نام رستم را نميگيرند مادام القيام
با غنايم بعد فتح آمد چو در ملک هرات
دشمنان بد درون تيره روز خيره فام
ساختند از تهمت طغيان به بغيش متهم
الغرض شهزاده از گفتار اهل اهتمام
هردو چشم او کشيد از خدمتش پوشيد چشم
پخت سودای دوام سلطنت زان فکر خام
همره آوردش به نا بينائی اندر چشم شاه
در سعيد آباد ازمشهد شهادت يافت کام
داشت نواب صمد خان وز احوالش خبر
آنکه باشد با محمد دوست در کابل مقام
جنگ کردند و شکست افتاد اندر خيل شان
روی گردان شد ز ميدان خالی از تحصيل کام
کرد ترک ملک و دولت ساخت خلع سلطنت
گشت بيخود. از کف او ريخت می بشکست جام
يارب آن جا چشم او بگشای با ديدار خويش
جا دهش از مرحمت در سايهء خير الانام
سال فوتش هاتف غيبی آمد و آه گفت
شد بسان آب شهيد اکبر آن والا مقام
آن امير نادر و اين نادرهء تاريخ او
کس نديد و کس نگويد در جهان از خاص و عام

رجال و رویداد های تاریخی : (مشتمل بر چهل و شش مقاله) / تالیف احمدعلی کهزاد
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

error: Protected contents!