ټول حقوق د منډيګک بنسټ سره محفوظ دي
شمارۀ ١١٥ (ماه آگست ٢٠٠٩) مجلۀ ائينۀ افغانستان در پهلوى مطالب جالب و خواندنى ديگر، روايات ويادداشت هاى بسيار جالب و مستندى را از مرحوم پاچا صاحب سيد محمد سرور خان کنرى نيز به نشر سپرده است که با توطئه هاى انگليس براى سقوط دولت امانى ارتباط مى گيرد. باآرزومندى مؤفقيت پوهاند داکتر هاشميان در نشر هرچه زودترکتاب يادداشت هاى پدر محترم شان ميخواهم براى روشن ساختن بيشتر دسايس استعمار انگليس، فعاليت هاى خرابکارانۀ عمال داخلى شان و ريشه هاى مخالفت سردار محمد هاشم خان و خانواده اش با ميرزمان خان کنرى مطالب چندى را خدمت هموطنان عزيز تقديم کنم .
کنر همواره براى انگليس ها از اهميت خاصى برخوردار بود
کنر دره ايست طولانى که در قسمت شمال شرقى کشورعزيز ما، موازى با خط تحميلى سرحدى ديورند، در مجاورت با مناطق سرحدى آزاد مهمند (مومند)، باجور و دير موقعيت دارد. اين دره در ادوار گذشته از اهميت خاص جغرافيائى، اقتصادى، فرهنگى و سوق الجيشى برخوردار بوده است . لشکر هاى جهانگشايانى چون اسکندر و بابر قبل از رسيدن به هند از منطقۀ کنر گذشته و قبل از رسيدن به لاهور و دهلى و حتى قبل از رسيدن به سرزمين هاى مهمند و يوسف زائى بايد با ائتلاف قدرتمند قبايل کوهستانى کنر پنجه نرم ميکردند.
قبل از جدائى کنر و چترال و تعلق گرفتن آن بدو کشور افغانستان و پاکستان امروزى، کنر و چترال در مسير يک شاخۀ از راه ابريشم قرار داشتند که از ارزش مهم تاريخى و تجارتى برخوردار بوده و آسان ترين راه عبور از کوتل هاى پامير و رسيدن به ميدان هاى هموار شبه قارۀ هند بود. اين موقعيت کنر که در مسير راه اسياى مرکزى و چين غربى قرارداشت و بدخشان و سرحدات روسيه را در شمال از طريق باجور به وادى پشاور و سواحل درياى سند وصل ميکرد، براى هند بريتانوى نيزاز اهميت ستراتيژيک خاصى برخوردار بود. کنر از طريق درۀ پيج بهپنجشير نيز راه دارد که اين راه ها در دوران جنگ مقاومتمردم غيور ما به مقابل تجاوز روس نيز مورد استفادۀ مجاهدين قرار ميگرفتند (زمانى ، ٢٠٠٧، صص ٥١-٥٢).
کنر همچنان بنا بر موجوديت يک پايگاه مسلمانان هندوستانى که عليه استعمار انگليس مبارزه ميکردند، و در چمرکند، يک روستاى کوچک مرزى در نزديکى منطقۀ مهمند وسرکانى کنر، مستقر بودند، براى انگليس ها هم از نظر امنيتى (جلوگيرى از شبيخون هاى جنگجويان بر پوسته های امنيتی اطراف پشاور) و هم از نظر تلاش هاى شان براى کوبيدن و شکستن مقاومت از اهميت بسزائى برخوردار بود.
چون کنترول مناطق سرحدى اساس سياست خارجى انگليس ها را ميساخت ، لذا برنامه سازان ستراتيژى انگليس برای منطقه در طول دوران امپراتورى شان به مناطق دوطرف خط تحميلى ديورند، خصوصا کنر و مهمند، توجه خاص داشتند. از همين جاست که تلاش هاى مقامات انگليسی براى داشتن لانۀ هاى جاسوسى، نفوذ و داشتن پايگاه مستحکم در کنر ، سابقۀ طولانى داشته تادوران امير دوست محمد خان و امير شير عليخان ميرسد.
غازى ميرزمان خان کنرى خارچشم انگليس ها بود
در پاراگراف دوم (صفحۀ ٦٠ آئينۀ افغانستان) پوهاند داکترهاشميان از پدر شان روايت ميکنند که”درين هنگام شهزادۀ جوان امان الله خان مرکز و جميعت ديگرى مستقل از مرکز معين السلطنه تاسيس کردهبود و به جلب جوانان و روشنفکران ميپرداخت و باساس معرفت قبلى که در دارالنشا سلطنت با شهزادۀ جوان حاصل شده بود، باين جميعت پيوست و مدتى منشى اين جميعت بود. درينوقت محمد زمانخان [ منظور ميرزمان خان است- زمانى ]، يکتن از خوانين با نفوذ کنردر کابل توقيف بود”.
در رابطه با زندانى شدن ميرزمان خان کنرى در دوران سلطنت امير حبيب الله خان بايد گفت که در آن دوران مشروطه خواهان و آزادى طلبان افغان در گروپ هاى متعدد مانند انجمن سراج الاخبار، مجلس جان نثاران اسلام، جميعت سرى ملى و انجمن سرى جوانان افغان جمع شده بودند. البته ميرزمانخان کنرى از جملۀ آزاديخواهانى بود که مانند آزاديخواهان و ديموکراتان انفرادى ديگر با مشروطه خواهان دربار و آنانى که بدور تاسيسات فرهنگى چون مکتب حبيبيه جمع شده بودند، ارتباطى نداشت .
مير زمان خان با دشمنى فطرى که با استعمار انگليس داشت، از آوان جوانى با مبارزان آزادى طلب و افغانان رزمنده سرحد آزادکه عليه انگليس ها قيام و اعلان جهاد نموده بودند، روابط نزديک برقرار نمود و در پيکار معروف ضد انگليسى سال ١٩٠٨ ميلادى که در تاريخ بنام “سره غزا” ثبت شده است، بحيث يکى از سران مبارزين ضد انگليس شرکت نمود و نامش در افغانستان و صوبه [ايالت] سرحد وِرد زبان ها گشت . همين شهرت و دشمنى با انگليس ها باعث شد تا با شهزاده جوان “امان الله خان” (عين الدوله) آشنا شود، آشنايى که با گذشت زمان و آزمون هاى متعدد به دوستى عميقى تبديل شد و تا آخر عمرشان ادامه داشت ( ځلمى، محمد ولى ، ١٩٩٠، ص ١٩٨.
اسناد رسمى انگليس گواهى ميدهد ک نائب السلطنۀ هند بريتانوى”لاردمينتو” در رابطه با قيام ١٩٠٨ مهمندبه امير حبيب الله خان اطلاع داده و خواست تا جنگجويان مسلحى را که از قلمرو افغانستان آمده و در جنگ اشتراک دارند، فورآ برگرداند و در آينده هم از آمدن ايشان جلوگيرى کند. امير حبيب الله خان با گرفتن پيغام مؤرخ ٢٤ اپريل در جوابيۀ تاريخ ٥ مى به او اطمينان داد که به مامورينش احکام جدى صادر کرده تا شديدا از عبور افراد از سرحد جلوگيرى کنند، اگر چه اين کار نسبت موجوديت راه هاى ناشناخته شدۀ متعدد بصورت قطعى امکان پذير نيست . امير همزمان بافرستادن اين نامه ملاها و روحانيون را ازمنطقۀ مهمند و افريدى احضار کرد و برايشان در محضر عام اعلام نمود که با همکارى ايشان در مبارزات مردم مهمند مخالف است . امير همچنان کسانى را که درين جنگ اشتراک نموده بودند به کابل فرستاده تحت مراقبت قرارداد .
