منډيګک
افغان تاريخ

قیام محمدخان بلوچ برضد نادرافشار

0 1,117

 

 

 

محمدخان بلوچ، سفیر شاه اشرفبدربار عثمانی

[ این مقاله را درسال ۱۳۶۴ش (۱۹۸۵) درکابل نوشته بودم ودرمجله ملیت های برادر (شماره ۱۴) به چاپ رسیده بود. بعد پس از آنکه مجبور به ترک وطن شدم، خانه و اثاثیه ام به یغما رفتند وکتابها وآثارچاپی ونا چاپ  من نیز تاراج شدند. با اطلاع ازآن دلم بیشتربرای دواثر قلمی چاپ نشده ام(سهم سیستان درمعارف اسلامی) وهمین مقاله ام می سوخت.

درکشور سویدن درسال ۱۹۹۶برای دریافت  این مقاله ام دونفرجوان بلوچ از ۶۰۰ کیلومتر دور تر از استکهلم بدیدنم در شهرګوتنبرګ آمدند تا در باره شخصیت تاریخی محمدخان بلوچ  با من مصاحبه کنند و معلومات خود  را از طریق رادیو بزبان  بلوچی بګوش هموطنان خود برسانند ولی بخاطر نبود مآخذ ومدارک  مورد نیاز مصاحبه بطور دلخواه انجام نګرفت  واز آن تاریخ به بعد هرکسی که از افغانستان با من تماس میګرفت در آخر صحبت میګفتم اګر میتوانی همین مقاله ام را از آرشیف مجلات درکتابخانه عامه کابل ویا اکادمی علوم افغانستان پیداکرده برایم بفرست. ولی هریکی بالاخره جواب میداد که تمام مجلات ونشرات بعد از ۷ثور توسط تفنګ داران ۸ ثور در آتش سوخته شده اند و چیزی ازنشرات سالهای دهه ۶۰ یافت نمیشود. بالاخره یکی از عزیزان هلمندی ام (انجنیرمحمد داودفرهنگ) این ارزویم را بعد از 35 سال انتظار برآورده ساخت وپس از جستجو، آنرا در میان کلکسیونهای مجلات اکادمی افغانستان علوم پیدا نمود و روز ۱۸ نومبر از طریق مسینجربرایم فرستاد. از این خدمت بزرگ انجنیر داود فرهنگ خیلی خوشحال  شدم و آن روز دلم از شادمانی لبالب بود. محمدداود فرهنگ( علاوه برانجنیری در رشتۀ حقوق وعلوم سیاسی درپوهنتون جهان کابل تحصیل میکند.) برایش عمرطولانی و توفیق مزید آرزودارم. متاسفانه این مقاله که بحث مهمی از کتاب (رستاخیر قندهاروفروپاشی سلسله صفویه درایران ) بشمار میرود،جایش دراین کتاب خالی است.  اینک آنرا برای نخستین باراز طریق انترنت با دوستان وعلاقمندان تاریخ مردم دلیربلوچ شریک میسازم. ]

سیستانی ۲۵/ ۱۱/ ۲۰۱۹

مقدمه:

مردم آزاده ، دلیروشجاع بلوچ که از قدیمترین ازمنه تاریخ تا کنون اراضی میان بنادر خلیج تا مرزهای هندوستان بستر اصلی زندگی اجتماعی واقتصادی آنها را تشکیل میدهد، در طول تاریخ در همه فراز وفرودهای حیات سیاسی- اجتماعی واقتصادی خود با افغانها سرنوشت وسرگذشت مشترک وجدائی ناپذیر داشته ودارند. البته این همبستگی ووحدت حتی در افسانه ها وشاهنامه ها نیز انعکاس تمام یافته است. همگونی محیط جغرافیائی، احساسات ملی، مذهبی، تشکل وساختار گروپ های اتنیکی، طرز تولید ونحوۀ توزیع نعمات مادی ورسوم ، عنعنات وسنن وفرهنگ وبسی ازجهات دیگر زندگی آنان بحدی با محیط زیست وساختار نظام قبیلوی وسنن افغانها شبیه وهم سانند که مشکل است بتوان مرزی مشخص میان این دو ملیت بزرگ وباهم برادر تعیین کرد.

