ټول حقوق د منډيګک بنسټ سره محفوظ دي
آثار و آبدههاي تاريخي مهمترين نشانههاي تمدن هر ملت به شمار ميآيند، نشانههايي که قدمت و صلابت آنان، نمادي از اصالت و استواري صاحبان اصلي آنهاست. چرا که نمادي از انديشهها، آداب و رسوم، روابط و تعاملات مردم در طول ساليان متمادي است. از اين روست که هرچه بر قدمت آبدههاي تاريخي يک کشور افزوده ميشود، آن بنا ارزشمندتر ميشود،
با ورود اسلام به کشور زمینه جدید ی از معماری وارد کشور شد بدون شک بهسازي و مرمت آبدات تاريخي خصوصا مساجد و اثار اسلامی يکي از وظايف اساسي هر دولت جهت حفظ و بقاي هويت ملي و تاريخيشان هست. آبدات تاريخي کشورها نماد پيکرهي استوار و بر افراشتهي تاريخ پر افتخار زيستن نياکان ما در برهههاي مختلف زمان است..
در سالهای 1395 و 1396 تیمی متشکل از جوانان با انگیزه و مشتاق و متخصص با حمایتهای رییس جمهور محترم تشکیل دادم که در ظرف مدت یک سال با تمام کمبودها و محدودیت ها , وکارشکنیهای زیاد اسناد و مدارک اولیه حدود 100 ابده تاریخی و اسناد مکمل و اماده تدارکات قصر دارالامان و مسجد پل خشتی و 5 پروژه بزرگ در سراسر کشور را تهیه نمودن و برای اولین بار تیمی کاملا افغانی برای بازسازی و نقشه سازی ابدات تاریخی بر اساس استاندارهای بینالملی ایجاد شد و دو سال تمام با صرف هزینه های بسیار و برگزاری کلاسهای اموزشی اماده خدمت گذاری به وطن شدن و هر کدام در رشته تحصیلی خود متخصص به تمام معنا گردیدند.
تشکیل این تیم جوان و مقتدر واکنشهای زیادی را در جامعه خصوصا متخصصین بوجود اورد این تیم رقیب بسیار جدی برای موسسات خارجی شد که در افغانستان مشغول به کار در بخش ابدات تاریخی با هزینه های چند برابر واقعی بودند.
در این نوشتار مقدمهای بر تاریخ معماری افغانستان، سبک شناسی معماری افغانستان، معماری اسلامی افغانستان و معماری در دورههای مختلف افغانستان با جغرافیایی کنونی می پردازیم
این نوشتار حاصل تحقیقات دو ساله موئلف در زمینه معماری افغانستان و بازدید از 30 ولایت کشور و بررسی حدود 100 ابده و اثر تاریخی از نزدیک می باشد.
جا دارد در اينجا نيز از تمام متخصصين و مهندساني که به هر نوشتار در تهيهي اين اثر همکاري نمودند محترم تشکر ميکنم خصوصا جناب مهندس عبدالواحد عباسی، محد اقا نجرابی و حامد جلیا…
1-1 مقدمه
به گفته موتیسوس، معماري وسیله واقعي سنجش يک ملت بوده و هست. معماری بازی با اشکال و ترکیب هنرمندانه ان با نور است. معماری متعلق به منطقه زبان نژاد و کشور خاصی نیست بلکه وقتی از معماری صحبت می کنیم هنر ایجاد یک فضا را بحث می کنیم که این توانایی در وجود هر انسان، منطقه و هر فرهنگی میتواند باشد.
از زمانی که تولد حضرت ادم، انسان نیاز به ایجاد فضایی برای ارامش زندگی کار و شکار داشته و به ترتیب زمانی این هنر تکامل یافته است.
شاید بتوان داوینچی را شناخته ترین معمار دانست اگر چه پیش از او نیز صدها مهندس به شکل حرفه ای مشغول ساخت بناهایی برای استفاده بشر بودهاند. در زمانهای سابق معمار یا مهندس یا اعمار کننده بنا همه کارهای طراحی استراکچر، برق و تخنیکی را همزمان انجام می داد و دارای همه دانش مورد نیاز بوده است اما در زمان حاضر به دلیل رشد علم و گوناگونی دانش بشری هر بخش نیاز به انجنیر خاص خود را دارد. معماری اسلامی به خودی خود معماری نمی تواند باشد بلکه هنر معماری که قبلا بوجود امده تحت تاثیر دین اسلام رنگ حجم و شکل فضا تغییر یافته است و هم اکنون به عنوان معماری اسلامی محسوب می گردد.