از همين جاست که گذشتن مکرر ميرزمان خان از خط ديورند و شرکتش در حملات مسلحانه بر قواى انگليس سبب شد تا تحت مراقبت و پيگرد حکومت امير حبيب الله خان قرار گيرد و به بهانه و دسيسه اى بازداشت و روانه زندان شود. وى بعد از سپرى نمودن يکسال به ضمانت آزاد شدو به کنرها برگشت، ولى ديرى نگذشته بودکه دوباره بازداشت و روانه زندان شيرپور گشت. ميرزمان خان کنرى اينبار تا کشته شدن امير حبيب الله خان در زمستان سال ١٩١٩ براى مدت تقريبا پنج سال در زندان بسر برد (اخلاص، عبدالخالق، ٢٠٠٥م، ص ٩٥).
قابل ياد آوريست که بعد از مرگ امير حبيب الله خان، به تخت نشينى آزادى خواه و تحول طلب بزرگ، امان الله خان، که انگليس ها او را خوش نداشتند و تائيد نميکردند، از يک سو وحصول استقلال افغانستان از سوى ديگر براى انگليس ها شوک آور بود. در گذشته چنين اتفاقى براى مارش کردن قواى انگليسى به افغانستان بهانه هاى کافى بدست ميداد. اما حال حالات تغير نموده بود و انگليس ها مجبور شدند به حربه هاى ديگرى متوسل شوند، و در پى تعويض غازى امان الله خان با شخصى که “برترى اتحاد با بريتانياى کبير” را درک کند، برايند. و اين شخص کسى جز سپه سالار محمد نادر خان نبود که از ديرگاه با انگليس ها زدوبند محرمانه داشت و سرانجام او را به کمک پول و اسلحه و به يارى جنگجويان قبايلى وزيرى هند بريتانوى به کابل آوردند (ولودارسکى، ميخاييل ترجمۀ عزيز آريانفر،٢٠٠١، صفحۀ ١٨٠).
غازى ميرزمان خان در معرکۀ استرداد استقلال افغانستان در١٩١٩ ميلادى بحيث سرلشکر و مسئول جبهه مؤفق چترال (جبهه اسمار، ارنوۍ، دوکلام و لمبربټ) و فتوحات و پیروزیهای آن علیه استعمار هند بريتانوی نقش بارز داشت . وى همچنان در سرکوبى شورش (سال ١٣٠٣/١٩٢٤) منگل نقش اساسى داشت و در خاموش ساختن بغاوت شينوار خدمات ارزنده و تاريخى اى انجام داد. البته توطئه ها و نقش انگليس ها در براه انداختن اين شورش ها پوشيده نبوده و شما چند سند آنرا در صفحات بعدی ملاحظه خواهيد فرمود .
چون غازى ميرزمان خان یکی ازمبارزين سرسخت ضد استعمار انگليس و همچنان طرفدارجدی نهضت امانى و اعلیحضرت امان الله خان بود، طبيعيست که خار چشم انگليس ها تلقى شده و از توطئه هاى انگليس و عمال داخلى آن مصئون نبود. انگليس ها و عمال داخلى شان در رابطه با غازى ميرزمان خان کنرى نه تنها از توطئه های گوناگون کارگرفتند، بلکه از تلاش براى ايجاد اختلافات با سران قومى، ايجاد سئو تفاهم با غازى امان الله خان، کشتن آن ازاده مرد و فرزندانش، پيشکش امتيازات مادى و زمين در نزديکى هاى پشاور (در بدل وفادارى به انگليس ها)، بيرون کشيدن شان از کنر، نصب ساختن واحد شينوارى يا مستر ويد آستراليايى بحيث خان کنر و ترور شخصيت دريغ نکردند.
بلاخره همين دشمنى با استعمار انگليس وخدمات ارزنده و مهم ميرزمان خان در راستای تحول و آوردن ثبات درطی دورۀ ده ساله امانى سبب شد تا در آخرين روز هاى حکومت غازى امان الله خان به اثر يک توطئۀ عمال انگليس جام شهادت بنوشد، و بازماندگان ایشان نیز از خورد تا بزرگ در دوره های بعدی به انواع مصائب و زجر ها از سيزده سال زندان گرفته تا ازدست دادن ۲۸ نفر از اعضای خانواده، محروم ساختن اطفال از درس و مکتب وهشت سال تبعیدو غيره گرفتار شوند.
ارتباطات سردار هاشم خان و خانواده اش با انگليس ها
ممکن عدۀ زيادى ازهموطنان گرامى ما اطلاع داشته باشند که به سلطنت رسيدن سپه سالار محمد نادر خان يک امر اتفاقى نبود. دستگاه استعمارى انگليس چه در کسب شهرت و چه در رساندن سردار محمد نادر خان و خانواده اش به قدرت نقش برازنده داشت . چون اين بحث خارج از موضوع فعلى ماست، فعلا آنرا به کنار مى گذاريم . براى شناسائى بهتر اين خانواده (خاندان طلائى/آل يحيى/مصاحبان) و ريشه هاى تاريخى ارتباطات ان با انگيس هاهموطنان گرامى ما ميتوانند دو اثر ذيل را مطالعه فرمايند:
تاريخ سکوت ميشکند: نادر چگونه به پادشاهى رسيد؟”
به قلم سيدقاسم رشتيا (با نام مستعار سيدال يوسفزى)، ٢٦ ميزان ١٣٧٨، چاپ مرکز نشراتى ميوند، سبا کتابخانه . اين اثر قبلا در شماره هاى ١٣٥ الى ١٧٦ روزنامۀ انيس در سال ١٣٥٧ هـ ش هم به نشر رسيده است .