نقش چشمگیر بلوچهای غیور را درجرگه سرنوشت ساز قندهار برهبری میرویس خان هوتکی درسال ۱۷۰۹ نمیتوان فراموش کرد ویا به آن کم بها داد. حتی باید اذعان داشت که اولین مردمی که فیصله های این جرگه را برضد استبداد دولت صفوی درعمل پیاده کردند، بلوچهای تیرین آباد دره نشین بودند وآنها بودند که با انکار از پرداخت مالیات به مالیه بگیران گرگین خان، آتش طغیان عظیم را برضد ستم دولت صفوی در قندهار واطراف آن مشتعل ساختند که بزودی سپاه سی هزارنفری آن در آن سوختند ونابود شدند وبالنتیجه نخستین دولت مستقل محلی هوتکی ها در قندهار ایجاد گردید.

وباز این بلوچها بودند که درسالهای ۱۷۱۲و ۱۷۱۴ در دفاع از شهرقندهارو رهبری میرویس خان هوتکی سهم گرفتند و قشون انتقامگیر صفوی را  تار ومارکردند و یکجا با جنګجویان قندهاری نگذاشتند دوباره صفویان بر قندهار مسلط شوند. وبازهم  این ملت رزمنده بلوچ بود که شاه محمودهوتکی را درگرفتن وگشایش اصفهان یاری رساندند، ودر سرنوشت دولت هوتکی افغان در ایران نقش چشمگیر بازی کردند.

مردم آزاده بلوچ، همواره در هرگوشه یی از افغانستان که صدای آزادی وضد استبدادی برخاسته است، همراهی وهمنوائی خود را ابراز داشته اند، چنانکه در دهه چهارم قرن هژدهم میلادی با ابدالیان هرات و در دهه پنجم قرن هجدهم با مردم سیستان که برضد نادر افشار دست به قیام زده بودند، این همدلی وهمراهی را عملاً به اثبات رساندند. ونیز جانبازی بیدریغ مردم بلوچ در مبارزات ضد استعماری افغان ها در طی سه نبرد عظیم در قرن نوزدهم و قرن بیستم چنان واضع و روشن است که ضرورتی برای افاده دلیل وآوردن حجت احساس نمیشود.

دراینجا مقصود ما، شرح وتوضیح تمام جوانب همبستگی تاریخی، جغرافیائی، سیاسی واجتماعی وفرهنگی مردم شریف بلوچ با افغانان نیست، بلکه شناخت ومعرفی یکی از چهره های تابناک سیاسی این مردم آزادی دوست ورزمجوی، در دورۀ حکومت استبدادی ومطلقه وخود کامه نادرافشار است که متاسفانه  درتاریخ کشور ما کمتر از او یاد شده است.او محمدخان بلوچ والی هرات وسفیرشاه اشرف هوتکی بدربار دولت عثمانی بود. بنابرین برای آشنائی  بیشتربا این شخصیت  مبارز بلوچ، دوران رزمندگی وی دراینجا به برسی گرفته میشود.

 

قیام محمدخان بلوچ دربرابر نادرافشار:

از مطالعه تاریخ افغانستان استنباط میشود که محمدخان بلوچ در عهد شاه سلطان حسین صفوی والی هرات بوده است.بقول عبدالحی حبیبی، درسال ۱۷۰۹ بعد از اعلام استقلال قندهار توسط میرویس خان، شاه صفوى بامشورت درباریان خود،بدنبال ناکامی نماینده اول خود به قندهار،به محمد‌خان بلوچ  والى هرات، دستور میدهد تا به حیث نماینده شاه  به قندهاربرود ومیرویس خان را به اطاعت از دولت صفوی ترغیب نماید. محمدخان بلوچ که با شخص ميرويس خان در سفرحج دوست شده بود،  به قندهار بحضورميرويس‌ خان رسید، میرویس خان به محمدخان بلوچ گفت:« خداى را سپاس بجاى آرکه حق مصاحبت تو مانعست و الا بايد چون ديگران پاداش ميديدى، آزادگان کوهساربقيد بندگى باز نيفتند، شيران شرزه زنجير گيسخته اند وشمشيرهاى آخته دوباره درنيام نيايند.»[۱]

وافزود اگرپاس حقوق دوستى درميان نمی بود، شمارا نيز به زندان ميفرستادم، اما از شما به عنوان مهمان پذيرائى ميکنم. میرویس خان به پاس دوستی  محمدخان را با احترام  نگهداشت و مانع بازگشت او به هرات يا به دربار صفوى ايران شد. بدین سان به نظرمیرسد که محمدخان بلوچ نیز با قیام قندهارهمنوا شده وتحکیم  رشته دوستی با پشتونهارا تا قیام جانشینان میرویس خان هوتکی برضد دولت صفوی وپیروزی براصفهان وتاپایان عمرش حفظ کرده بود.

