ټول حقوق د منډيګک بنسټ سره محفوظ دي
تاریخ فرهنگ و تمدن افغانستان
پیشگفتار
خطه ایکه سرزمین افغانستان امروزی را تشکیل می دهد یک بخش مهم جهان قدیم وگره گاه فرهنگ های متنوع در درازای تاریخ بشمار میرود. افغانستان کشوریست با غنایی فرهنگی کهن و خلاقیت های هنری بکر که درنشیب و فراز زمانه ها شهکار های بی نظیری را بر گنجینه های فرهنگی تمدن منطقه و جهان افزوده است. کهن ترین اثر هنری افغانستان، مربوط به دوره سنگ است که بیش از هژده هزار سال قدامت دارد. این اثر هنری بسیار کهن از بلخ کشف گردیده و به حیث نخستین اثرهنری قاره آسیا شناخته میشود.
سرزمین باستانی افغانستان درقلب ساحه تاریخی کهنی قراردارد که این ساحه فرهنگی درادوارکهن به استناد مندرجات ریگویدا، متون اوستا یی و یاداشتهای تاریخنگاران یونانی بنام آریا ورته ، آریانا ویجه وآریا نا یاد میگردید . سرزمین افغانستان همچنان بخشهای مهمی ازخراسان ادواراسلامی وسیستان تاریخی را احتوا میکند. شهرهای بزرگ افغانستان چون باختر، بخدی یا بلخ، آریا ، هریوا یا هرات ، درنگیانا یا زرنج ، اراکوزیا یا قندهار، غزنه زابل و کا بورا، کوفن یا کابل ، بامیکان یا بامیان، ولوگرننگرهار و کنر درنشیب وفراز زمانه ها زادگاه مدنیتهای فرهیخته ومرکز ظهورمکتبهای هنری وپرورشگاه ، شعر، هنرودانش بوده است. نام افغانستان چون اسم بسی کشورها ی دیگر درمسیر تاریخ تغیر یافته که امریست متداول. مصر زمانی بنام کشور قبطی ها یاد میشد، ترکیه بنام اناتولیه ، پولند لاهه یا لهستان ، آلمان پروسیا کشورهند بنام سرزمین بهارت و سرزمین کنونی ایران پیش از سال ۱۹۳۵به نام فارس یاد می گردید . تغییر نام معنی آنرا نمیدهد که سرزمین ویا ملتی فاقد فرهنگ وتاریخ باشد. تاریخ اروپا مملو ازلشکرکشی ها وبرتری جویهای نظامی یک امپراتوری بریک پادشاهی دیگراست. زمانی یونانی ها بر قسمت های عظیم سواحل مدیترانه حکومت میکردند و درعهد اسکندر مقدونی دامنه امپراتوری شان تابه سغدیانه قدیم و سرزمین هند رسید. سپس رومیان امپراتوری وسیعی را تشکیل دادند که اکثراراضی اروپای غربی تا انگلستان را در بر میگرفت، اما اتالیایی ها که وارثین امپراتوری عظیم روم استند تمام مظاهر هنری وادبی کشور های اروپای غربی را مهر تصا حب نمیزنند. بهمین ترتیب نویسندگان افغان نیز بخاطر لشکرکشی های پی درپی سلاطین برخاسته ازجغرافیای فعلی افغانستان، از دوره محمود غزنوی تا عصراحمدشاه درانی، پدیده های فرهنگی وفراودهای هنری هندوستان را ازآن خویش نمی شمارند. البته تأثیرات فرهنگی کشورهای همجوار بالای فراورده های هنری وادبی یکدگر امریست طبیعی وازمهرتصاحب زدن ها تفاوت دارد. این قاعده را بائیست تاریخنگاران کشور همسایه غربی ما ایران نیز مراعات کنند. زیرا نمیتوان بخا طر لشکرکشی های کوروش هخامنشی که دوهزارو پنجصد سال پیش اتفاق افتاد تمام مفاخرادبی وهنری افغانستان وممالک آسیای مرکزی را بخشی تاریخ ایران کنونی حساب کرد. درین شکی نیست که فارس قدیم درادوار پیش از اسلام دارای تاریخ و فرهنگ غنامندی بوده، اما هر حوزه فرهنگی ازخود ثقافت و فرهنگی دارد.همه میدانیم که ازآن دوارن پارینه تا کنون بسی امپراتوری های ظهور کرد ه، به قدرت رسیده وافول نموده است.