“نادر خان و خاندان او”
به قلمپوهاند عبدالحى حبيبى (بانام مستعار مهاجر افغان) چاپ ٢٠٠١ پشاور. اين اثرقبلا هم به تاريخ اول سپتمبر ١٩٥١ در نشريۀ جمهور اسلام به نشر رسيده است ، زمانى که شادروان حبيبى در پشاور جمهوريت مؤقت افغانستان را اعلان کرده و به نشر جريدۀ افغانستان آزاد پرداخته بود . در رابطه با ارتباطات سردار محمد هاشم خان و خانواده اش من بدون آنکه خود تبصرۀ نموده باشم توجه شما را به چند مثال بحيث مشت نمونۀ خروار از اسناد استخبارات انگليس جلب ميکنم، و قضاوت را به شما ميسپارم :
حمايت مخفيانه از پاليسى هاى انگليس در دربار امير حبيب الله خان :
مسئلۀ وارد شدن در جنگ به طرفدارى ترک ها عليه انگليس ها در دوران جنگ جهانى اول، دربار امير حبيب الله خان و حلقه هاى حاکمه را به دو گروپ مخالف تقسيم نمود. در گروپ هوادار انگليس ها يا به عبارت ديگر گروپى که ميخواست در جنگ بى طرف باقى بماند خود امير، عبدالقدوس خان اعتمادالدوله (صدراعظم)، بى بى حليمه ، بيوۀ بسيار فعال امير عبدالرحمن خان (نواسۀ اميردوست محمد خان) و تعدادى از تاجرانى شامل بودند که با هند بريتانوى تجارت داشتند. در گروپ دوم يابه اصطلاح حزب جنگ، نخست سنت گرايان تحت رهبرى سردار نصرالله خان، قاضى القضات حاجى عبدالرزاق خان که توسط روحانيون و رهبران قبايلى حمايت ميشد، و ثانيا تجددطلبان تحت رهبرى محمود طرزى و امان الله خان شامل بودند (اوستا اوليسن ، ١٩٩٥، ص ١٠١). اما اسناد محرمانۀ استخبارات انگليس روشن ميسازد که موقف نادرخان و برادرانش کاملا روشن نبود. آنها طرفدار منافع انگليس يعنی بيطرفى در جنگ بودند، ولى با ترس از ينکه به طرفدارى از انگليس ها متهم نشوند، موقف شانرا به گونۀ فورمولبندى نمودند که از تصاميم امير حبيب الله خان پيروى خواهند نمود. سردار نادر خان و اعضای ديگر خانواده مصاحبان بعدا نيزکوشيدندتا از جنگ های قبايل سرحد آزاد عليه انگليس ها جلوگيری کنند .
پخش تبليغات زهراگين سردار هاشم خان عليه غازى امان الله خان دربين قبايل مهمند:
يادداشت محرمانۀشماره هفت (٧) ادارۀ استخبارات ايالت سرحدى شمال غربى براى هفتۀ که به تاريخ ١٥ فبرورى ١٩٢٣ ختم ميشود، در پراگراف شماره ٨٤ خود گزارش ميدهد که “مکاتباتىکه بين نائب سالار محمد هاشم خان و يک ملک افغان مهمند ديده شده ، ميرساند که قبايل سمت مشرقى در تابستان سال ١٩٢٢ در نتيجۀ قصه هاى مبنى بر انحراف امير، وزرا و علماى کابل از رعايت راه صريح اسلام و پيگيرى نوآورى و پيشرفت بى خدايان آشفته شده اند. محمد هاشم خان در ماه سپتمبر به طرف معامله اش اطمينان داده و از او خواسته است تا در مورد [؟] درستى عقيدۀ مذهبى و حمايت از تعليم امير تبليغ کند.
نگرانى اعليحضرت امان الله خان در رابطه با تخريب اوضاع توسط سردار محمد هاشم خان :
يادداشت محرمانۀشماره چهارده (١٤) ادارۀ استخبارات ايالت سرحدى شمال غربى براى هفتۀ که به تاريخ ١٠ اپريل ١٩٢٤ ختم ميشود، در پراگراف شماره 198خود گزارش ميدهد که “امير ظاهرا از اقدامات مانع شوندۀ حاکم اعلى جلال آباد، که تنها باعث تشديد مقاومت و رکود پاليسى هاى بدنام [منظور اصلاحات اجتماعى] امير شده است، نگران ميباشد. قصد امير براى برطرفى [حاکم اعلى] از جلال آباد آشکار بوده و اخيرا به وى دو دستور صادر نموده تا در مورد شينوارى ها و ديگران لحنش را معتدل تر ساخته و از روش آشتى دادن کاربگيرد. دراين زمينه [حاکم اعلى]جرگۀ نازيان را رها نموده و در عوضش در رابطه با قتل دوسپاهى افغان چند تن از سنگو خيل را بازداشت نموده است “…اما ملايمت وى [هاشم خان] در همين جا خاتمه مى يابد، چون معاون کميشنر پشاور درين اواخر اطلاعاتى را بدست آورده که وى در ملاقات با يک جرگۀ “کوډاخيل” و “عيسى خيل” [اقوام جنگجوى که عليه انگليس ها مبارزۀ مسلحانه ميکردند و از دوستان و همسنگران نزديک ميرزمان خان کنرى بودند] از آتش مزاجى و بدرفتارى کار گرفته و آنها را تهديد نموده اند که با اقدامات جزائى لشکر کشى مشترک افغان و انگليس مواجه خواهند شد. در عوض مهمندى ها ازينکه به داؤود شاه پناه داده باشند، انکار نموده اما به وضاحت اظهار داشتند که اگر ايشان [داؤود شاه] را دستگير هم کنند، هيچوقت به حاکم اعلى نخواهند سپرد”. داؤود شاه و اردلى دوتن از شينوارى هاى سنگوخيل بودند که به تاريخ ٨ اپريل ١٩٢٣ دو نفر از صاحب منصبان عسکرى ارتش بريتانيا به نام هاى “اور” و “اندرسن” را که مامور امنيت ساختمان خط ريل در درۀ خيبر بودند، به قتل رساندند.
دست داشتن سپه سالار نادر خان در اغتشاش منگل:
يادداشت محرمانۀشماره (٢٩) ادارۀ استخبارات ايالت سرحدى شمال غربى براى هفتۀ که به تاريخ٩ آگست ١٩٢٣ ختم ميشود، در پراگراف شماره ٣٨٠ خودگزارش ميدهد که “در سمت جنوبى مزاحمت بصورت عمومى به زدوخورد بين دسته هاى منگل و قبايل ديگر محدود مانده است، اما قدرت حاکم اعلى بصورت دوامدار مورد تمسخرقرار گرفته و علايمی که بيشتر از يک سئو ظن است نشان ميدهد که نادر خان درين ماجرا دست داشته باشد، چرا که وى اقرار کرده است که با اميرالدين خان بنا بر خلق کردن مشکلات براى جنرال محمد عمر که از طرف وى با زحمات زياد انتصاب شده است، خشمناک است .”
تعهد سپه سالار نادر خان به همکارى با انگليس ها (قبل از اغتشاش منگل):
همفريز وزيرمختار انگليس ها در کابل در گزارش مفصل شماره ١٤ مؤرخ ١٦ جون ١٩٢٣ اش ازملاقات خصوصى ايکه بين وى و سپه سالار سردار نادر خان بعد از دعوت شام ١٣ جون در سفارت انگليس صورت گرفته اطلاع داده که نادرخان به وى وعده داده است که با تمام قوايش تلاش خواهد ورزيد تا دولت افغانستان براى بهبود مناسبات به انگليس ها اطمينان دهد. وى (نادرخان) در رابطه با شکايت انگليس ها در مورد توقيف و مجازات جنايتکاران منفور [ اصطلاحى که انگليس ها به جنگجويان حمله کننده بر تاسيسات و پايگاه هاى انگليس بکار ميبرد]، لهن تند، ظالمانه و ناسزاگويانۀ مطبوعات نيمه رسمى افغان و ازبين بردن توطئه هاى ضد انگليسى در سرحد وزيرستان ميگويد که باوجود هيجان عظيمى که به اثر واقعۀ بمباردمان “توچى” ايجاد شده است، تلاش هاى بينظيرى را براى برآورده ساختن خواسته هاى من [همفريز] به خرچ داده است . مثلا توقيف داؤود شاه و اردلى توام با برطرف ساختن مدير جريدۀ “اتحاد مشرقى” کدام دستاورد عادى نبود. همچنان قاتلين کوهات دشمنان امير تلقى شده و براى دستگيرى شان، در صورتى که در قلمرو افغانستان ديده شوند، احکام شديد صادر شده است . گزارش مى افزايد که نادر خان صميمانه از همفريز تقاضا نموده است تا براى توجيه کردن گرايش فعلى امير در انظار مردم ، بريتانياى کبير بايد از خود يک حرکت سخاوتمندانه نشان دهد. طور مثال او گفت که مثلا پرواز يک طيارۀ واحد از هند و هديه دادن آن به امير ، بر مردم افغان تاثير شگفت آورى خواهد داشت .