هنگامی که محمودهوتکی برای تسخیر اصفهان از قندهار حرکت میکرد، محمدخان بلوچ به عنوان یک شخصیت شناخته شده وسرکردۀ قبول شده مردم بلوچ ، در رأس گروه انبوهی ازاقوام خود با اردوی شاه محمودهوتکی به حرکت افتاد وسپاهسالاری فوجی از اردوی افغانی را بعهده گرفت.[۲]

 

طبعاً پس از پیروزی افغانان براردوی صفوی وگشایش اصفهان پایتخت ایران، محمدخان بلوچ جاه ومقام مناسب خود را در دولت هوتکی افغان  بحیث والی شیراز احراز کرده بود. در نبردی که بعد ها میان اشرف افغان ودولت ترکیه رخداد وبه شکست ترکها انجامید، ودولت عثمانی حاضر به قبول  شرایط صلح  وخواسته های جانب افغانی شد، محمدخان بلوچ والی شیراز به عنوان سفیر ونماینده فوق العاده شاه اشرف افغان به استامبول رفت تا قرداد صلحی را که میان آنها موافقت شده بود، امضاء کند. دولت ترکیه برای آنکه شأن ودبدبۀ دولت خود را به رخ سفیر افغان بکشد و او را تحت تاثیر عظمت دولت ترکیه قرار بدهد،دستور داد تا با تشریفات مفصل از سفیر افغانی استقبال شود. حتی امرشده بود تا تمام خانه ها ومنازل واقع بر سر راه حرکت سفیر افغانی محمدخان بلوچ را ترمیم وگچ مالی نمایند.

لکهارت می نویسد: ” برای آنکه وی(محمدخان بلوچ) تحت تاثیر قدرت وعظمت ترکیه قرار گیرد در مورد او تشریفات مفصل انجام گرفت. کلیه منازل واقع درمسیراو تعمیر وسفید کاری شدند وبه این مناسبت وی را”خان سیواسی“(خان سفیدگر) لقب دادند.[۳] اما محمدخان با رفتار سرشار از غرور وافتخار پیروزی برترکها با این تشریفات چندان توجهی نکرد واسباب خوشی صدراعظم عثمانی را فراهم نیاورد وسرانجام چهار روز قبل از امضای قرارداد دوستی ، استامبول را به مقصد اصفهان ترک گفت.

لکهارت به نقل از استپانیان در مکتوبی که این شخص در اول سپتامبر۱۷۲۹ به لندن نوشته، متذکر میگردد که محمدخان بلوچ چهار روز قبل ازاین تاریخ”بدون آنکه قراردادی منعقد کند یا به منظورتحکیم دوستی ولی نعمت خویش با ارباب دولت عثمانی جزاطمینان های شفائی متقابل قدمی بردارد، عازم ایران شده است.”[۴].

محمدخان بلوچ در مراجعت به ایالت کوهکیلویه برقرار شد ومدتی بعد هنگامی که نادر برای سرکوبی ابدالیان هرات کمر بست، محمدخان بلوچ ” درجنگ ایران وهمدان منشاء شکست قزلباشیه ومصدر[کارهای] بی حساب [برضد نادر] شد.”[۵]

نادر پس ازتصفیه مهم هرات وسرکوبی ذوالفقار خان ابدالی ، متوجه اصفهان شد. چون دولت هوتکی در ایران بزودی از هم فروپاشید، محمدخان بلوچ چاره یی نداشت جز اینکه راه حزم واحتیاط در پیش گیرد وبا نادر که پشتیبانی مردم را برضد افغانها وعثمانی ها به خاطر رویکار آوردن شاهزاده طهماسب جلب میکرد، نزدیک شود.این نزدیکی سبب شد تا نادردو باره او را به حکومت کوه کیلویه وشوشتر ودزفول منصوب نماید. محمدخان بلوچ هنگامی که بار اول نادر میخواست قشون عثمانی را از نواحی غربی ایران  بیرون کند ولی شکست خورد، با نیروهای خویش مدتی بغداد را درمحاصره داشت.ظاهراً پس از همین عقب نشینی بودکه نادر در همدان قشون شکست خوردۀ خود را دوباره گرد آورد وحکام تازه یی به نواحی مختلف ایران اعزام داشت. سلطان مروی را بحیث حاکم فارس وقاسم بیک قرقلورا به رتبۀ مهرداری به کوهکیلویه تعیین کرد.[۶]

بنابر قول میرزا مهدی خان،حینی که محمدخان بلوچ وامیر خان  بیک به عزم اردوی نادری وارد جایدر از توابع لرستان شدند، محمدخان[بلوچ] با فتنه جویان فارس وشوشتر وبلوچ وهزاره از«کعبۀ مقصود روگردان» گشته« به هوای افساد به جانب فارس روان شده و امیرخان بیک عازم درگاه معلی(نادری) گردید.»[۷]