به طور مثال گنبد در دوران اسلامی بوجود نیامده است و صدها سال قبل وجود داشته است اما با امدن اسلام و گسترش مساجد در کشورهای یونانی و الهام از معماری شرق و غرب به یکی از عناصر اصلی معماری اسلامی تبدیل شده است و انواع مختلف پیدا کرده است. بی گمان ، ظهور و بروز هر پدیده ای در عرصه تاریخی، خلق الساعه نبوده و منکی بر پدیده ها و زمینه پیش از خود است.”معماري زنده آن است كه معرف صادق زمانه خود باشد. در همه قلمروهاي ساخت آنرا مي جويیم و از میان آنها كارهايي را بر ميگزينیم كه سخت از كاربري مورد انتظار تابعیت کرده ، با مصالح خردمندانه ساخته شده و با تركیب متناسب عناصر ضروري به زيبايي دست يافته باشند.” (آگوست پره)
1-2 تاریخچه مختصر افغانستان
در حدود 600 ق.م. زردشت ظهور کرد و آیین یکتا پرستی و کتاب مقدس اوستا ترویج یافتکه در این باره در بخش وندیداد به 16 سرزمین آفریدۀ اهورا مزدا اشاره میشود. در دوران پیش از تاریخ به سبب نبود خط و کتابت در آن معلومات زبادی از آن در دسترس نیست و فرضیات دانشمندان از این دوره تنها بر آثار بدستآمده از کاوشهای باستانشناسی و مطالعات زبانشناسی استوار است.
1-2-1 دوران پارینهسنگی یا یا عصر حجر (سنگ)
نخستین و طولانیترین مرحله زندگی انسان است که از دو میلیون و پانصد هزار سال تا دوره نوسنگی (عصر حجر نو)، زمانی که انسان با کشاورزی آشنا شد، – دوازده هزار سال پیش- را در بر میگیرد. ؛ در شمال افغانستان، از بلخ تا سرحد هندوستان، شواهدی روشن بر فرهنگهای عصر حجر، عصر نوسنگی و عصر بُرُنز اولیه موجود است. در یک پناهگاه صخرهای در قَرهکَمَر، در ۱۴ مایلی شمال سمنگان ابزاری متعلق به عصر حجر با قدمتی حدود 30.000 پیش از میلاد بدست آمدهاند. بیشتر از 20.000 ابزار سنگی بدستآمده از آقکُپرُک در ولایت بلخ آنچنان ماهرانه ساخته شدهاند که باستانشناسان اغلب از سازندگان این ابزار در آقکُپرُک بعنوان میکلآنجلوهای دوره پارینهسنگی فوقانی یاد میکنند. .
1-2-2 هخامنشیان (559- 330) ، داریوش (552- 480)
در سنگ نبشتۀ بیستون از چند ایالت امروزی افغانستان نام برده شده است:
• هرات
• زرنج ، سیستان
• سرزمین سغد به شمول سمرقند
• از غزنی و کابل تا پشاور
• بلخ
• بست، قتدهار تا زابل .
آثار برجسته از دوران هخامنشیان در شمال افغانستان در گنجینه آمودریا در ۱۸۸۰ میلادی بدست آمده است. همچنین اثار با ارزشی از تمدنهای مختلف در تخت سنگین در نزدیکی تخت کُواد، در کابل مسکوکات چمن حضوری در سال ۱۹۳۳ و در میرزَکَه در ولایت پکتیا در سال ۱۹۴۷ بدست آمدهاند. گفتنی است که از میرزکه در حدود 4.5 تُن سکه و حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ کیلوگرم آثار طلایی و نقرهای و ظروف ارزندهای بدست آمدهاست، که در جریان جنگهای داخلی افغانستان، بین سالهای ۹۳-۱۹۹۲ میلادی غارت شد و در پاکستان به نرخ بسیار نازل فروخته شد، که حدود ۶۰ درصد آن توسط یک سرمایهدار جاپانی خریداری شد که وی برای این گنجنیه توسط یک مهندس امریکایی در شهر کیوتو جاپان موزیمی ساخت که بنام موزیم میهو مشهور است .