توطئه براى تعويض اعليحضرت امان الله خان توسط انگليس ها:
اسناد متعدد ادارۀ استخبارات هند بريتانوى نشان دهنده آنست که انگليس ها بعد از شکست اغتشاش خوست در فکر کودتاه و تعويض غازى امان الله خان توسط يکى از اشخاص مورد نظر شان بودند. يکى ازين اسناد تلگرام شماره ٨١، مؤرخ ٢ جون ١٩٢٧ از کابل است که در رابطه باعواقب چنين پيش آمد، شانس نادر خان و موقف مادر پر نفوذ غازى امان الله خان ابراز نظر ميکند . مستر گولد درين تلگرام مينويسد که “اول ) من هيچ دليلى ندارم تصور کنم تا عليا حضرت [ مادر غازى امان الله خان] عليه فرزندمقربش (؟ چه در مخالفت يا توطئه به مقابلش) سهم بگيرد، مگر اينکه امير راهى را انتخاب کند که به نظر وى [مادرش ] (مهلک؟) ثابت شود و با تمام نفوذش نتواند وى را از آن منحرف سازد. اگر امان الله قربانى يک کودتا شود، وى شايد نسبت به عنايت الله خان و يا فرد ديگرى از خانوادۀ پاينده خان، برادر زاده و دامادش على احمد را ترجيح دهد. دوم ) قرار معلومات من، روابط على احمد با خانوادۀ سلطان محمد خيل [خوب ] نيست و وى هم به ائتلاف با اين خانواده مايل نخواهد شد، مگر انکه يک تهديد پايدار به مقامش باشند.”
تلاش بر انداختن فرقۀ “استقلال و تجدد وارتباط آن با نقشه هاى فرزندان سردار ايوب خان :
“در فبرورى ١٩٢٧ (پ/٩٩٠/٢٧) راپور داده شده بود که پسر ارشد ايوب خان (سومين پسر امير شير على خان ) توسط دستۀ از قندهار دعوت شده است تا قيام عليه شاه را رهبرى کند…حالا به نظر ميرسد که استخبارات بلوچستان از شخصى به نام حاجى دوست محمد شنيده است که اين توطئۀ ملا ها توسط فضل عمر، حضرت صاحب شوربازار کابل، سازمان يافته است. ادعا ميشود که وى در جملۀ اشخاص عمدۀ ديگر با عبدالعزيز وزير حربيه، شير احمد رئيس شورا که فعلا شاه امان الله را همراهى ميکند، محمد عثمان خان سابق والى قندهار و يکى از حاميان ايوب خان در دوران زندگى اش ، در مکاتبه بوده است . گفته ميشود (صفحات ٢-٣) هدف برانداختن فرقۀ “جديد” [فرقۀ استقلال و تجددکه رئيس عمومى و بانى آن اعليحضرت غازى امان الله خان بود] پيشرفت افغانستان در غياب شاه است … لست افغان هاى برجستۀ منسوب به اين توطئه (صفحۀ ١٥) که قرار بود قبل از هشتم (٨) مارچ آغاز شود شامل شاه محمود، برادر نادر خان ميباشد ، کسى که همين حالا (پ . ١٠٧٩/٢٨) از نائب الحکومتى جلال آباد سبکدوش شده است “.
قرارداد سرى بين نادر شاه و حکومت بريتانيا:
درصفحۀ دوم يک سند خيلى محرمانۀ مؤرخ ٩ جون سال ١٩٣٢ تحت عنوان شاه سابق امان الله، گزارش داده شده که “امان الله معتقد است که يک قرارداد سرى بين نادرشاه و حکومت بريتانيا عقد شده که مطابق آن طرفين به توافق رسيده اند که هيچ اقدام مهمى بدون مشورت وزير [مختار] بريتانيا در کابل صورت نخواهد گرفت . در بدل آن حکومت بريتانيا موافقت کرده سالانه دوصدهزار [پوند] سترلنگ مساعدت کند. گفته ميشود اين توافق نامه در لندن توسط شاه ولى خان (برادر کوچکتر نادرشاه) امضا شده، کسى که فعلا در پاريس سفير افغانستان ميباشد. يقينا هيچ کسى بغير ازين سفير، شاه محمود، هاشم خان و يکى دوتن از اعضاى فاميل از موجوديت اين قرارداد اطلاع ندارند. اگر اين معلومات درست باشد، به احتمال اغلب خانم شاه ولى خان (که خواهر امان الله است) اين اطلاعات را به وى رسانده باشد … امان الله همچنان از پيمانى برآشفته است که بين نادر شاه و شاه ابن سعود [پادشاه عربستان] انعقاد يافته و هدف آن جلوگيرى از تبليغات خرابکارانۀ است که در حجاز صورت ميگيرد. امان الله نتيجه ميگيردکه هدف، وى ودستۀ همفکرانش ميباشدوچون اميدوار بود براى باردوم به حج در شهر مقدس برود، خشمگين است .”
اغتشاس منگل وسپه سالار محمد نادر خان :
يادداشت محرمانۀشماره چهارده (١٤) ادارۀ استخبارات ايالت سرحدى شمال غربى براى هفتۀ که به تاريخ ١٠ اپريل ١٩٢٤ ختم ميشود، در پراگراف شماره ١٩٩خود گزارش ميدهد که “تمام شواهد به يک نتيجه اشاره ميکنند و آن اينکه امير فعلابا يک موج عدم محبوبيت مواجه بوده که به شدت او را نگران ساخته است … منگلى ها درين اواخر او را متهم ساخته اند که يا خودش قاديانى بوده و يا هم تمايل شديدى به اين دستۀ مذهبى دارد…. علاوتا يک بدگمانى عمومى اى هم موجود است که امير قبيلۀ خودش را نيز ازنظر انداخته [منظور قطع امتيازات عدۀ از سرداران کهنه کار ميباشد]، که اگر اين راپور ها صحت داشته باشند، ازين احساس جنرال نادر خان به خوبى بهره بردارى خواهد کرد. او که دورۀ نقاهتش را در جبل السراج سپرى ميکند، يک موقف بسيار شديد عدم همکارى را اختيار نموده است .”