سرزمین باستانی افغانستان با موقعیت استراتیژیک مهم وخاص خود در قلب آسیا، مرکز تمدن های پیشرفته و شگوفا ازبدایع هنری وادبی در دوره های مختلف زندگانی بشر بوده و در اتصال مدنیت های کهن نقش بارزی را بازی کرده است. مطالعۀ متون کهن ویدی و اوستایی مبین آنست که شهر های کهن افغانستان مانند باختر (Bactria بلخ ) آریا (Aria هرات ) و اراکوزیا Arachosia ( قندهار) گهواره فرهنگ های نخستین انسانی در هزاره های سوم و دوم قبل از میلاد یعنی پنج هزار سال پیش ازامروز بوده و در طی این ادوار بسیاری از شیوه های هنری و فرآورده های فرهنگی بر خاسته از این خطهٔ باستانی به سرزمینهای همجوار آن مانند مناطق شمالی نیم قاره هند، سغدیانای قدیم درآسیای مرکزی، ایالت سیکیانگ چین و فارس پخش گردیده است؛ ودر مواردی هم شیوه های هنری آن ملهم از ارزشهای فرهنگی سرزمینهای دیگر گردیده است که دال بر پویایی وتحرک فرهنگی این خطه باستانی میکند. بطور مثال کار برد سنگ لاجورد بدخشان در زیورات و صنایع دستی بین النهرین (Mesopotamia) یا سرزمین باستانی بین دو رود دجله و فرات و مصر قدیم بازتاب دهنده گسترش روابط تجارتی میان شهر های قدیم افغانستان، سرزمین کهن عیلام، مدنیت سومری ها و مصرباستان در هزاره سوم قبل از میلاد می باشد.
راه تجارتی قدیمی که قبل از جاده ابریشم مورد استفاده تجاران بود از نا حیه سرسنگ بدخشان شروع میشد، ازسمنگان میگذشت و از طریق دره شکاری بعد از عبور از دره های پرپیچ وخم هندوکش به بامیان میرسید واز آنجا پس از عبور از ودای زابل و غزنه به قندهار وصل میگردید. در قندهار این جاده به دوبخش جدا میگردید. راهی از قندهار به استقامت جنوب پس ازگذشتن از وادی ژوب به شهر باستانی هره په Harappaدر بلوچستان منتهی میشد و جاده اصلی به استقامت غرب پس ازگذشتن از وادی هیلمند ونیمروز به شهر سوخته، واقع در سرحد افغانستان و ایران امروزی میرسید ؛ و از آنجا پس از عبور از دشتهای بلوچستان ایران امروزی به شهر شوش درعیلام وصل میگردید تا ا ینکه به سرزمین باستانی بین النهرین منتهی میشد. عیلامی ها مردمانی بودند که در شرق رود دجله مدنیت کهنی را اساس گزارده بودند که از نگاه فرهنگی تمدن شان شباهت های زیادی با مدنیت های باستانی سومری ها، اکاد ها و آسوری ها داشت. تمدن سومری ها، اکادها، کلدانی ها و آسوری ها در حدود شش هزار سال پیش از امروز، یکی از کهن ترین مدنیت های آسیایی شمرده میشد که کتیبه های شان به رسم الخط آرامی وخط میخی سومری بازگو کننده این ثقافت باستانیست. تمدن باستانی و پیشرفته بین النهرین در قرون بعدی تأ ثیرا ت فراوانی را برمظاهر فرهنگی وفرآورده های هنری مادها، و پارسها ،(هخامنشیان) درقرن پنجم پیش ازمیلاد مسیح، بخصوص درپارسه یا فارس قدیم بجا گذاشت که شرح بیشترآن خارج ازحوصلهٔ این بحث است.
بهرحال، پژوهش های که از جانب تیم باستانشناسان فرانسوی در سال های۱۹۵۰ میلادی در مندیگک قندهار و سواحل دریای هیلمند صورت گرفت، بیانگر روابط گسترده تجاری میان سومری های باستان و ساکنین قدیم حوزه هیلمند در هزاره های سوم و چهارم قبل از میلاد می باشد.
برعلاوه، مطالعات تاریخی نشان می دهد که با آغاز تمدن شهری روابط اقتصادی و فرهنگی میان مردمان حوزه هیلمند و شهر موهنجودارو (درحوزه سند) وشهر Harappa هره په واقع دربلوچستان به گونه گسترده وجود داشته است. شهرمهنجودیرو Mohenjo-Daro که دروادی سند پاکستان امروزی درمسیر دریای کابل قرار داشت، یکی ازمراکز عمده تمدن های غیر آریایی درجنوب آسیاست که قدامت تاریخی آن برشش هزارسال بالغ میگردد. به اساس تحقیقات جین ماری کسال، عضو هیأت باستانشناسی فرانسه در افغانستان، تمدن مندیگک قندهار نیز قدامت شش هزار ساله دارد. ازینرو میتوان چنین استنباط نمود که مدنیت مصر باستان در وادی نیل، تمدن قدیم بین النهرین، تمدن حوزه هیلمند و ارغنداب، تمدن حوزهٔ رود آمو و مدنیت حوزه سند، درحوالی شش هزارسال پیش ازامروزدرجوار رودهای پُرآبیکه باعث حاصل خیزی زمین بوده به مدارج فرهنگ شهری رسیده باشند. جان مارشال محقق و باستان شناس مشهور انگلیس نیز به این عقیده است که ارتباط منطقی ئی میان این جوامع کهن بشری وجود داشته است. ازآنجاییکه افکاروعقاید انسانی درایجاد پدیده های هنری نقش بسزایی دارند، درمطالعه سبکهای هنری پیش ازاسلام افغانستان باید توضیحاتی به تأثیرات عقاید اوستایی، اساطیر یونانی، آئین برهمنیزم وهندویزم، و فلسفه بودیزم در شکل گیری سبکهای هنری این ادوارداده شود . بطورمثال سواحل رود آمو،بخصوص حوزهٔ فرهنگی بلخ باستان یکی از خاستگاهای نخستین عقایدیست که درسرودهای ویدی وکتاب اوستا باز تاب یافته وبرپدیده های هنری وادبی آنزمان اثرگزاربوده است. این ساحه بقرار یافته های ویکتورسیریا نادی یکی از گهواره های نخستین تمدن بشری درپنج هزار سال پیش از امروز، یعنی آغازدوره فلزات ، بخصوص عصرمفرغ یا Bronze Age شناخته میشود. تأثیرات فرهنگی این مدنیت بسوی غرب ازمرو وهرات تا سواحل جنوب شرقی بحیره کسپین مشهوداست. تمدن دائرهٔ فرهنگیOxus یا جیجون، یعنی حوزه فرهنگی آمو دریا به اساس تحقیق درمندرجات کتاب ریگویدا بلهیکا وبه اساس متون اوستایی Bāxδī= Bukhdi بخدی یا بلخ قدیم یاد گردیده است.