1-2-3 اسکندر مقدونی (330- 326)
اسکندر مقدونی فرزند فیلیپ مقدونی بود. اسکندر در طی دوران نوجوانی تحت نظر دانشمندان عصر خود، از جمله ارسطو پرورش یافت. او پس از استیلای بر یونان، با فکر جهانی کردن فرهنگ یونانی به تدارک ارتشی وسیع پرداخت تا به آسیا حملهور شود.
با شکست داریوش سوم، آخرین پادشاه هخامنشی، در جنگ با یونانیها و سقوط تخت جمشید بدست اسکندر (۳۳۱ ق. م.) امپراتوری هخامنشی نیز در هم شکسته شد. اسکندر پس از تسخیر گرگان از پایتخت آن زادراکرته حرکت کرده در شهر سوسیا یکی از شهرهای ساتراپی هرات رسید.
اسکندر در نزدیکی ارتاکوانا شهری آباد کرد و نامش را اسکندریه آریانا نهاد که همان هرات امروزی است. این پُرتریتِ اسکندر مقدونی بر روی این سکۀ طلا که از گنجینۀ میرزکه در سال ۱۹۹۳ در ولایت پکتیا بدست امده یکی از تنها دو سکۀ موجود در دنیا است که در دوران زندگی اسکندر ضرب شدهاست. سکۀ دیگر در زادگاهش در وِرگینا شهری کوچک در شمال یونان کشف شده بود. اسکندر با وجود برفهای بسیار و نبودن آذوقه و خستگیها، هندیهای سرحدی را مطیع کرد و رهسپار کوههای هندوکش که تاریخنویسان یونانی آن را پاراپامیز و یا قفقاز هند گفتهاند شد و در آنجا به سرزمینی رسید که حتی همسایگانشان آنها را نمیشناختند زیرا مردم مزبور از هرگونه روابطی با مردمان دیگر دوری میجستند، این قوم پاراپامیز نام داشت. اسکندر با وجود سختی آب و هوای این سرزمین بدرون آن راند و لشکر مقدونی دچار قحطی و سرمای سخت و درد و رنج بسیار گردید
اسکندر خود را به کابل و از آنجا به پروان رسانید و زمستان را در آنجا به سربرد. او در نزدیکی مدخل دره سالنگ، دژی را به نام خود ساخت.
اسکندر این شهر را برای پاسداری از شهر کاپیسی (کاپیسا) در نخستین شیبهای جبلالسراج کنونی (پروان کهن) برپا نمود که به نام اسکندریه قفقاز شناخته شد که همان بگرام امروزی میباشد. اسکندر در کشورهای تحت استیلا و تسلط خود شهرسازی بود، و در دوران کشورگشای او در افغانستان هفت شهر بدست وی یا جانشینانش تهدابگذاری شده که به نام اسکندریه معروف هستند. اسکندریه آریانا یکی از این شهرهاست که همان هرات امروزی است. قلعۀ اختیارالدین در طول تاریخ چندین بار ویران شده. تیمور نیز در حمله به هرات آن را ویران کرد، اما شاهرخ پسر او آن را بازسازی کرد .
1-2-4 سلوکیان (323- 232)
پس از مرگ اسکندر مقدونی در ۳۲۳ پیش از میلاد، اغتشاشی بزرگ سراسر کشور را فرا گرفت و مهاجرنشینان و سربازان پیشین یونانی کنترل باختر را بدست گرفتند. سرانجام، سه حکومت مقدونیه در اروپا، یونانی در مصر و سلوکی در آسیا را بنا نهادند. بدین ترتیب سرزمینهای شرق به سلوکوس رسید و این سرزمینها جزء قلمرو سلوکیان درآمدند که از بابل اداره میشد. سلوکوس با مائوریاها صلح میکند و جنوب افغانستان را به ازای ۵۰۰ فیل جنگی به آنها واگذار میکند. وجود امکانات سیاسی، بازرگانی و هنری سبب گردید تا اقشار مختلف مردم یونان، به شهرهای تازه احداث شده، مهاجرت کرده و در کنار ساکنین بومی، سکنی گزینند و به این ترتیب زمینه ترویج فرهنگ و هنر یونانی و پشتیبانی از حکومت یونانی فراهم گردید. پیکره شاهدخت نمونه اس از این اثار باستانی است.
1-2-5 شاهان یونان باختر
از 256 به بعد ، دیودوت یکم در سال 256 ق.م. اعلان استقلال کرد. شاه مقتدر دیگر اوتیدموس 195-230 نام داشت. آی خانم (ماه بانو) ویا و بعدها نام گذاری شد.