به گزارش کاپى يادداشت محرمانۀشماره (١٧) مؤرخ ١٦ مى ١٩٢٤ آتشۀ نظامى نمايندگى بريتانيا در کابل در رابطه با ناآرامى در خوست امده است که “سردار نادر خان تا حال نرفته است اما امکانات اينکه بدين زودى ها [مزاحمت در] خوست تصفيه شود، چانس تجديد نظر بر استعفاى او از خدمت نظامى را کمتر کرده است . و اما تا زمانى که وى و برادرانش شاه ولى و شاه محمود در افغانستان و بدون ماموريت رسمى باشند، هميشه امکانات مزاحمت موجود است . شايعات حاکيست که به دونفر اخيرالذکر بزودى وظايفى داده خواهد شد.”
در ضميمۀ يادداشت محرمانۀشماره پانزده (١٥)، مؤرخ ١٧ اپريل ١٩٢٤ ادارۀ استخبارات تحت عنوان اغتشاش منگل در خوست ، تلگرام هاى ٧٢٣٨ و ٧٩٧٨ ايالت سرحدى شمال غربى براى هفتۀ که به تاريخ ١٠ اپريل ١٩٢٤ ختم ميشود، آمده است که ” به نظر ميرسد که شورش يک مسئلۀ بسيار جدى است . حکمران جديد خوست نميتواند به مرکز حکومتى اش در متون برود و حکمران متقاعد هم بيرون رفته نميتواند; طرح ارائه شده براى مذاکرات در رابطه با شکايت شورشيان بنظر نميرسد که پىشرفتى نموده باشد…. قابل ياداوريست که بنظر ميرسد يکى از علل کمک کننده به اغتشاش – ويا احياى مجدد آن ، مظنون بودن افراد قبايلى بر عزل نادر خان، قهرمان شان در کابل باشد. گمان آنها، اگر چه بشکل اغراق اميز است، چندان دور از هدف هم نيست; چنانچه او به پاريس فرستاده خواهد شد و برادرش فعلا براى مسکو تعين شده است . محل امضاى د.ت . مونتيت. ٢٤/٤/ ٢٤”
اختلافات سردار هاشم خان وخانوادۀ سردار محمد نادر خان با غازى ميرزمان خان کنرى
دشمنى ميرزمان خان کنرى با انگليس ها و حمايت وى از رژيم امانى و دوستى با غازى امان الله خان علل عمدۀ کينه توزى واختلافات خانوادۀ مصاحبان را با وى تشکيل ميدهند. براى برآورده ساختن اهداف ستراتيژيک و سياسى انگليس ها در منطقه، سردار هاشم خان و خانواده اش از طرق مختلف مانع کسانى ميشدند که سد راه اهدافشان قرار ميگرفتند. مثال هاى ذيل باز هم به استناد راپورهاى محرمانۀ استخباراتى انگليس نشان ميدهد که غازى ميرزمان خان کنرى در زمرۀ اين اشخاص قرار داشت :
قبل از استقلال شرکت در جنگ هاى آزادى بخش ماوراى خط تحميلى ديورند
در رابطه با شرکت غازى ميرزمان خان در مبارزات مسلحانۀ جنگجويان مهمند، دو نويسندۀ پاکستانى عزيز جاويد و داکتر جهانزيب خليل ، به حوالۀ روزنامچۀ استخبارات کمشنر عالى (صفحۀ ٢٠٥،شماره ٣٦) و روزنامچۀ استخبارات معاون کمشنر (صفحۀ ٢٥٢،شماره ٣٧) در آرشيف پشاور مينويسند که “حاجى صاحب ترنگزئى از ميرصاحب جان پاچاى اسلام پور و ملک ميرزمان خان کنر درخواست نمود تا با لشکر غازيان افغانستان به کمک شان برسند. به جواب اين درخواست يک لشکر جنگجويان افغان آماده و در هفتۀ دوم ماه سپتمبر ١٩١٥م به منطقۀ “لکړو” رسيدند . به تاريخ پانزدهم (١٥) سپتمبر (١٩١٥م) يک جرگۀ بزرگ به اشتراک سران اقوام صافى، ميټۍ، موسى خيل، کوډاخيل، بئيزى و خويزى داير و يک پلان جامعى براى حمله بر قواى انگليس اماده وفيصله شد تا جنگ آغاز گردد. بعد ازين حملات جنگجويان بر پوسته هاى انگليس آغاز شد که در نتيجۀ آن به قواى انگليسى تلفات جانى و مالى زيادى وارد شد. در مقابل قواى انگليسى حکم بمبارى و تخريب قريۀ برهان خيل را صادر کردند. جنگجويان روحيات شانرا نباخته و شب بعدى در منطقۀ ‘کنگړه” بر قواى انگليسى حمله کردند… قواى انگليسى شکست خورده مجبور به عقب نشينى شدند ولى حين فرار بعضى از قراى مهمند را به آتش کشيدند”.
نقش بارز در جنگ سوم افغان و انگليس
ميرزمان خان کنرى در معرکۀ استرداد استقلال افغانستان در١٩١٩ ميلادى بحيث سرلشکرقواى قومى کنرها مسئوليت جبهه مؤفق چترال را بعهده داشت که بنام جبهه چهارم استقلال مسمى است . روز پنجشنبه، ٨ مى ١٩١٩ (١٧ ثور ١٢٩٨)، وقتى مير زمان خان با چهارصد (٤٠٠) نفر جنگجوى قومى از راه اسمار به طرف بريکوت حرکت نمود. کمشنر عالى انگليس ها در سرحد شمال غربى در تلگرام شماره ١٣٠٩ مؤرخ ١١ مى ١٩١٩ به سکرتر براى حکومت هند بريتانوى، نائب السلطنۀ انگلستان در هند و فرمانده کل قواى انگليس، نقل تلگرام ارسالى مؤرخ ١٠ مى ١٩١٩ نمايندۀ انگليس ها از چترال را فرستاد، که متن آن چنين بود: “راپور واصله از ارندو [ اسمى که انگليس ها و چترالى ها براى ارنوۍ بکار ميبردند] حاکيست که تمام قواى عسکرى از سرکانى، براى تقويت پوستۀ سرحدى بريکوت تحت رهبرى ميرزمان خان، براى حمله برچترال اختصاص يافته اند. مير زمان خان ساعت هشت شب هشتم ماه مى به اسمار رسيد. حمله، قرار يک راپور، به تاريخ پانزدهم آغاز خواهد شد. راپور ديگر ميگويد که آنها تا رسيدن تفنگ هاى که قرار است از جلال آباد برسند، انتظار خواهند کشيد… مهتر[چترال]به ما وعدۀ کمک کرده و پيغام وفادارى فرستاده است”.
دفاع از نهضت و رژيم امانى
در رابطه با اغتشاش منگل در خوست در ضميمۀ شماره اول پيغام شماره ١٢٣ مؤرخ اول اکتوبر ١٩٢٤ شارژدافير نمايندگى کابل، کاپى يادداشت محرمانۀشماره (٣٦) آتشۀ نظامى نمايندگى بريتانيا در کابل براى هفتۀ که به تاريخ ٢٦ سپتمبر ختم ميشود در پرگراف اول تحت عنوان مزاحمت خوست و سمت جنوبى چنين ميخوانيم “حملۀ شورشيان که به تاريخ ١٦ سپتمبر در لوگر آغاز شده بودظاهرا با عقب نشينى شان توام باتلفات زياد خاتمه يافت . گفته ميشود که لشکر قومى کنر درين جنگ خود را تا اندازۀ زيادى متمايز ساخته و از ميرزمان خان ستايش زياد صورت خواهد گرفت”.