حقیقت آنست که محمدخان بلوچ نهاداً به نادر اطاعت نداشت واحساسات وغرور ملی او را برآن میداشت تاخود را به هیچوجه از نادر کم نشمارد. زیرا بقول محمدکاظم ۸۰ هزار نفر بلوچ که از بنادر خلیج تا مرزهای هندوستان زندگی میکردند، زیر فرماندهی او قرار داشتند. بنابرآن همین که نادر او را در رأس قشونی برای سرکوبی قیام اعراب سنی مذهب بندر عباس به رهبری شیخ احمد مدنی روانه ساخت، بجای اینکه مبارزه با قیام کنندگان را آغاز کند، تصمیم گرفت اتحاد خود را با قیام کنندگان اعلام کند وجانب مردم را بگیرد.

محمدکاظم مؤلف عالم ارای نادری می نویسد که :«چون محمدخان بلوچ روانۀ دیار حویزه وشوشتر وگرمسیرات گردید، درگرفتن ملازم ودادن وجه از خود برعایا وخزانه که از مداخل  آن ولایت بعمل آمده بود مهم سازی نموده ودر رنگینی سپاه مشغول شد و نزد اکثر از امراء وسرکردگان سخنان خشونت نسبت به دودمان نادریه تقریر می نمود.»[۸]

باید توجه داشت که شکست نادر از ترک ها وبرخورد خشن او با  شاه طهماسب دوم(خلع اواز قدرت) ، احساسات عدۀ کثیری از مردم ایران را جریحه دار نمود وموجب توجه گروه بسیاری از علاقمندان وهواخواهان خاندان صفوی به محمدخان بلوچ شده بود. محمدخان بلوچ نیز که به هیچ وجه خود را از نادر کمتر نمی شمرد، در صدد برآمد که با استفاده همین موقع خاص قدرت را در  دست گیرد.

محمدخان بلوچ از آن دسته کسانی بودکه از به قدرت رسیدن نادر وتحکیم نقش قبایل افشار خراسان ناراضی بودند واز خشم ونفرت مردم درمقابل ستم وتعدی نادر مطلع بود وامیدوار بود که با کمک مردم ناراض بتواند نادر را براندازد وقدرت را یا خود بدست گیرد و یا به طهماسب میرزا برگرداند. بدین جهت او  با نیروهای خود به قیام کنندگان پیوست واعلام داشت که مقصودش به سلطنت رساندن سلسلۀ ” قانونی” صفویه وپاک کردن فارس  وسواحل آن ” از وجود طایفۀ اشرار افشار”[۹]می باشد. چنانکه محمدخان بلوچ حساب کرده بود، مردم با اشتیاق تمام در زیر این شعار گرد آمدند.

 

محمدکاظم وزیر نادردرعالم آرای نادری، می نویسد: وقتی که نادر طهماسب قلی خان جلایر وجعفرسلطان زعفرانلو وشاهقلی قاجار مروی را برای استمالت وضمناً سرکوبی محمدخان بلوچ فرستاده ، پاسخ وی را به نادر چنین نقل میکند: «تو در اوایل حال مردی بودی حقیر ودرمیان ابنای جنس خود فقیر،هرگاه بادویست سیصد خانوار افشار داعیه سلطنت وفرمانروایی داشته باشی ونواب کامیاب شهزاده عالمیان مآب مرتضوی انتساب را که آبا واجدادعالی مقتدا آن حضرت در استقرار امر سلطنت داراپی ایران فرمان روا بوده اند، عزل نموده، خود را دخیل ومختار السلطنه ساخته، پادشاهی واورنگ نشینی ایران از خاطرت خطورمینماید، دراین صورت بنده درگاه که صاحب هشتاد هزارخانوار بلوچ است که از نواحی بنادر الی سرحد هندوستان محل سکنای ایشان است، چرا ادعای فرمانروایی نه نمایم والسلام.»[۱۰]

نادر وقتی به حقیقت احوال محمدخان بلوچ  آگاه شد، نامه یی به اسفندیار بیک نوشت واز وی خواست که درهنگام فرصت سرمحمدخان را ازتن جدا کند واز آنسونامه دیگری نیز به محمدخان نوشت واز وی خواسته بود که در خاتمه کار اسفندیار بیک بکوشد.این سیاست را نادر در موارد متعددی بکار بسته است. از جمله میتوان در طغیان محمدتقی خان حاکم فارس ونیز شورشی که در اواخر عمر وی برهبری برادر زاده اش علیقلی خان درسیستان به وقوع پیوسته بود  ذکر کرد. وشگفت آنکه تنها در یک مورد وآنهم بواسطۀ وفاداری فوق العاده طهماسب خان وکیل به توطئه مشترک مغضوبان علیه وی انجامیده است.