1-2-6 موریای هند (275-185)
آشوکا قسمت های از افغانستان را متصرف شد، سنگ نبشتۀ قندهار در دو زبان شاهد آن میباشد.
1-2-7 اشکانیان از حدود 200 ق. م. تا 225 م.
۱۶۰ ق. م.-۲۲۵ م.: در حوزههای هرات و بادغیس و در ۱۵۵ ق. م. -۲۰ م. : در حوزۀ سیستان؛ و ۹۰-۱۵۵ ق. م. : در حوزههای قندهار و بُست حکومت کردند.
سکۀ مهرداد یکم
مهرداد قلمرو امپراتوری اشکانیان را بهسوی غرب با گرفتن بابل از سلوکیان و بهسوی شرق با ضمیمه کردن هرات و بیشتر جنوب افغانستان به امپراتوری اشکانیان وسعت بخشید. نام سرزمین پارت در کتیبههای داریوش بزرگ پَرثَوَه آمدهاست که به زبان پارتی پهلوی میشود، چون پارتیان از اهل ایالت پَهلَه بودند، از این جهت در نسبت به آن سرزمین ایشان را پهلوی نیز میتوان خواند.
1-2-8 کوشانیان
کوشانیان بزرگ از حدود 80 تا 225 م و کوشانیان کوچک از 225 تا حدود 400م کانشکا از حدود 127 تا 140 م حکومت کردند.
سکۀ طلا با نوشتۀ نام بودا
کوجوله کادفیز پس از گرفتن باختر از سکاها و هندوپارتیان قلمرو فرمانروایی کوشان را به سرزمین گندهارا در شمالشرقی افغانستان و شمال پاکستان گستراند و شهر تاکسیلا در شمالغرب هندوستان (پاکستان امروزی) را پایتخت مهم خود، و شهر بگرام که در دوران باستان کاپیسا نامیده میشد، در نزدیکی پایگاه هوایی بگرام را بهعنوان پایتخت تابستانی خود برگزید که این شهر مرکز عمدۀ بازرگانی نیز بود. کوشانیان حامیان و مشوقان اصلی هنر بودند.
کوشانیان در سفارش دادن آثار هنری، دستور میدادند تا چهرهها و پوشاک آنان در کنار بودا و همراهان وی قرار داده شوند. این خوداستواری جدید سبکی بینظیر از هنر گندهارا را پدید آورد . در نوشتههای بودایی، از کانیشکا شاهنشاه کوشانی (حدود ۱۰۰م.) او که هیچکس دیگری چون او پشتیبانی نیکخواهش آیین بودایی را حمایت کرده، تجلیل شدهاست.مجموعه معابد بودایی در هده که یک ساحۀ باستانشناسی یونانی-بودایی واقع در سرزمین باستانی گندهارا، در ده کیلومتری جنوب شهر جلالآباد در شرق افغانستان است، یکی از بزرگترین معابد و مجموعه زیارتگاههای بودایی در جهان، طی سدههای نخست تا سوم میلادی بودهاست. هده با موقعیت کلیدیش در مسیر دو هزار مایلی سفر زائران و مبلغان بودایی از هند به چین، مرکزی فعال برای ترجمه و تکثیر (نسخهبرداری) نوشتههای بودایی و همچنین هنر تندیسگری شمرده میشد. بیش از 23.000 پیکرههای یونانی-بودایی ساختهشده از خاک رُس و گچ، تزئینات معماری و سردیسها و تندیسهایی که مردان، زنان، کودکان، دیوهای گوناگون، سالخوردگان، با حالات و پوشاک قابل تصور، از هر طبقه و مقامی، از هر گونه چهرهای از هر گوشۀ دنیا را نشان میداد .
1-2-9 شاهنشاهی ساسانیان و کوشانیساسانیان
ساسانیان نخستین-ح. ۳۴۵-۲۷۵ م.: تنها در حوزههای بلخ، بدخشان، کابل و جلالآباد؛ ۴۵۰-۲۷۵ م.: در بقیۀ نقاط کشورکوشانیساسانیان-ح. ۴۲۵-۳۴۵ م.: در بلخ و بدخشان؛ و ۴۵۰-۳۴۵ م.: در حوزههای کابل و جلالآباد و ساسانیان واپسین-ح. ۶۵۰-۴۵۰ م.: در هرات، بُست و سیستان؛ ۶۵۰-۵۶۵ م.: در بادغیس، بلخ و بدخشان؛ و ۶۵۰-۵۳۵ در بقیۀ نقاط کشور
1-2-10 ساسانیان 220 تا 650.