در همين رابطه مکتوب شماره ٢٩٨ مؤرخ ٢٢ دسمبر ١٩٢٤ همفرىز وزيرمختار انگليس در کابل تحت عنوان اغتشاش خوست به حکومت هند بريتانوى اطلاع داده است که “ميرزمان خان کنرى ديروز با تقريبا چهار هزار جنگجوى قومى و يکصدوپنجاه (١٥٠) نفر از ملکان ځدران وارد کابل شد . ځدرانى ها از اعتماد به مامورين فارسى زبان خوددارى نموده و حاضر شدند با حکومت تنها از طريق ميانجيگران پشتون به مذاکره بپردازند. ميرزمان خود شخصا مسئوليت بردن بى خطر آنها به کابل را به عهده گرفت . قرار راپور هاى قابل اطمينان : (١) ځدرانى ها تا حال يک مقدار قابل ملاحظۀ از تفنگ هاى حکومت را تسليم نموده و آماده اند مقدار باقيمانده را بعد از وعدۀ فرمان عفو تسليم نمايند، (٢) تعداد زيادى از وزيرى ها و افراد قبيلۀ محسود به طرفدارى از ځدرانى ها عليه امير مى جنگيدند، (٣) مدعى تاج و تخت عبدالکريم و ملاى لنگ دربارۀ پناه بردن به منطقۀ مهمند حرف ميزنند. متارکۀ مؤقت جنگ، تا زمان نتيجۀ مذاکراتى که هم اکنون جريان دارد، مورد موافقه قرار گرفته است”.
يکى از اهدف مهم انگليس ها در رابطه با قبايل سرحد آزاد جلوگيرى از مبارزات آزادى طلبانۀ قبايل سرحد آزاد بود. سردار هاشم خان و برادرانش نادرخان و شاه محمود خان با داشتن مناسبات بسيار نزديک با اين قبايل هم در دوره سلطنت غازی امان الله خان و هم بعد از آن خدمات بس ارزندۀ را درين راستا انجام داده اند. توجه کنيد به نمونه ای باز هم از اسناد محرمانۀ استخبارات هند:
راپور محرمانۀ نظامى راجع به منطقۀ مهمند که از طرف فرماندهى عمومى ارتش هند بريتانوى در سال ١٩٤٠ به نشررسيده در صفحۀ ٢٥ اش مى نويسد که “حاجى ترنگزئى در اوايل سال ١٩٣٨ وفات نموده و بادشاه گل اول بصورت عموم مورد قبول قرار گرفت . بعد از مرگ حاجى مناسبات بين مهمند هاى عليا و سفلا بصورت مداوم بهبود يافت [حملات مهمند هاى قبايلى بر مناطق شهرى کاهش يافت] … نفوذ والاحضرت محمد هاشم خان صدراعظم افغانستان هم در بهبود اوضاع مناطق مهمندنقش بارزى داشت . وى بحيث دوست شخصى، بادشاه گل را در مواقع مختلف به کابل دعوت نموده، در امور بين المللى آموزش داده و تنگنظرى وى را در مخالفت با بريتانيا تغير داد. بادشاه گل حالا به اهميت همبستگى قبايل در قبال مقاومت به مقابل تجاوز خارجى پى برده، ومشغول اماده ساختن هم ميهنانش به مقابل تهاجم از سمت شمال ميباشد.”
عبدالواحد شينوارى يا مستر ويد آستراليائى يکى ازمهره هاى مهم توطئه هاى انگليس و رابط آنها با هاشم خان و برادرانش بود
عبدالواحد شينواری از جمله افغان های سرحدی بود که در اواسط ۱۸۸۰ با پسر کاکايش غنی خان توسط فيض محمد و تاج محمد با شتر هايش به استراليا برده شده در دشت های پهناور آن سرزمين به کار گماشته شد. وی انگليسی را خوب ياد گرفت و با يک خانم استراليائی ايکه قبلا يک شوهر افغان داشت ازدواج نمود. وی در سال ۱۸۹۵ به حيث مدير کمپنی “بورک کيمل کيرئينگ) با منشی آن کمپنی به نام “جيورج تول” برای خريداری شتر و استخدام شتربانان چندين بار به کراچی سفر نمودو و در مدت کمی بعد از اندوختن ثروت هنگفت گويا خود به خريداری و واردات شتر و استخدام شتربانان افغان پرداخت و به اسم مستر ويد استراليائی شهرت يافت .
به استناد اسناد محرمانه استخبارات انگليس ، عبدالواحد بار اول بعد از استرداد استقلال افغانستان خود را به نام يکنفر سيد با احساس افغان که ميخواهد تجربه و سرمايه اش را به خدمت افغان ها وقف نمايد، معرفی و پيشنهاد نمود که امتياز استخراج معدن طلای قندهار و تجارت چوب کنر به او داده شود و برای اين مقصد ده هزار پوند طلا را به قسم حق الامتياز پيشنهاد نمود. يادداشت محرمانۀشماره (٤٣) ادارۀ استخبارات بلوچستان براى هفتۀ که به تاريخ دوم مارچ ١٩٢١ ختم ميشود، در پراگراف شماره ٢٢١ خود گزارش ميدهد که “به يک نفر سيدى به نام مير عبدالواحد در رابطه با معدن طلاى قندهار وعدۀ ملاقات داده شد.” اگرچه پيشنهاد وی جالب بود، بزودی آشکار گشت که پشت پرده دست انگليس کار ميکرد، و شرکای اصلی او مؤسسات انگليسی بوده او فقط نماينده آنها به شمار ميرفت و هدف اصلی نيزپيدا کردن راه نفوذ به مناطق حساس افغانستان بوده است . شايد تصادفی نباشد که در راپور بعدى همان اداره، سه هفته بعد به تاريخ ۲۳ مارچ ۱۹۲۱ در پراگراف ۲۸۴ از دسيسه ضد حکومتی در قندهار و زندانی شدن يکتن از مولويان سرشناش قندهار اطلاع داده شد.
مستر ويد بار ديگر مقارن فتنه ملای لنگ و اغتشاش خوست به نام سيد نه بلکه شينوارى به افغانستان می آيد. يادداشت محرمانۀشماره (١٨٦) ادارۀ استخبارات بلوچستان براى هفتۀ که به تاريخ١٦ اپريل ١٩٢٤ ختم ميشود، گزارش ميدهد که عبدالواحد خان شينوارى و يک نفر آستراليائى درين اواخر از قندهار وارد کوئيته شدند. آنها براى ديدن معدن طلا به قندهار رفته بودند.”
طوری که از صفحه ۴۵۲ کتاب انگليسی خانم ستيوارت که اخيرا به نام “آتش در افغانستان” و “اور په افغانستان کې” به زبان های دری و پشتو هم ترجمه شده است، به ملاحظه ميرسد، مستر ويد مذکور در سال ۱۹۲۵ به آتشه نظامی سفارت انگليس در کابل نوشته بود که هنوز هم يگانه آرزوی او خدمت به منافع دولت بريتانيا بوده و يقين دارد که درين راه سردار نادر خان،که سال گذشته در پاريس با او ملاقات نموده است ، با وی کمک و همکاری خواهد نمود.