محمدکاظم که تفصیل این وقایع را داده، می نویسد:«چون ارقام مذکور بدست خوانین عظام افتاد، هردو در فکر واندیشه قتل یک دیگرافتادند، اما به جهت سررشته ووفور استعداد در حراست وصیانت خود مشغول شده، غافل نبودند. چون خوف رعب ایشان از یک دیگر به نهایت رسید، لابد  این مقدمه را درمیاننهاده ، بهم اظهار نمودند. بعد از اطلاع از چگونگی ارقام باهم عهد وپیمان نمودند که سر از اطاعت نواب پیچیده، لوای طغیان ومخالفت افراشته، علانیه به گرفتن ملازم سوار وپیاده مشغول شدند.»[۱۱]

نادردر اول احساس میکرد که مخالفت محمدخان بلوچ آنقدر اهمیتی نخواهد داشت که او را از لشکرکشی وجنگ با عثمانی ها باز دارد، لذا تصمیم گرفت که ختم غایله را به پایان نبرد با ترکها موکول نماید.

جلو دار سپاه محمدخان که برای افشای نیت نادر در غصب سلطنت از خاندان صفویه، واحقاق حقوق طهماسب میرزا به دز فول رسید چون خود دزفولی بود، دلیل گرفتن ملازم سوار وپیاده  از مردم را برای محمدخان بلوچ عکس سخنانی که محمدخان بلوچ اعلام داشته بود تحریف کرد، لذا مردم دزفول دروازه های شهر را بروی محمدخان بستند، ولی مردم شوشترکه از قبل او را می شناختند به استقبال وی بیرون آمدند.[۱۲]هرچند که حاکم دزفول(قاسم بیگ)به مردم شوشتر سخنان جلودار سپاه محمدخان وقصد او را نسبت به نادر اعلام داشت ولی مردم شوشتر او را تمکین نکردند و وی به بهبهان روانه گشت وپس از چندی بدست محمدخان بلوچ گرفتار آمد وزندانی شد. ابوالفتح خان حاکم سابق شوشتربه حکومت آن شهر تعیین گردید. اعراب ومشایخ حویزه با محمدخان اتحاد وهمبستگی خود را اعلام داشتند وحویزه به سیدعبدالرضا برادر سید علیخان والی آن شهر تفویض شد.[۱۳]

در نتیجه  گسترش بعدی قیام ،نادرافشار، احمدخان مروی را در رأس سپاهی روانه شیراز ساخت. اشراف شیراز که قبلاً با قیام کنندگان ارتباط داشتند وبه آنها وعده داده بودند که احمدخان مروی را به محض ورود به شهر دستگیر کنند، مگرآنها به وعدۀ خود عمل نکردند واحمدخان بدون مانع وارد شیراز شد.[۱۴]

محمدخان بلوچ با اطلاع از موضوع بسرعت خود را به شیراز رسانید وبه گفتۀ محمدکاظم:«خبر ورودمحمدخان رسید که با قشون واستعداد تمام به دو فرسخی [شهر]آمده مستعد جدال وقتال است.»[۱۵]

به قول مولفین «دولت نادرشاه افشار» یکی ازجنگ جویان احمدخان که خود در نبرد باقیام کنندگان شرکت داشته خبر میدهد که قسمت اعظم از قشون شاه به قیام کننندگان پیوسته اند. از شش هزارجنگ جوی قشون احمدخان مروی یکهزار وپنجصد نفر باقی ماند. قشون نادر که متحمل شکست شده بود با سرکرده های خود درقلعه یی مخفی شدند وقیام کنندگان وارد شهر گردیدند. درعرض چند روز ۷۰۰ نفر دیگر از سربازان باقی مانده به قیام کنندگان پیوستند.[۱۶]

احمدخان ابتدا پیشنهاد قیام کنندگان را که خواستار تسلیمی او بودند، ردکرد، اما وقتی که لشکریانش پس از سیزده روز محاصره دچار کمبود غذا وآب شدند، مجبور شد تسلیم شود. او بشرط حفظ جانش موافقت کرد که از قلعه بیرون آید وعلیه قیام کنندگان اقدامی نکند، این شرط پذیرفته شد. درنتیجه احمدخان مروی با قاسم بیک جلایر وسایرسرکردکانی که نادر فرستاده بود اسیر شدند. احمدخان مروی در قلعه ایکه در دو فرسخی شیراز قرار داشت زندانی شد وسربازانش خلع سلاح شدند.[۱۷]