شکست کوشانیان و تسخیر کوشان شهر به دست ساسانیان. اطلاعات درین باره در نوشتۀ ایران شهر به خط پهلوی که اصل آن از بین رفته و ترجمۀ ارمنی آن از موسی خورنۀ از قرن پنجم م. بجا مانده است.
1-2-11 کیداریان از حدود .۴۶۵-۳۶۰ م.
در بلخ، بدخشان، کابل و جلالآباد پایان فرمانروایی کوشانیساسانیان خلاء قدرتی را در اواخر سدۀ چهارم میلادی بوجود آورد که بزودی توسط نخستین قبیلۀ هونها پُر شد. خاستگاه آنها در آسیای میانه یا منطقۀ دریای سیاه بود و به کیداریان معروف بودند. کیداریها در طی دهۀ بیست از سدۀ پنجم میلادی (سالهای ۴۲۰) در شمال افغانستان و قبل از تازش بهسوی شرق و فتح پیشاور بهقدرت رسیدند.
کیداریان از سال ۴۵۶ میلادی به بعد علیه ساسانیان جنگیدند.
فرمانروایی صدسالۀ کیداریها در دوران اوج اقتدار خود، از آمودریا تا دریاچه آرال گسترده بوده، و پایتخت آنها در فرارود (ماوراءالنهر)، در منطقهای که متون تاریخی آنرا “جنوب هونوک ‘سرخ’ ” (مکان نامعلوم) نامیدهاند، واقع بوده و در سدۀ پنجم میلادی بهسوی غربِ کیوَۀ “سفید” (مکان نامعلوم) منتقل شدهبود. در این منطقه کیداریها در سالهای ۴۵۰ میلادی، با یورش قوم کوچنشین جدیدی بنام هفتالیان مواجه میشوند.
1-2-12 هفتالیان( هون های سفید) یا خیون ها:
ح.۵۶۵-۴۷۵ م. : در بلخ و بدخشان؛ ۵۳۵-۴۵۰ م. : در حوزههای کابل، جلالآباد، غزنی و قندهار؛ و ۵۶۵-۴۸۵ م.: در حوزۀ بادغیس. بودا های بامیان و آثار فندقستان احتمالاً از همین دوره می باشد. ح.۵۶۵-۴۷۵ م. : در بلخ و بدخشان؛ ۵۳۵-۴۵۰ م. : در حوزههای کابل، جلالآباد، غزنی و قندهار؛ و ۵۶۵-۴۸۵ م.: در حوزۀ بادغیس
تصویر تندیس بودای کوچک 38 متر که در سال ۱۹۷۷ قبل از آنکه توسط طالبان در سال ۲۰۰۱ تخریب شود، سده ششم پس از میلاد، بامیان، مرکز افغانستان
اگرچه منابع تاریخی از تخریب پایگاههای بودایی بدست هفتالیان خبر میدهند، اما به بامیان آسیبی زیادی نرسیده، جاییکه دو تندیس بزرگ بودا به احتمال زیاد در اواخر حکومت هفتالیان بنا شدهاند. نقاشیهای مغارههای بامیان نخستین نقاشیهایی دنیا هستند که در آن از رنگ روغنی بهکار رفتهاست. نسخههای خطی که بین دهههای هشتاد تا اواخر نود میلادی از دوران هفتالیان و کوشانشاهیان در افغانستان بدست آمدهاند نشان میدهند که هفتالیان زبان باختری (بلخی) را به خط یونانی که از دوران کوشانیان بطور سنتی بعنوان خط اداری در این منطقه بکار میرفته مینوشتند. هوانتسنگ در سفر خود به کابل در زمستان سال ۶۴۴ میلادی این شهر را اینچنین توصیف کرده:
“هوا بسیار سرد و یخی است، مردان اینجا ذاتا نیرومند و تندخو هستندو شاه یک ترک است. ایمان انها به بوداگری راسخ است. او به اموختن ارج می ند و هنردوست است”.
دو تندیس بزرگ از بودا در بامیان به بلندای ۵۵ متر و ۳۸ متر، بزرگترین تندیسهای بودا و بلندترین مجسمههای سنگی در جهان به شمار میآمدند، و برای زمانی طولانی از جاذبههای اصلی گردشگری در افغانستان بودند. اطراف تندیسها صدها مغاره وجود دارد که گفته میشود قبل از اسلام راهبان بودایی در آنها مشغول عبادت و آموزش آموزههای بودایی بودهاند.