ويکتور بايلی انجينيری که مسئوليت ساختمان خط اهن دره خيبر را به عهده داشت در صفحات ۲۴۵-۲۴۷ کتاب خود به نام ماجراجوئی در خيبر ازملاقات شگفت آورش با اين عبدالواحد شينواری سنگوخيل يا مستر ويد استراليائی نيز ياد آور شده است . و اين زمانيست که جنگجويان افريدی و شينوار با ساختمان اين خط اهن مخالفت و مقاومت نموده و دو نفر از شينواری های سنگوخيل به نام های داؤود شاه و اردلی تولی مشران انگليسی را در همين ساحه به قتل رسانده بودند.
بعد از ختم اغتشاش خوست که مدت يکسال را در بر گرفت، کنر و غازى ميرزمان خان مرکز توجه انگليس ها قرار گرفتند و سعى شد تا با نصب کردن همين عبدالواحد شينوارى وبهانۀ استفاده از چوب هاى جنگلات کنر، صادرات آن به هند بريتانوى و استخراج سنگ هاى قيمتى،کنر به يک پايگاه فعاليت هاى انگليس تبديل شود. در يادداشت آتشۀ نظامى نمايندگى بريتانيا در کابل براى هفتۀ که به تاريخ ٢١ مى ١٩٢٦ ختم ميشود، در ضميمۀ گزارش شماره ٣٩ مؤرخ ٢٦ مى ١٩٢٦ وزيرمختار بريتانيا در کابل در رابطه با ايجاد نا آرامى در کنر و تلاش هاى نصب کردن عبدالواحد چنين مى خوانيم که :
“الف). امير خاموشانه در جلال آباد بسر مىبرد. باوجودى که [حالت صحى] وى آنقدر خوب نيست تا بيرون برود، باز هم با شدت تفتيش ادارۀ محلى را تعقيب ميکند. .. و حالا به پشتوى روان صحبت ميکند. ب). علت ناآرامى کنر ادعاى شدت غيرلازم ادارۀ ميرزمان خان ميباشد. ملاى چکنور که با بى ميلى از پلان رفتن امسالش به مکه منصرف شده است، با پاچاى اسلامپور امير را در حل [اين] مسئله کمک ميکنند . بعد از فرستادن پادشاه گل پسر حاجى صاحب ترنگزى ، ميرزمان خان خودش به جلال آباد آمد. فکر ميشد که اميرعبدالواحدرا به عوض ميرزمان خان تعين کند، اما تاريخچۀ عبدالواحد نشان دهندۀ آن نيست که وى ، حتى اگر توسط روحانيون حمايت شود، براى مردم کنر قابل قبول باشد. عبدالواحد اگرچه توسط مامورين از يک قسمت زيادى از سرمايه اش محروم گشته است، تا هنوز به اندازۀ کافى پول دارد که چوب هاى کنر را به نفعش به کار اندازد. ادارۀ کنر يک سئوال بسيار حساس است و يک خطاى سياست ميتواند به يک انقلاب توسط صافى هاى کنر بيانجامد که ممکن است مهمند هاى محلى نيز به آنها بپيوندند .”
شخص ديگری که بزودی با مستر ويد همکار و همدست ميشود،” ايم. ای. حکيم” است که درين وقت به نام نمائنده “انبر” تاجر آلمانی که تجارتخانه در کابل دارد، بين کابل و پشاور در رفت و آمد ميباشد و به گفته سيد قاسم خان رشتيا اين همان حکيم جان مشهور است که بعد ها به حيث رابط و نمائنده معتمد نادر خان در مسايل محرمانه با مقامات عاليرتبه دولت بريتانيا در هند اجرای وظيفه مينمود و بعد از پادشاهی سردار نادر خان مرکز فعاليت خود را به کابل انتقال داده تمام خريداری های حکومتی در انحصار او درآمد (رشتيا، سيد قاسم، ۱۳۷۸، صص ۵۶-۵۷).
مستر ويد پس از کشف پلان کودتای که عليه غازی امان الله خان طرح شده بود و به نام توطئه “پتياله” معروف شده است، و در نتيجه آن شاه محمود خان از حکومت اعلی سمت مشرقی برطرف شد، به حيث رابط بين مقامات انگليس و برادران او در جنوب فرانسه عرض اندام نمود. او مقارن اغتشاش شينوار دوباره فعال ميشود اين بار در ماه عقرب سال ۱۳۰۷ به کمشنر پشاور مراجعه و پيشنهاد ميکند که “نظر به روابط نزديکی که با رؤسای قبايل باغی در مشرقی و نفوذی که در کابل دارد، مصئونيت مواصلات حکومت بريتانيا را با سفارت شان در کابل تامين و هم حفاظت سفارت بريتانيا را در کابل توسط افراد قبايلی به عهده ميگيرد” اسناد محرمانه انگليس ميرساند که حکومت هند بريتانوی بعد از مشوره با همفریز سفير انگليس در کابل، با فرستادن او به کابل مخالفت ورزيده اما به کمشنر کابل اجازه داده ميشود تا در مقابل پرداخت پول از او در اجرای خدمات لازم ديگر استفاده کنند.
ماموريت خطير ديگر مستر ويد در آخرين روز های سلطنت غازی امان الله خان نجات دو نفر از پيلوتان يک طياره انگليسی بود که در جگدلک در نزديکی کمپ قوای والی علی احمد خان به زمين نشسته بود. مستر ويد آنها را به سلامت به سرخرود به خانه يکی از روحانيون معروف رساند تا آنکه بعدا توسط يک طياره ديگری که از “رسالپور” ايالت سرحدی شمال غربی پرواز نموده بود آنها را از سرخرود به پشاور انتقال دادند ( براى معلومات بيشتر درين رابطه به کتاب بالها بر فراز کابل مراجعه کنيد).
يکی از کار های ديگر مستر ويد درين هنگام تهيه اعلاميه هجده فقره ای معروف عليه غازی امان الله خان بود که توسط او در مطبعه “اقبال پريس” پشاور طبع و در بين قبايل توزيع گرديد.
عبدالواحد شينواری يا مستر ويد بعد از انجام شايد آخرين ماموريتش در افغانستان نا پديد ميشود. به گفته کريستين ستيوينس، يک نويسنده آستراليائی مستر ويد در سال ۱۹۲۸ در انگلستان زندگی ميکرد.
شايد با خواندن اين همه اسناد که تنها مثال مشت نمونۀ خروار را دارند خوانندگان بپرسند که اىا براى کشف و خنثى کردن اين همه دسايس و توطئه ها دولت جوان امانى کدام ادارۀ استخباراتى اى هم داشت يانه؟ ادارۀ که موجوديتش براى حفظ امنيت ملى اهميت خاص دارد. براى جواب به اين سئوال بايد گفت که بلى! اما اين دستگاه توسط سردار محمد هاشم خان رهبرى شده و در خدمت انگليس قرار داشت . باز هم درين رابطه به يادداشت محرمانۀشماره (١٨) ادارۀ استخبارات ايالت سرحدى شمال مغربى براى هفتۀ که به تاريخ ١١ مى ختم ميشود مراجعه ميکنيم که در پراگراف شماره ٢٤٩ خود مينويسد”راپور هاى در رابطه با آغاز[کار] يک دستگاه استخبارات داخلى در کابل براى ما رسيده اند. به نظر ميرسد که مامورين عاليرتبۀ کابل مانند سردار عبدالقدوس و سردار هاشم خان هر کدام تمام اين راپور هاى استخباراتى را، براى مناطقى که از آن اطلاعات خاص محرمانه دارند،اخذ و هم اهنگ نموده و به اساس آن به امير مشوره ميدهند.