ویکتور سریانیدی باستانشناس روسی، مدنیت باستانی منطقه میان بلخ و دریای مرغاب (مارگو) را که امتداد آن تا به مرو کهن میرسد بنام (Bactria Margiana Cultural Zone ) یعنی «ساحه فرهنگی میان بلخ تا مرو» یاد میکند. این فرهنگ غنی درآغاز هزارهٔ دوم ق.م بسوی جنوب پخش گردید. ازمطالعه متون باستانی کتاب ریگویدا Reg- vida (مجموعهای از اشعار و سرودهای مذهبی آریائی به زبان سانسکریت چنین بر می آید که در هزاره دوم قبل از میلاد مسیح ارزش های فرهنگ کهن آریانا از ازطریق کاپیسا وکنر به ساحه کشمیر و ازراه کوبها Kubhā یعنی کابل قدیم نگاراوهارا (ننگرهار) به حوزه سند Indus ره گشوده و به شمال هند توسعه یافته است. درحقیقت این کوچ بزرگ مبین سیر عنعنات حوزهٔ آکسوس و پخش فرهنگ و طرزدید هنری باختریان باستان به شمال نیمقارهٔ هند است.
مدنیت پارینه سرزمین آریانا در ادوار بسیار کهن براساس ارزش های فرهنگ زراعتی آن بنا یافته و باشندگان نخستین آن برزگران و دهگانان (دهقانان) بوده اند. ازینرو نام آریانا به اساس تحقیقات اکثر زبانشناسان چون ماکس میولرMax Müller آلمانی ازکلمه (ار) به معنی قلبه و “آره” به معنی دهقان آمده و ازآنجاییکه دهقانی شغل شریفی بود صفت نجیب بودن را نیزحاصل کرد ه است . ازینرو برخلاف عقایدیکه در زمان هیتلر و پالیسی های نژادپرستانه او درغرب اشاعه یافت ” نژاد آریائی” به هیچ صورت معنی یک نسل خاص و برتر را نمیدهد. نام سرزمین آریانا ویجه ویا آریا ورشه در”وندیداد” که یکی از بخشهای پنجگانه اوستا ست ذکراست. نظربه اسناد دست اول ومعتبر سرزمین آریانا که اکثراً ساحه جغرافیای افغانستان امروزی را احتوا میکرد، سرزمینی بوده که درآن کتاب اوستا زاده شده ؛ و بنا بر مندرجات وندیداد ازجمله ۱۶شهر آریانا ویجه ۱۲آن درداخل محدوده سرزمین کنونی افغانستان قراردارد که گشتاسپ شاه بلخ برآن حکمروایی داشت. چنانچه دقیقی بلخی گوید:
یکی چندگاهی برآمد برین درختی بزد سرزفرش زمین
درختی کشن بیخ و بسیار شاخ زایوان گشتاسپ تا برج کاخ
کی گشتاسپ یا ویشتاسپ فرمانروای ازدودمان کی شاهان بلخ بود که قرنها پیش ازدورهٔ هخامنشیان میزیست .علاوه بر مندرجات ویدی و اوستای نام سرزمین آریانا درموثق ترین اسناد دست اول تاریخی چون نقشه ارستاس تینس یونانی مربوط قرن سوم ق.م، یاداشتهای استرابوStrabo مؤرخ و جغرافیا دان یونانی مربوط قرن اول ق.م و پلینی Pliny مورخ قرن اول میلادی روم منحیث یک واقعیت انکارنا پذیر تاریخی درج است. آثارهنری تمدن آریانا از بلخ، بدخشان و بغلان بدست آمده ست که شیوه های اصیل و بومی این سرزمین باستانی را قرن ها پیش از تأسیس حکومت هخامنشی در فارس ۵۵۰ق.م وقبل از ورود اسکندر مقدونی به آریانا درسال ۳۳۰ ق.م نشان میدهد.