پیکرۀ بوداسف بدستآمده از نیایشگاه فندقستان در ولایت پروان، سده هفتم پس از میلاد، موزیم گیمه در پاریس
این پیکره پر از نقاشیهای مذهبی بوده و در بیشتر این نقاشیها تصویر زنان و مردان نقاشی شدهاست. برخی از این نقاشیها مربوط به لحظاتی از زندگی بودا میشود. گفتنی است بامیان در عهد باستان مرکز مهم بوداگرایی بوده، و با قرارگرفتن در قلب جاده ابریشم استراحتگاهی برای کاروانها بوده و راهبان بودایی را از سرتاسر منطقه جذب مینموده است.
معابد صخرهای متعددی در دره بامیان، در قلب رشتهکوههای هندوکُش، در مسیری صعبالعبور واقع هستند، که سرزمینهای باستانی کاپیسا و باختر را به یکدیگر متصل میکرد در بامیان معابد بودایی وجود دارند که در آن پیکرههای گِلی رنگآمیزیشده موجود بوده و احتمالا در سده سوم میلادی بنا شده و هنوز تا سدههای هعتم و هشتم میلادی فعال بودهاند. این معابد از هنر ساسانیان ایران و بعدها از فرهنگ هندی گندهارا و پُست-گوپتا تاثیر پذیرفته بودند.
فُندُقِستان: معبدی کوچک در مسیر بامیان است که تندیسهای زیبای آن از گِل نپخته رنگآمیزیشده، با قدمت سده هشتم میلادی با ویژگی تاثیرپذیری از سبکهای همزیستگونه متعدد ایرانی، هندی و آسیای میانه است .
1-2-13 کابل شاهان یا رتبیل شاهان:
تُرکشاهان-ح.۸۵۰-۶۵۰ م.: در حوزههای کابل، جلالآباد، غزنی و قندهار؛ ۸۰۰-۶۵۰ م.: در حوزۀ بُست دودمانهای کابلشاهان، در بخشهایی از درۀ کابل(در شرق افغانستان) و ولایت قدیم گندهارا (شمالشرقی افغانستان، شمال پاکستان و شمالغربی هند) فرمانروایی میکردند. پایتخت آنها در شهر کاپیسا و کابل بود. کاربرد واژۀ شاهی لقب لطنتی متداول در این منطقه بوده که در زمانهای مختلف توسط هخامنشیان، باختریان، سکاها، کوشانیان و هونها (هفتالیان)، و همچنین بین سدههای ششم تا هشتم میلادی توسط شاهیهای کابل و کاپیسا کاربرد میشدهاست. تاریخدانان دورۀ فرمانروایی شاهیهای کابل و گندهارا را به دو دوره تقسیم میکنند
تُرکشاهان بودایی (پیش از سال ۸۷۰ میلادی)
هندوشاهان(بعد از سال ۸۷۰ میلادی)
هندوشاهان:-ح.۱۰۰۰-۸۷۰ م.: در جلالآباد؛ ۹۸۰-۸۷۰ م.: در کابل؛ و ۹۶۰-۸۷۰ م.: در حوزۀ غزنی
دوره های اسلامی
در حمله (اعراب) مسلمان به افغانستان، در دوره خلافت خلفای راشدین ۶۶۱-۶۳۲ م. صورت گرفت. سپاهیان عرب پس از شکست دادن ساسانیان در جنگ قادسیه و جنگ نهاوند (۶۴۲ م.) بسوی شرق تاختند.. مقاومت مردمان سرسخت بومی این سرزمین مانع جدی برای اعراب بیانگرد بود. بدین ترتیب، پیشرفت سریع اسلام، در این سرزمین که از طریق قندهار و غزنی به سوی قلب افغانستان پیش میرفت، به پیشرفتی کُند و سخت تبدیل شد، کابلشاهان (رَتبیلشاهان یا هندوشاهان) در کابل رهبری مقاومت را بر عهده داشتند.