پس ازاین واقعه کارمحمدخان بلوچ بالا گرفت وبه شهادت محمدکاظم:« محمدخان چند روز در آن آیالت به انتظام مهام سپاه ورعیت مشغول شد.»[۱۸] قیام هر روز وسعت بیشتر می یافت. نه تنها اعراب، بلکه قبایل بختیاری وسایر قبایل چادر نشین وهمچنین بوم نشینان ایالت فارس نیز از آن حمایت میکردند. مؤلفین«دولت نادرشاه افشار»از قول”سه من اوراموف” می نویسند که در جنوری(۱۷۳۴) میلادی:« بسیاری از ساکنان اطراف اصفهان زن وفرزند خود را رها کرده وپیش محمدخان بلوچ رفته اند.»[۱۹]

نیروی اساسی قیام کنندگان رعایا و روستا نشینانی بودند که ستم دیده ترین اقشار مردم را تشکیل میدادند. بازهم “اوراموف” گزارش میدهد که «در راه شیراز تمام مردم بی سر وپا به بلوچها پیوسته اند… وکشاورزان ایالت اصفهان  منتظر ورود دسته های شورشی هستند  وخودشان درجاهای مطمئن آذوقه ذخیره کرده و برای آن قراولان گذاشته اند.»[۲۰]

اوضاع حویزه به هوا داری محمدخان بلوچ به قول محمدکاظم که«اهالی آن دیار به خلاف فرمان برداری ورعیتی عمل نموده بودند» بسیار وخیم بود.[۲۱]

قیام بحدی نیرومند بود که نادر برای سرکوبی  آن مجبور شد با ترکیه قرارداد متارکه جنگ ببندد.”سه من اوراموف» دراین مورد می نویسد:« آشفتگی های بزرگ داخلی، بویژه موضوع بلوچها»(قیام محمدخان بلوچ) سبب انعقاد عجولانه قرارداد متارکه جنگ شد. [۲۲]

برای مقابله با شورشگران دوباره  نیرو های جنگی عظیمی فرستاده شد. فقط(۱۲۰۰۰نفر) به سرکردگی قاسم خان قرخلو به حویزه وشوشتر روانه گردید. درجنگ حویزه قسمتی از قشون نادر به قیام کنندگان پیوست. وقاسم خان فرمانده آنها اسیر گردید و به همان قلعه ایکه احمدخان مروی در آن زندانی بودُ فرستاده شد.[۲۳]

پس از شکست های بسیاری که قشون نادر از دست محمدخان بلوچ متحمل شد، نادر به برخی از کارکشته ترین سرکرده های نظامی خودمثل طهماسب خان جلایر، جعفر سلطان زعفرانلو، شاقلی قاجار وغیره دستور داد که برای سرکوبی قیام محمدخان بلوچ روانه گردند. در بهبان نبرد شدیدی بین نیروهای نادر وقیام کننده درگرفت. هردو طرف تلفات سنگینی را تحمل کردند.[۲۴]

پس از آن نادر خود از بغداد برای سرکوبی قیام روانه گردید (۱۵رجب ۱۱۴۵هق)وتوپخانه خود را  از راه خرم آباد روانه اصفهان نمود. وسپس راه حویزه به شوشتر را که تمام آن از بیابان میگذشتُ در پیش گرفت.[۲۵]

قشون نادر بزودی حویزه را اشغال کرد ودر آنجا قتل وکشتار قیام کنندگان  سه شبانه روز ادامه داشت. آنگاه قشون نادر بسوی شوشتر حرکت کرد. دراین شهر نیز نادر مردم را  وحشایانه قلع وقمع نمود. به قول مؤلف تاریخ نادرشاهی،نادر ابوالفتح،حاکم شوشتر را کشت و«قشون را به نهب وغارت واسرولایت مرخص نمود.»[۲۶] اعیان شوشتر که در قیام شرکت کرده بودند، به محض نزدیک شدن قشون نادر برای تسلیم شدن شتافتند. به فرمان نادر، جعفر سلطان زعفرانلو حاکم شهر، تحصیلگران مالیاتی وسایر صاحب منصبان[سابق] شوشتر دوباره به کارگماشته شدند.[۲۷]