درسال ۳۳۰ پیش از میلاد، اسکندر مقدونی بعد از شکست داریوش سوم در نبرد ارابیلا Arabella حکومت هخامنشیان پارس را سقوط داد وبه حوالهٔ یادداشتهای همرهان اسکندرداخل سرزمین آریا (آریانا) گردید. اسکندر مقدونی پس از جنگها ولشکرکشی های فراوان درراه بازگشت به یونان درسال ۳۳۸ ق.م دربابل در گذشت و امپراتوری وسیع او که ازیونان و مصرتا باختر، سغدیانه وشمال سرزمین هند گسترده بود دربین جنرال های مقتدرش تقسیم گردید. در قرن سوم پیش ازمیلاد هنر و ثقافت یونان قدیم که بر معیار های هنر کلاسیک عصر پریکلیس The Age of Pericles یا عصرطلایی آتن استواربود دراثرآمیزش با فرهنگها ومدنیت های دیگر مواجه با تحولات وتغیراتی شد که تاریخ نگاران هنر و ثقافت ایندوره را بنام هنر هلنی یا هلنستیک Hellenistic یاد میکنند. اصطلاح هلنستیک به گمان اغلب ریشه یافته از کلمه Hellenis هلنس است. اصطلاح هلنس، بیشتر به یونانیانی خطاب میگردید که در دوره های پیش از تاریخ در سواحل شرقی مدیترانه و قبرس دور ازسرزمین اصلی یونان درحالت هجرت میزیستند. این اصطلاح بیشتر درقرن نزدهم توسط تاریخ نگاران اروپایی ترویج یافت تا فرهنگ یونانیانی را که بعد از حملات اسکندر درجهان کهن، بخصوص شمال افریقا و بخش های از قاره آسیا پراگنده شد وبا عقاید و دیدگاه های هنرئ مردمان آن درآمیخت تعریف نمایند. دراثرآمیزش یونانیان متوطن درباختر یا بلخ باستان در قرن سوم پیش از میلاد فرهنگ و ثقافت خاصی پدید آمد که درتاریخ بنام فرهنگ یونان باختری یا تمدن هلنی باختر مشهور است. آثار هنری ناب ایندوره که تا قرن اول پیش ازمیلاد دوام کرد با سکه های شاهان آن ازآی خانم، بلخ، قندز و کابل بدست آمده است.
در اواخر قرن اول پیش از میلاد حکومت هلنی باختر توسط اقوام بومی اسکایی ویوشی های مقیم در باختر سقوط کرد وهمان بود که دوره فرهنگی دیگری درآریانا آغازشد. بازماندگان مایوس،مؤسس شاهان ساکه و آزیس وآزیلیسس (آزیلاس) و اخلاف شان حکومت مقتدر اسکایی ها یا ساکه های هیلمند و قندهار را تأسیس کردند وهنرهلنیستیک باختری را در جنوب سلسله جبال هندوکش و کوه بابا در قرن اول میلادی گسترش بیشتر دادند. بهمین ترتیب پهلواها، پکتها، پارتها، و شاهان گندوفار، یکی بعد دیگری در نواحی زابل، کابل، قندهار (گنداهار) و ننگرهار به قدرت رسیدند و تا زمان ایجاد امپراتوری کوشانی ها تمام مظاهر فرهنگی کهن آریانا وهنر هلنی باختر را در ساحه اقتدار شان که از نواحی غور و هرات تا به حوزه سند پخش بود حفظ نمودند. گرچه در تاریخ افغانستان از شاهان ایندوره کمتر ذکر به عمل آمده اما از نگاه فرهنگی این عصر یکی از مهمترین ادوار تاریخ ثقافت افغانستان بشمارمیرود ؛ زیرا تهداب شیوه های هنری ایکه درین عصر، یعنی ازسال ۸۰ ق.م تا آغاز قرن دوم میلادی گذاشته شد اساسات شیوه های هنری افغانستان قدیم را که درعصر کوشانی ها به شگوفای چشمگیری رسید وباعث ایجاد مکتب هنری ارتقا یافتهٔ یونان بودایی Greco-Buddhist گردید بنا نهاد. آثار پیکره سازی و زیورات ایندوره از اصالت های هنری خاصی برخورداراست که بهترین نمونه آن گنجینه های طلایی طلا تپه ازشبرغان درسال ۱۹۷۷کشف شد ونمایش آن درموزیم های معروف اروپا وامریکا دربین سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۰جهانیان را بحیرت انداخت.
درین عصر آئین بودائی که از طریق کشمیر وارد کنر، ننگرهار وکابل شده بود وتا بلخ گسترش داشت ، با فرهنگ بودایی ایکه درقندهاردراثر لشکر کشی های آشوکا پادشاه موریایی هند درقرن سوم ق.م پخش گردیده بود، پیوست هنری پیداکرد. این پیوند تاریخی سبک هنری خاصی را، درهنر پیکره سازی افغانستان پدید آورد که نمونه های آنرا درموزیم کابل و موزیم های معتبر جهان می بینیم.