اهمیت شهر کابل در عهد فرمانروایی این دودمان از کاپیسا پیشی گرفته بود. سرانجام کابل پس از محاصره یک ساله، در سال ۶۶۴ میلادی توسط اعراب فتح شد. ابوریحان بیرونی، تاریخدان عهد غزنویان، در گزارشی از سفرش به هند در کتاب تحقیق ماللهند، از ایستادگی کابلشاهان با دیده حرمت نگریسته: ” حال که هندوشاهیان منقرض شدهاند، و از تمامی این دودمان هیچ کسی باقی نمانده، باید بگوییم، با تمام جلال و شکوهشان، هرگز از انجام کاری که شایسته بود کوتاهی نکردند، آنها مردان والامنش و نجیب بودند”
1-2-14 طاهریان: ۸۲۱-۸۷۲ م.: تنها در حوزههای هرات و بادغیس
1-2-15 صفاریان: ۸۶۱-۱۰۰۲ م.: در بُست و سیستان؛ ۹۰۰-۸۷۵ م.: در حوزه قندهار
1-2-16 سامانیان: ۸۷۵-۹۹۹ م.: در حوزههای هرات، بادغیس، بلخ و بدخشان؛ ۹۸۰-۹۰۰ م.: در حوزه قندهار؛ و ۹۹۹-۹۱۰ م.: در حوزههای بُست و سیستان
1-2-17 غزنویان: ۹۶۲-۱۱۴۸ م.: در غزنی؛ ۱۱۴۸-۹۸۶ م.: در کابل و قندهار؛ ۱۱۴۸-۹۹۹ م.: در جلالآباد، بُست و سیستان؛ و ۱۰۳۸-۹۹۹ م.: در هرات، بادغیس، بلخ و بدخشان
1-2-18 سلجوقیان: ۱۰۳۸-۱۱۵۳ م.: تنها در حوزههای هرات، بادغیس، بلخ و بدخشان
1-2-19 غوریان: ۱۱۴۸-۱۲۱۴ م . در سال 1140 علا ء الدین غزنی را به آتش کشید در سال ۵۳۵ هجری قمری (۱۱۴۰ میلادی) غوریان شهر با شکوه غزنی را که زمانی لقب عروس شهرها را داشت به تصرف خود درآوردند. علاالدین غوری معروف به جهانسوز این شهر زیبا را به آتش کشیده اجساد سلاطین غزنوی مگر محمود و پسرش مسعود را از قبرها بیرون کشید و سوزاند. غوریان که همواره خواب رسیدن به سرزمین زرخیز هندوستان را میدیدند، بعد از ویران ساختن غزنی در اسرع وقت رهسپار هندوستان شدند. یکی از غلامان ترک غوریان بنام قطب الدین تخت و تاج دهلی را تصاحب کرد و پس از وی غلامان ترک به مدت یک قرن این تخت و تاج را در اختیار داشتند.
1-2-20 خوارزمشاهیان: 1219 تا حدود 1248
حملۀ مغول: 1221 م. چنگیز 1155 تا 1227
1-2-21 ایلخانیان: ۱۲۵۶-۱۳۳۵ م.: در حوزههای هرات و بادغیس
1-2-22 آل کرت: ۱۲۴۵-۱۳۸۱ م.: تنها در حوزههای هرات و بادغیس
1-2-23 کیانیان: ۱۲۶۰-۱۳۸۱ م.: تنها در حوزههای بُست و سیستان
1-2-24 چغتایی ها: ۱۳۳۰-۱۳۸۱ م در حوزههای بلخ، بدخشان، کابل، جلالآباد، غزنی و قندهار
1-2-25 تیموریان: ۱۳۸۱-۱۵۰۶ م
تیمور لنگ 1336 تا 1405 . شاهرخ در هرات. الغ بیگ در سمرقند تیمورلنگ چندین بار این سو تا آنسوی هندوکش را زیر سم ستوران خود گذراند؛ مشهورترین لشکرکشیهای وی در ۸۰۱ هجری قمری (۱۳۹۸ میلادی) انجام شد که طی آن هندوستان فتح و دهلی غارت گردید، و یکبار دیگر پس از چنگیز این نواحی دستخوش چپاول و ویرانی شد. با مرگ تیمور در سال ۸۰۷ هجری قمری، پسر چهارمش شاهرخ، حکومت هرات و نیز ماورءنهر را بدست گرفت. وی هرات را به عنوان پایتخت خود بر گزید، حصارهای آن را مرمت و بازسازی کرد و در آن بناهای مجللی ساخت، و این شهر بصورت مرکز مهم سیاسی و بازرگانی منطقه در آمد. در این سالها معماران، نقاشان، علما و محققان و موسیقی دانان مورد تکریم و تجلیل فراوان قرار گرفتند. بزرگترین هنرمند میناتوریست استاد کمال الدین بهزاد، در حدود سال ۸۴۴ هجری قمری (۱۴۴۰ میلادی) در هرات تولد یافت و در دربار سلطان حسین بایقرا، آخرین شاهزادهای تیموری، زندگی کرد.