قابل ياداوريست که دسايس و فرصت طلبى هاى جنرال نادرخان و برادرانش سردار هاشم خان و سردار شاه محمود خان عليه رژيم و نهضت امانى، در حالى که خودشان در آن رژيم پست هاى کليدى داشتند، علاوه بر اسناد سرى استخبارات بريتانوى در اسناد استخبارات روسى نيز انعکاس يافته است . چنانچه در کتاب “راز هاى سر به مهر تاريخ ديپلوماسى افغانستان” اثر پروفيسور داکتر ولاديمير بويکو (ترجمۀ درى آرانفر) در رابطه با موقف نائب سالار عبدالرحيم خان صافى، که در دوران اغتشاش حبيب الله کلکانى فرمانرواى هرات بود، ميخوانيم که “رحيم خان بر آن بود که در روياروئى ميان «سقاوى ها» و نادريه، بايد بى چون و چرا در کنار بچۀ سقأ ايستاد، زيرا مى پنداشت که نادر «مشى ضد استقلال افغانستان را پيش مى برد و آلۀ دست انگليسى ها است». او حتى خواهش مستقيم نادر را مبنى بر حمايت از وى، با سپردن وعدۀ واگذارى حکومت هرات براى او، رد کرد”.
نويسنده به استناد صفحات ٩- ١١ دوسيۀ شماره ١٤٧، کارتن ٤ پروندۀ مخصوص شماره ١١ در بارۀ افغانستان در آرشيف سياست خارجى فدراسيون روسيه، در رابطه با دليل به تاخير انداختن شناسائى دولت نادر خان توسط عبدالرحيم خان صافى مينويسد که “فرمان نادر خان در بارۀ گماشتن عبدالرحيم خان به عنوان فرمانده ارتش و والى مؤقت ولايت، به هرات رسيد. مگر جنرال اين جا هم به خط خود وفادار ماند: او تنها اين تقرر را با گرفتن تائيد جامعۀ هرات ، پذيرفت . شناختن رسمى «نادريه» بر او خيلى ها گرانتر از اين تمام شد. .. رحيم خان دليل تاخير حتى بى ميلى در شناختن رژيم نادر را انگليسى گراىى (انگلوفيلى) و واپسگرايى پادشاه نو و نزديکان او ميخواند. او خاطر نشان ساخت که «…آدم هاى چون هاشم خان و شاه ولى خان نميگذارند که در افغانستان مجلس [شورا]وجود داشته باشد، چه رسد به ديگر دستگاه هاى نظام جمهورى”
Amanullah Proclaimed himself Shah in 1927, but his westernization programme provoked the Muslim imams and he was forced to flee in 1929. After a chaotic interlude, the British installed Gen. Nadir Khan as the new king, but he too alienated the clergy and he was assassinated in 1933
.
امان الله در سال ١٩٢٧ خودش را شاه اعلان کرد، اما برنامه هاى پذيرفتن تمدن غربى اش امامان مسلمان را برانگيخت و مجبور ساخت در سال ١٩٢٩ فرار کند. بعد از يک دورۀ هرج و مرج ، انگليس ها جنرال نادر خان را به حيث پادشاه جديد نصب کردند، اما او نيز از روحانيون دورى اختيار کرد و در سال ١٩٣٣ به قتل رسيد.
ماخذ
. زمانى، عبدالرحمن (٢٠٠٧). جنگ استرداد استقلال افغانستان : جبهۀ فراموش شدۀ چترال و کنر . مؤسسۀ انتشارات مسکا.
. ځلمى، محمد ولى (١٩٩٠). زمونږ غازيان : د نومياليو ملي مبارزينو د ژوندانه حالات. دافغانستان د علومو اکادمى، کابل .
. Summary of the Administration of Lord Minto, No. 16, P.14 (خلاصۀ ادارۀ لارد مينتو، شمارۀ ١٦ صفحۀ ١٤)
. اخلاص، عبدالخالق (٢٠٠٥م). داستقلال څلورمه جبهه (د حبيب الله رفيع سريزه، سمون، لمنې او نښلونې) دويم چاپ . دانش کتاب خپرنځى، پيښور.
. ولودارسکى، ميخاييل ترجمۀ عزيز آريانفر(٢٠٠١) . شوروى ها و همسايه هاى جنوبى شان . مرکز نشراتى ميوند، پشاور.
. هفته نامه کليد، سال اول، شماره ٢٣هفته اول سنبله ١٣٨١ خورشيدى. صفحه ١٤.
. جريده امان افغان، سال پنجم، شماره ٩و١٠، صفحات ٣و٤، “داوطلبان سرکوبى باغيها”، ١٤ سنبله ١٣٠٣.
. جريده امان افغان، سال پنجم، شماره ١٣و١٤، صفحه ٩، “جنگ لوگر و هزيمت کلى اشرار”، ٢٢ سنبله ١٣٠٣.
. جريده امان افغان، سال پنجم، شماره ٢٢، صفحه ٤، “ورود دلاوران سمت مشرقى از محاربه سمت جنوبى” ٧ جدى ١٣٠٣.
. جريده حقيقت، جلد اول، شماره ١٠، ١١ سنبله ١٣٠٣ شمسى.
. اسناد محرمانۀ استخبارات انگليس مربوط به دفتر هند بريتانوى فعلا از محرميت برآمده و در کتابخانۀ انگلستان (British Library) در لندن موجود اند.
. Olesen, Asta (1995). Islam and Politics in Afghanistan. Curzon Press, London. (اسلام و سياست در افغانستان)
. (L/P&S/10/202, Kabul Diary, 7. Feb. 1916. (روزنامچۀ استخباراتى کابل (سياسى و سرى ) مؤرخ ٧ فبرورى ١٩١٦) .
. جاويد، عزيز (١٩٨١). برصغير کې تحريک آزادى کا ايک عظيم مجاهد: حاجى صاحب ترنگزئى . ادارۀ تحقيق و تصنيف پاکستان . مطبع نفيس پرنترز، لاهور. (حاجى صاحب ترنگزئى : مجاهد کبير جنبش آزادى نيم قارۀ هند) .
. Khalil, Jehanzeb (2000). Mujahiden Movement in Malakand & Mohmand Agencies. Area Study Center, Peshawar. (جنبش مجاهدين در ايجنسى هاى ملکند و مهمند) .
. رشتيا، سيد قاسم (۱۳۷۸). “تاريخ سکوت ميشکند: نادر چگونه به پادشاهى رسيد؟” (با نام مستعار سيدال يوسفزى)، چاپ مرکز نشراتى ميوند، سبا کتابخانه.