درعهد امپراتوری مقتدر کوشانی ها، فرآورده های هنری به شگوفایی چشمگیری رسید که این شیوه هنری بر تهداب هنرهای باستانی آریانای کهن اساس یافته بود. در دوره اقتدار کوشانی ها که از قرن دوم میلادی تا آغاز دوره اسلامی دوام نمود، مکاتب ناب هنری درشهرهای مختلف افغانستان مانند بلخ، کاپیسا، کابل، بامیان، لوگر، ننگرهار وگندهارا (درنزدیکی سرحد امروزی افغانستان وپاکستان) ایجاد شد که تاثیرات عمیقی بالای مکاتب هنر پیکر تراشی و صورتنگاری بودایی در شمال شبه قاره هند بجا گذاشت.
اقتدارسیاسی ونظامی امپراتوری کوشانی دراثر حملات شاهان ساسانی فارس درقرن سوم میلادی روبه تضعیف نهاد وبعد ازحملات شاهان نوخاسته یفتلی ازکوهپایه های بدخشان و تخاردرآغاز سده پنجم میلادی مواجه به سقوط شد، اما نفوذ فرهنگی عصرکوشانی مقارن ظهور دین اسلام باقی ماند. دردوره اقتدار کیدارشاهان یفتلی ها وکابل شاهان آفریده های ناب هنری عصر کوشانی هنوز صلابت هنری خودرا داشت، اما دراثرآمیزیش با آئین هندوئیزم ازیکسو و ازدیاد روابط بازرگانی ازطریق دولت ساسانی فارس با امپراتوری روم شرقی (بیزانس) تجلی های نوینی درین سبک پدید آمد. آثاریکه از کابل، غزنه ،گردیز، پروان، بامیان و بلخ بدست آمده، زیبایی وظرافت های خاص هنری را تبارزمیدهند. پیکره های زیبای معبد فندقستان درپروان مثال چشمگیری ازشیوه پیکره سازی بسیار ظریف افغانستان درقرن ششم وآغازسدهٔ هفتم میلادیست. ازجانب دیگرفتوحات تورمینه امپراتورمقتدر یفتلی درحوزه سند و تسخیر فارس توسط اخشنواریفتلی در سال ۴۸۰ میلادی بعد ازشکست فیروز اول، نفوذ شاهان یفتلی را بر تیسفون (مداین) پایتخت ساسانیان قایم ساخت. اقتدار شاهان یفتلی برفارس برای مدت نزدیک به یک قرن تا سال۵۶۰ میلادی دوام نمود، ولی با رویکار آمدن انوشیروان این تسلط به پایان رسید وساسانیان برقلمرو هپتا لیان غلبه یافتند. البته چنین وقایع تاریخی میان سرزمینهای همجوارهمواره واقع میگردد،اما اینگونه پیروزیها وشکستهای نظامی به نویسندگان وپژوهشگران یک کشوراین امتیاز را نمیبخشد تا مظاهرهنری وپدیده های فکری سرزمین دیگری را از آن خود بشمارند.
با ظهور دین اسلام در قرن هفتم میلادی، دامنه فتوحات اسلامی درعهد خلافت حضرت عثمان (رض) به افغانستان رسید. درین عصرتحولات ژرف ودوامداری بر اساس تعالیم اسلامی در اخلاق اجتماعی، ارزش های فرهنگی و شیوه های هنری منطقه بشمول افغانستان پدید آمد. عقاید پارینه جای خودرا به عقاید اسلامی داد والفبای عربی جای رسم الخط های کهن را گرفت. ترویج زبان ورسم الخط عربی دردوره خلفای اموی تغییرات بزرگی را در هنر و ثقافت کشورهای اسلامی غیرعرب در قرن اول ودوم هجری پدید آورد؛ ولی با آنهم مظاهری ازفرهنگ وعقاید پارینه که زبان وفراورده های ادبی بخش عمده آن بود هنوز دوام نمود.
درادواراسلامی بخصوص از قرن نهم ودهم تا سیزدهم میلادی که مصادف با ظهور سلطنت های مستقل اسلامی درمحدودهٔ امروزی افغانستان بود، دودمانهای مقتدری چون طاهریان، صفاریان، سامانی ها، غزنویان، سلجوقیان و غوریان امپراتوری های مقتدری را اساس نهادند. درین دوره هرات، غزنه، لشکرگاه، کابل، و بلخ مراکزعمده ثقافت و تمدن شعر و ادب به حساب می آمدند. درین عصر که تا حمله چنگیز بر بلاد اسلامی یعنی آغاز قرن سیزده میلادی دوام کرد، علوم عقلی و ادبیات رشد چشمگیری نمود وهنرمعماری به اوج رسید و همچنان فرهنگ اسلامی به شمال شبه قاره هند پخش شد.