درهمین هنگام نیروهای عمده قیام کنندگان به سرکردگی محمدخان بلوچ از شیراز بسوی اصفهان حرکت کردند. نادرهم با قشون مجهز به استقابل آنها شتافت.درنبردی که رخداد قیام کنندگان تلفات سنگینی برداشتند وشکست خوردند. محمدخان بلوچ با ۲۵۰۰ نفر از هوادارانش از بیراهه بدر رفت واز راه باشت وممسنی ومیمند وارد شیراز شد ودر آنجا زنان واطفال خود را برداشته از راه جهرم عازم لار گشت.[۲۸]

نادر از همان مکان طهماسب قلی خان جلایر را با فوجی متعاقب او مامور ساخت واو در ۲۶ شعبان ۱۱۴۶ هجری (۱۱فبروری ۱۷۳۴) با قشون تحت فرمانش وارد شیراز شد. احمدخان مروی وقاسم علی بیگ که بوسیلۀ قیام کنندگان اسیر شده بودند آزاد گردیدند وبه حکومت فارس وکوه کیلویه مقرر شدند. محمدخان بلوچ از لار خود را به گرمسیرنزد شیخ احمد مدنی رسانید. هردو رهبر قیام با وجود شکستی که خورده بودند در آنجا شروع به تدارک نیروی تازه دم وقیام تازه یی کردند. چون قیام از حمایت وسیع مردم فارس (وسواحل خلیج فارس وخوزستان) برخوردار بود، نادر یک قشون ۱۲ هزارنفری بفرماندهی طهماسب خان جلایر برای مقابله با آنها روانه ساخت. او به طهماسب خان دستور داد که هرطورمیشود محمدخان بلوچ را اسیر کند.[۲۹]

طهماسب خان جلایر پیامی برای شرکت های کشتی رانی انگلیسی وهلندی که در بندر عباس مقیم بودند فرستاد واز آنها خواست که برای جلوگیری از فرار خان باغی از طریق دریا کشتی های دراختیار وی بگذارند. نماینده گان انگلیسی وهلندی انجام این امر را مشکل وانمود کردند ولی وعده دادند که در هرجایی که معین گردد، کشتی اعزام دارند.[۳۰]

دراین هنگام طهماسب خان جلایر، دژ شیخ احمدمدنی را درمحاصره کشید ودر آخر تابستان قلعه را تصرف نمود. شیخ احمدمدنی دستگیرشد، ولی خان محمدخان بلوچ توانست به جزیرۀ کیش فرار کند. به لطیف خان امیر البحر ایران دستور داده شد تا جزیره کیش را درمحاصر گیرد. سرانجام محمدخان بلوچ دستگیرشد و حاکم کیش شیخ علاق بن شیخ راشد او را نزد طهماسب خان به شیراز فرستاد واو نیز وی را به اصفهان نزد نادر روانه نمود.[۳۱]

میرزامهدی خان مینویسد:« بعد از ورود به اصفهان به اشاره همایون نادر همانجا که این وعده ووعید بعمل آمده بود، چشم های آن تیره بخت را عبرت الناظرین از حدقه بیرون آورده  وچون ازاحسان مولای خود چشم پوشیده بود،جزای عین را به چشم خود معاینه دیده با فاصلۀ دوسه روز با کوری قدم به راه عدم گذاشت.» [۳۲]لارودی گوید:« همان شب که چشم محمدخان را بدر آوردند درزندان با خنجر خود را بکشت.»[۳۳]

اما بروایت مؤلفین”دولت نادرشاه افشار” نادر شیخ احمد ومحمدخان بلوچ را«درمیدان نقش جهان اصفهان»پس از شکنجه (چون گوسفندان پوست از تن آنان بیرون کشید) وبه قتل رساندند.[۳۴]

لکهارت نمونه یی از ستم مالیاتی  نادر را دراصفهان چنین بیان میکند :” هنوز يک هفته از سلطنت طهماسب در اصفهان نگدشته بود که به امر نادر مقرر گرديد « از عموم طبقات براى لشکريان او پول جمع‌آورى شود. اين پول طورى به عنف و جبر وصول گرديد که پاره‌اى تا دم مرگ زير چوب افتادندو برخى از هستى ساقط شدند. سربازان نادر واقعأ مردم را غارت مى‌کردند و حتى عده‌اى از مردم را مثل برده بفروش رساندند. مردم زود متوجه شدند که در عهد افاغنه روزگار نسبتأ خوش‌ترى داشتند.» [۳۵)

بدون شک علت اصلی قیام محمدخان بلوچ وشیخ احمد مدنی واعراب خلیج در دهه چهارم قرن هژدهم میلادی وخامت بیش از حد اوضاع زندگی توده های مردم بود که بار تمام مشقات جنگ ها وخسارت های قشون های مهاجم ترکی وافغانی ونادری را بدوش خود کشیده بودند. با بقدرت رسیدن نادر شاه ، بازهم مردم مفلس وجنگ زده می بایست مالیات های گزافی را بپردازند که با زور وتعدی از آنها گرفته میشد.