بخش اعظم دوره صدساله حکومت تیموریان در افغانستان شاهد رونق و رفاه و پیشرفت این کشور بود.. ظهیرالدین محمد بابر بزرگترین فرزند عمر شیخ شاهزاده تیموری بود که بر فرغانه حکم میراند.. او شهر کابل رابرای آب و هوای مطبوع و اهمیت بازرگانی و سوق جیشی آن به عنوان مرکز خویش برگزید. بعد از فتح هند دیگر هیچگاه به کابل بر نگشت، اما بنا به وصیت خود، جسدش را بعد از مرگ به این شهر آورده و در باغی که خودش بنام باغ بابر دایر کرده بود منتقل و دفن نمودند.
1-2-26 صفویان: 1502 تا 1722، میرویس در کندهار 1708 . گورکانیان در هند 1526 تا 1858 .بابر 1526 تا1530
1-2-27 هوتَکیان ۱۷۰۹-۱۷۳۸ م.: در قندهار؛ ۱۷۳۸-۱۷۲۲ م.: در حوزههای سیستان، بُست، هرات، بادغیس
1-2-28 افشاریان ۱۷۳۸-۱۷۴۷ م.: در قندهار، بُست و سیستان؛ ۱۷۵۰-۱۷۳۸ م.: در هرات و بادغیس
1-2-29 تشکیل حکومت افغان
شاهنشاهی احمدشاه درانی
احمدشاه ابدالی، در سال ۱۷۴۷ میلادی، دولتی در محدوده افغانستان فعلی پدید آورد. دانشنامه بریتانیکا، شاهنشاهی احمدشاه درانی را آخرین امپراتوی افغان خواندهاست. این دانشنامه میافزاید که شاهنشاهی احمدشاه درانی پس از امپراتوری عثمانی، دومین امپراتوری جهان اسلام در نیمه دوم قرن هجده بود که حدود قلمرو آن را از مشهد تا دهلی و از آمودریا تا دریای عرب دربر میگرفت
الفنستون، محقق نامور انگلیسی، که از احمد شاه درانی به عنوان مؤسس افغانستان معاصر یاد کردهاست، مینویسد: «احمدشاه خردمندانه، اساس یک امپراتوری بزرگ را نهاد. هنگام در گذشت او متصرفاتش از غرب خراسان تا سرهند و از آمو تا دریای هند گسترش داشت و این همه را یا با انعقاد پیمان بهدست آورده بود و یا عملاً (با زور شمشیر) تصرف کرده بود.
از سال ۱۱۶۰ هجری قمری (۱۷۴۷ میلادی به بعد حکومت مستقل افغانستان را همواره دو خانواده از طایفه ابدالی در دست داشتهاند. از سال ۱۱۶۰هجری قمری (۱۷۴۷ میلادی) تا ۱۲۵۱ هجری قمری (۱۸۳۵ میلادی) تاج و تخت این کشور در دست سدوزاییها بود؛ و از آن پس به خانواده محمدزایی که از همان طایفه بودند تعلق گرفت.
عبدالرحمن خان و شکلگیری سرحدهای سیاسی
حبیبالله خان
امانالله شاه، استقلال و اصلاحات: پس از مرگ امیرحبیب الله خان پسر سومش، امان الله خان تخت و تاج پدر را تصاحب کرد. و به عنوان شاه افغانستان پذیرفته شد.
محمدنادر شاه
محمدظاهر شاه
محمدظاهر هنگامیکه بجای پدرش نشست فقط ۱۹ سال داشت. محمدظاهر کمتر از ده سال داشت که به فرانسه اعزام شد، وی الی شانزده سالگی در اروپا بسر برد، افغانستان از ۱۹۷۳ به بعد گرفتار جنگهای داخلی، دوران کمونیستها (۱۹۹۲-۱۹۷۸)و دوران مجاهدین و طالبان (۲۰۰۱-۱۹۹۲ ) شد و در سال 2001 دولت اول و دوم کرزی صاحب و در سال 1392 دولت سوم داکتر اشرف غنی.