قرن چاردهم میلادی مصادف است با هجرت بزرگ مردمانیکه دراثرحملات برق آسای چنگیز ازماورآلنهر وخراسان بسوی سرزمین های هند و آسیای صغیر متواری گردیده و باخود مظاهر فرهنگی وادبی این سامان را به جاهایکه هجرت کرده بودند انتقال دادند. تجانس فرهنگی ایکه درقرن چاردهم میلادی از آسیای صغیر تا شمال نیم قاره هند پدید آمد، قابل ملاحظه است. درین دوره تصوف وعرفان نیز تأثیرات عمیقی را بر مکاتب ادبی و هنری ملل مشرق زمین بجا گذاشت.درهمین قرن عدهٔ به بازسازی و مرمت ویرانی های زاده ازجنگ نیز پرداختند که درین زمره میتوان از پادشاهان آل کُرت غور وهرات یاد کرد. این عصر همچنان دوره جهانگشایی های تیمور کورگانی است، که پسرش شاهرخ میرزا اساس امپراتوری تیموریان هرات را بنا نهاد. درطی قرون پانزدهم وشانزدهم دردوره زمامداری تیموریان، هرات خاستگاه شیوه های ناب هنرهای صورت نگاری، نقاشی و نگارگری گردید. دریندوره که مصادف به عصر”رنسانس فرهنگی” اروپا ست ، شهرهرات پایتخت زمامداری شاهرخ میرزا وهمسرش گورهرشاد بیگم ، سلطان ابوسعید و سلطان حسین بایقرا به مرکز فرهنگی مبدل گشت که درآن بسی نوابغ روزگارچون خوندامیر،میرخوند، امیرعلی شیرنوایی، بنایی هروی، مولانا عبدالرحمن جامی و نقاشان چیره دستی چون موسی مصور، مولانا ولی الله ولی، روح الله میرک نقاش واستاد مسلم هنر نقاشی ملل مشرق زمین استاد کمال الدین بهزاد میزیستند و ناب ترین پدیده های هنری و ادبی را به جهان بشریت تحفه میداند. زیارتگاه خواجه عبدالله انصاری که یک شهکارعظیم هنر معماری د وره تیموریان است درین عصر توسط استاد زین الدین بنا اعمار یافت.
پس ازسقوط امپراتوری تیموری بدست محمد خان شیبانی درهنگام حمله اسمعیل صفوی بر هرات درسال ۱۵۱۰میلادی که ۱۵۰۰۰کشته بجا گذاشت، صفوییان برنواحی غربی افغانستان کنونی تسلط یافتند. محمد خان شیبانی درین جنگ کشته شد اما بازمانگانش درولایات فاریاب بلخ و جوزجان به اعمار عمارات شکوهمندی پرداختند که مدرسه شکوهمند صبحان قلی خان در ولایت بلخ یکی از نمونه های آنست. در آغاز سده شانزدهم درنتیجه غلبه اسمعیل صفوی بر هرات ومنتقل ساختن کمال الدین بهزاد از هرات به تبریز، شیوه نقاشی هرات در تبریز و اصفهان رواج یافت.
درقرن هفدهم میلادی با مستقر شدن ظهیرالدین بابر در کابل و متعاقبا تأسیس دولت مغلی هند در دهلی توسط او، این ارزشهای هنری و ادبی در سرزمین هند به شکل وسیعتری گسترش یافت. درعهد پادشاهی شاه جهان وجهانگیر اخلاف بابرهنرمندان بیشتری ازکابل، قندهار،هرات و غزنه به دربار شاهان مغلی هند کوچ کردند. همچنان ازدیاد روابط فرهنگی میان سرزمین هند وماورآلنهر وفارس از طریق شهر های مهم افغانستان چون کابل و بلخ سبب رشد ادبیات و موسیقی صوفیانه، وهمچنان ظهور سبک هندی در ادبیات دری گردید.
درآغاز سده هژدم میلادی دراثر قیام میرویس هوتک نفوذ سیاسی شاهان صفوی ازهرات و قندهار پرچیده شد ودرسال ۱۷۲۵میلادی دولت صفوی ترکان فارس بدست محمود هوتک که در ایران بنام محمود افغان مشهوراست سقوط یافت. درنیم اول قرن هژدهم قصر نارنج درزمان پادشاهی شاه حسین هوتکی محل تجمع شعرا و ا دبای پشتو زبان و دری زبان بود. شاه حسین و خواهرش زینب هوتکی هردو شاعران توانای بودند که اشعارشان به زبان پشتو درآرشیف ملی افغانستان موجود است واشعاری هم بزبان دری از میرویس هوتکی بجا مانده که با روانی خاصی سروده شده. قصرنارنج وشهر قدیمی قندهار(زوړښار) که تاریخ بسیارکهنی داشت دراثرضربات متواتروشدید توپخانه نادر افشاردرسال ۱۷۳۸میلادی به ویرانه مبدل گشت که این حمله نظامی موجب سقوط دولت هوتکی را فراهم آورد. پروفیسورفوشه مورخ بزرگ فرانسه شهر کهنه قندهاررا خاستگاه شیوه هنری گندهارا میدانست. به اساس یاداشت های میرزا محمد خلیل منشی نویسنده کتاب مجمع التواریخ شهرکهنه قندهار، شهری بود آباد وسرسبزکه تجارت میان هند وفارس ازطریق آن صورت میگرفت وباغ های پرمیوه آن موجب فرحت خاطر وبرانگیختن طبع شعرا و هنرمندان میگشت.