چنین روزگاری بود وچنین بود چهرۀ یک مبارزدلیر بلوچ در نیمه اول قرن هیجدهم ومبارزات او دربرابر حکومت استبدادی نادر که تاریخ پس ازتیمور نظیر او را در منطقه به یاد ندارد. نادر با دستگیری واعدام رهبران قیام درپایان سال  ۱۷۳۴ کانون اصلی جنبش را از هم متلاشی نمود.

 

مآخذ ومنابع مقاله:

[۱]-حبیبی، تاریخ مختصرافغانستان،چاپ سوم، ص ۲۴۶، سیستانی، رستاخيز قندهارو فروپاشى دولت صفويه ايران ،چاپ یشاور،۲۰۰۵ فصل دوم

[۲]- میرزامهدی خان استرابادی،جهانگشای نادری، به کوشش سیدعبدالله انوار،ص۲۱۲.فارسنامه ناصری، ص ۱۷۳(نادرنامه ص ۳۰۴)

[۳]- لکهارت: انقراض صفویه.ترجمه عماد،چاپ ۱۳۶۴، تهران،ص۳۳۸

[۴]-همان اثر ص ۳۳۹

[۵]- میرزا مهدیخان، جهان گشای نادری.ص ۱۶۳

[۶]-نادرنامه.ص ۳۰۵

[۷]- جهانگشای نادری به تصحیح انوار، ص۲۱۲

[۸]-محمدکاظم، نامه عالم آرای نادری،ج۱چاپ ۱۹۶۲مسکو،ص۴۶۳

[۹]- نامه عالم آرای نادری.ورق ۲۵۶(ص۵۲۴)

[۱۰]- همان اثر، ص۵۲۷

[۱۱]- نامه عالم آرای نادری.ص۴۶۴.جلد اول

[۱۲]- همانجا، ص۵۳۱-۵۳۲

[۱۳]- احمد کسروی- تاریخ پانصد ساله خوزستان،ص۱۳۰، نادرنامه، ص۳۰۴ ببعد

[۱۴]- دولت نادرشاه افشار،تالیف خانم ز.ک.اشرافیان، ن.ر.ارونووا.ترجمۀ حمید مومن .طبع ۱۳۵۲،ص ۱۷۴

[۱۵]- محمدکاظم.عالم آرای نادری.ج۱ ص۵۲۲(ورق ۲۵۵)

[۱۶]-دولت نادرشاه افشار.ص۱۷۴.

[۱۷]-محمدکاظم، نامه عالم آرای نادری،ج۱، ص ۵۲۴(ورق ۲۵۶)، دولت نادرشاه افشار، ص۱۷۵

[۱۸] – محمدکاظم، همان جلد ، همان صفحه

[۱۹]- دولت نادرشاه افشار،ص ۱۷۵

[۲۰]- همان اثر،همانجا

[۲۱]- محمدکاظم،همان اثر.ورق ۲۰۶، دولت نادرشاه افشار، ص ۱۷۵

[۲۲]- دولت نادرشاه افشار،ص ۱۷۶

[۲۳]- همان اثر،همانجا

[۲۴]-محمدکاظم،جلد اول،ورق ۲۵۷-۲۵۸، صفحات ۵۲۷- ۵۲۸

[۲۵]- نادرنامه یا تاریخ نادرشاهی، ص۳۰۷

[۲۶]- همان اثر،همانجا

[۲۷]- دولت نادرشاه افشار،ص۱۷۶

[۲۸]- نورالله لارودی، زندګی نادرشاه ، طبع ۱۳۱۹تهران، ص۲۷۸، دولت نادرشاه ص۱۷۷.

[۲۹]-تاریخ نادرشاهی یا نادرنامه، ص۳۰۸

[۳۱]-لکهارت.نادرشاه، ترجمه مشفق همدانی، ص۱۱۲- ۱۱۳،طبع ۱۳۳۱

[۳۲]-جهانکشای، تصحیح انوار، ص۲۳۱

[۳۳]- زندګی نادرشاه پسر شمشیر،ص۲۷۸ ببعد.نادرنامه، ص۱۳۰۹(تعلیقات)

[۳۴]- دولت نادرشاه افشار، ص ۱۷۷

[۳۵]- لکهارت، انقراض صفویه، ترجمه عماد، ص ۳۷۲،۳۸۳

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

error: Protected contents!