درسال ۱۷۴۸میلادی درلوی جرگه تاریخی زیارت شیرسرخ قندهاراحمدشاه ابدالی به پادشاهی انتخاب شد وفقیری بنام صابرشاه کابلی خوشه گندمی را بردستاراوبجای تاج شاهی نهاد و همان بود که دولت مقتدردرانی پا به عرصه وجود گذاشت. دردوره امپراتوری درانی درقرن هژدهم سرزمین افغانستان کنونی نقطه اتصالی گردید بین سرزمین پهنآورهندوستان وکشورهای آسیای مرکزی وسرزمین فارس یا ایران امروزی. درین دوره شهرهای افغانستان مانند کابل، غزنه، بلخ، قندهار وهرات درگسترش روابط بازرگانی وانتقال ارزشهای فرهنگی بین آسیای مرکزی، هندوستان وفارس نقش بسیارمؤثری را بازی نمودند. درآنوقت نیشاپور و مشهد جزء از امپراتوری درانی بشمارمیرفت ودرین داد و ستد فرهنگی اهمیت فراوانی داشتند. مادر احمدشاه ابدالی زرغونه انا شاعرخوبی درزبان پشتو شمرده میشد. احمدشاه درانی نیزشاعری صاحب دیوان درزبان پشتو بود و همچنان به دری شعر میسرود
مانند این بیت:
ایوای بر امیری کز داد رفته باشد مظلوم از در وی ناشاد رفته باشد
درزمان پادشاهی تیمورشاه کابل پایتخت افغانستان شد. درینعصراشتراک فرهنگی درساحهٔ هنر نقاشی، خطاطی، ادبیات، موسیقی ومعماری میان افغانستان، شمال نیم قاره هند ، فارس، آسیای مرکزی وترکیه عثمانی ولی بطور گستردهٔ وجود داشت، ولی درآغاز قرن نزدهم با غلبهٔ قدرتهای استعماری اروپایی بر بلاد شرقی، بخصوص رقابت های سیاسی و نظامی میان دول تزاری روس و برتانایا این روابط فرهنگی دستخوش تحولات ژرفی گردید و به تدریج مواجه به تغیرگشت. قرون هژدهم و نزدهم دورهٔ دشواری برای اکثرکشورهای شرقی شمرده میشود. ایندوره مصادف بود با آغاز سیاست های توسعه طلبانه قدرتهای استعماری دول اروپایی درقاره آسیا وافریقا که تغییرات بزرگی را درمناسبات جهانی و توسعهٔ فرهنگ اروپایی درملل مشرق زمین پدید آورد. گذشته از مسایل سیاسی که منتج به تقسیمبندی های غیرتاریخی ممالک آسیایی و افریقایی نظربه منافع کشورهای غربی گردید. دول مقتدراروپا درتعمیم قوانین، زبان و ارزشهای فرهنگی خویش درسرزمینهای تحت تسلط شان به رقابت پرداختند. ازنگاه مطالعات تاریخ هنراین تأثیرات نخست درساحه هنرهای تصویری وسپس درشعبات دیگرهنری پدید آمد. بدین ترتیب شیوه ریالستیک غربی که با در نظر داشت تخنیک سایه وروشنی، پرسپکتیف (ایجاد عمق مجازی وسراب ابعاد سه گانه بالای یک سطح دوبعدی وطرح تناسبات محاسبه شده) اساس داشت، شیوه های عنعنوی هنر شرقی را نه تنها در افغانستان بلکه در اکثر ملل آسیایی و افریقایی مواجه به تغییر نمود.
گسترش فرهنگ اروپایی درافغانستان در نیمه قرن نزدهم واغاز سده بیستم ره گشود. اولین هنرمند افغان که نزدیک به شیوه های مغرب زمین آثاری آفرید عبدالعظیم خان ابکم بود که درزمان پادشاهی امیردوست محمد خان وپسرش امیر شیرعلی خان میزیست. درینوقت کمره عکاسی نیز به افغانستان آمد، که برعلاوه پورتریت ها وتصاویر قلمی، عکاسی های نیز ازآندوره باقی مانده است. درزمان پادشاهی امیرشیرعلی خان اولین جریده افغانستان “بنام شمس النهار” در مطبعه کابل به نشر رسید.گذشته از مسایل سیاسی که درین بحث مطرح نیست، در دوره پادشاهی امیرعبد الرحمان خان دراخیرقرن نزدهم، برعلاو اینکه سبک معماری غرب با شیوه های عنعنوی معماری در آمیخت، نخستین تابلو های نقاشی رنگ روغنی شیوه اروپایی توسط غلام محمد خان میمنگی متخلص به مصور دردربار امیرعبدالرحمن خان آفریده شد. درحالیکه هنوز میرحسام الدین خان غزنوی و استادان دیگر به شیوه های عنعنوی قدیم نقاشی میکردند. درین دوره هنر باستانی و بسیار اصیل نورستانی نیز در کابل رایج گشت که تحول بزرگی را در صنعت چوبکاری پدید آورد.
از زمان امیر حبیب الله خان تا آخر پادشاهی اعلیحضرت امان الله خان تحولات زیادی درساحه نقاشی پپکره سازی، هنر معماری وتزئین باغها بوجود آمد که شرح آن درفصل های جداگانه این کتاب تقدیم خواهد گردید. برعلاوه تدریس مضمون نقاشی،حکاکی ومجسمه سازی در«مکتب صنایع ظریفهٔ کابل» ، آغازحفریات باستانشناسی برای معرفی تاریخ افغانستان، تاسیس موزیم کابل ، آغازهنر تمثیل وتیاتر، و برعلاوه تبدیل نمودن باغهای شاهی به باغ های عمومی ازجمله کارهای مهم فرهنگی بود که دردوره امانی صورتگرفت. بخصوص ترویج آموزش هنردرمکاتب، آفریده های هنری را ازچهار دیوارقصرها برون نمود و دردسترس مردم قرار داد.
گوشه های ازباغ عمومی پغمان درسالهای ۱۹۲۰
درسال۱۳۱۰ مصادف به دورهٔ پادشاهی محمد نادرشاه انجمن ادبی کابل تاسیس شد که نشریه وزین آن مجله ادبی کابل بود. بخش تاریخی این انجمن بنام انجمن تاریخ یاد گردید و رساله های علمی، پر محتوی و ارزشمند ی در مورد تاریخ، ثقافت وادب افغانستان تألیف وتدوین شد. در هردوبخش بزرگترین علما، شعرا و دانشمندان آندوره سهم ارزنده ومؤثری داشتند. درین دوره حفریات تاریخی تمدنهای پیشینه افغانستان توسط تیم باستان شناسی فرانسه دوباره آغاز، و همچنان مکتب صنایع کابل باز گشایی گردید. در مکتب صنایع کابل بزرگانی چون پروفیسور غلام محمد خان مصور (میمنگی ) و استاد عبد الغفور برشنا ماسترعبدلا لعزیز و ماستر دین که از هند به افغانستان هجرت کرده بودند به تدریس شعبات مختلف هنری مصروف بودند.
درسالهای بعدی استاد فرخ افندی ، استاد غوث الدین خان، استاد غلام علی امید ، استاد کریم شاه خان ، استاد خیرمحمد خان یاری ، استاد خیرمحمد خان و استاد قربانعلی خان استاد عبدالعزیز خان ابکم و بسی استادان گرانمایهٔ دیگر به جمع مدرسین و مربیان هنرهای مستظرفه پیوستند. تعداد شعرا، نویسندگان و متفکرانی که ازین سرزمین برخاسته اند بسیار است. درسالهای میان ۱۹۳۳ تا ۱۹۷۳، یعنی دورهٔ پادشاهی محمد ظاهرشاه که صلح وآرامش نسبی درافغانستان حکمفرما بود، توانا ترین شعرا، ادبا، نویسندگان و هنرمندان چه درساحه نقاشی، وچه درساحه موسیقی، تیاتروگویندگی میزیستند این جمع قابل ذکرمتفکرین و هنرمندان بزرگ که همه برخاسته ازقلب مردم وجامعه بودندپایه های ادب وهنر معاصرکشور را استواری دادند.
بدیهیست که این بزرگان هنروادب آثارنابی آفریده اند هیچگاه ازخاطره تاریخ هنر وثقافت افغانستان زدوده نخواهد شد. ازینرومیتوان ایندوره را عصر طلایی هنر و ادب افغانستان خواند.
ردیف بالا: بازرا سرپوشیدهٔ کابل اثراستاد برشنا، مرگ نوادهٔ چنگیز دربامیان ازاستاد غوث الدین خان
ردیف پائین: بازار تاجقرغان اثر استادغلام علی امید، دستفروشان از استاد کریمشاه خان
اکثراین هنرمندان ومتفکرین تا دورهٔ جمهوری اول به رهبری سردارمحمد داود درقید حیات بودند وبه کارهای علمی وفرهنگئ خویش ادامه میدادند. درینوقت جناب دوکتورنوین نویسنده وکارتونیست برازندهٔ افغانستان وزیرا طلاعات وکلتور وقت بود. درهمیندوره کارمرمت آرشیف ملی و ترمیم آبدات تاریخی دیگر مانند مسجد باستانی نُه گنبد بلخ، رواق شکوهمند بُست، وقلعه باعظمت اختیارالدین بکمک سازمان جهانی یونسکو آغازگردید. دیپارتمنت هنرهای زیبای پوهنتون کابل نیز درچوکات فعالیتهای علمی وفرهنگی وزارت تعلیمات عالی به ریاست جناب حیدرزاد هیکلتراش معروف کشور تأسیس شد, درهمین آوان کارنخستین دستگاه تلویزون ملی افغانستان هم به پایهٔ تکمیل رسیده بود که کودتای مارکسستی ثور۱۳۵۷ بوقوع پیوست وافغانستان دچاردگرگونیهای ژرفی گردید و این مبحث در بخش هنر معاصر افغانستان مطالعه خواهد شد.